دریاچه ارومیه، زمانی بزرگترین دریاچه آب شور خاورمیانه و نمادی از تنوع زیستی بود و «نگین سبز یا فیروزهای آذربایجان یا ایران» نام داشت، اکنون به زمینی پر از نمک و لمیزرع تبدیل شده است.
این فاجعه زیستمحیطی ریشه در فساد ساختاری و سیاستهای غارتگرانهای دارد که تحت حاکمیت ولایت فقیه، منابع طبیعی را قربانی منافع باندهای غارتگر و فاسد وابسته به اقلیت حاکم کرده است.
بیتوجهی به مرگ نگین فیروزهای
مرگ این اکو سیستم، فرآیندی تدریجی اما قابل پیشبینی بود و حتی از دههها پیش ا زجانب کارشناسان حکومتی هشدار داده شده بود. فریبرز ناطقی الهی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه بینالمللی زلزلهشناسی، در مصاحبهیی با سایت بهارنیوز (۸ مهر ۱۴۰۴) به این بیتوجهی اشاره میکند: «در طول این سالها، بیرحمی و بیتوجهی که نسبت به دریاچه صورت گرفته، فراتر از تصور است». وی همچنین بر ناکامی پروژهها تأکید دارد: «عملاً تمام پروژههایی که برای آن انجام شده، متأسفانه موفق نبوده یا نیمهکاره باقی مانده است، یا بودجهها بهطور صحیح استفاده نشده است».
این اظهارات، پرده از فساد ساختاری برمیدارد؛ بودجههای هنگفتی که برای احیای دریاچه تخصیص یافته، اغلب در چرخهای از رانت و غارت ناپدید شدهاند.
نظام ولایت فقیه، با تمرکز قدرت در دست نهادهای غیرپاسخگو مانند سپاه پاسداران و بنیادهای وابسته، اجازه داده تا منابع عمومی برای پروژههای ایدئولوژیک یا اقتصادی شخصی هزینه شود، در حالی که هشدارهای متخصصان نادیده گرفته میشود. ناطقی الهی میافزاید: «دانشگاهیان و افراد متخصص بیکار نیستند که فقط از صبح تا شب روی مسائل مربوطه تحقیق کنند. وقتی یک تحقیق به جایی میرسد که تبدیل به یک هشدار میشود، لازم است مسئولان امر به آن توجه کنند و نمیتوانند بیتوجه باشند، زیرا بیتوجهی به این هشدارها، همین نتایج را به همراه خواهد داشت».
سیاستهای غارتگرانه و ضدایرانی
رضا حاجیکریم، رئیس هیأت مدیره فدراسیون صنعت آب، در گفتگو با سایت بهارنیوز (۹ مهر ۱۴۰۴)، به مطالعات جامع دوران دولت روحانی اشاره میکند: «زمان دولت روحانی مجموعهیی از مطالعات، تدابیر و اقداماتی در ستاد احیا آماده شد و از نهادهای علمی داخلی و بینالمللی هم کمک گرفتیم شاید جامعترین مطالعات را ارائه دادیم».
با این حال، وی تأکید دارد که مشکل در عدم اجرا است: «هر آنچه که در مطالعات باید انجام میشد را اجرا نکردیم».
این اجرانشدن، شامل «تغییر الگوی کشت، توقف برداشت غیرمجاز از چاهها و آبهای سطحی اطراف دریاچه، رهاسازی حقابه حیات اکولوژیک دریاچه از طریق سدهای مختلف» بوده که اغلب نادیده گرفته شدهاند. چنین سیاستهایی، که اولویت را به توسعه کشاورزی ناپایدار و صنایع آببر مانند کارخانههای چغندر قند میدهند، بخشی از استراتژی غارتگرانه نظام است. تحت ولایت فقیه، زمینهای اطراف دریاچه به نفع وابستگان حاکمیت بهرهبرداری شده، در حالی که حقابه اکولوژیک دریاچه قربانی شده است.
عواقب مرگ دریاچه ارومیه
عواقب مرگ دریاچه ارومیه، فراتر از محیطزیست است و به بحرانهای اجتماعی و بهداشتی منجر شده. ناطقی الهی هشدار میدهد: «ریزگردهایی که از این دریاچه بلند میشود، در منطقه گستردهیی منتشر میشود... این امر باعث خواهد شد که در آینده نه چندان دور، احتمالاً سرطانهای غیرعادی و مشکلات تنفسی رخ دهد و عملاً خشکی بسیاری از کشاورزیهای محدود پیش خواهد آمد» (بهارنیوز، ۸مهر ۱۴۰۴)
وی همچنین، به پخش نمک و مواد معدنی اشاره میکند که شهرها را تحت تأثیر قرار داده: «تقریباً هر روز تصویری از یکی از شهرهای همجوار منتشر میشود که نشان میدهد گرد و غبار نمک و مواد معدنی در فضای شهرها پخش شده است»
خشکاندن عمدی دریاچه ارومیه
این کارشناس معتقد است که «این دریاچه ممکن است بهمنظور مقاصد خاص، خشکانیده شده باشد» (همان منبع).
دریاچهای که زمانی منبع حیات بود، اکنون به منبع مرگ تبدیل شده، و هزینههای آن بر دوش مردم غرب ایران افتاده است. خشکانیدن عمدی، بیانگر عمق فساد است و این معنا را به ذهن متبادر میکند که ممکن است منابع معدنی کف دریاچه، برای منافع خصوصی استخراج میشود.
آری، مرگ دریاچه ارومیه، نمونهیی از فاجعه زیستمحیطی در نظام ولایت فقیه است. سیاستهای غارتگرانه، که بودجهها را منحرف و هشدارها را نادیده میگیرد، نه تنها اکو سیستم را نابود کرده، بلکه آینده نسلها را به خطر انداخته است. بدیهی است تا زمانی که این ساختار اهریمنی به زیر کشیده نشود، نباید انتظار داشت تغییری در وضعیت زیستمحیطی و اکو سیستم ایران حاصل شود.