در آغاز شصتمین سال حیات سازمان مجاهدین خلق ایران هستیم. دشوار است که بخواهیم مجاهدین را در یک جمله یا عبارت تعریف کنیم. در هر تلاشی، باز به همان تعریف جامع و مانع مسعود رجوی میرسیم: «وفای بهپیمان، با فدای بیکران، در تاریخ ایران».
اما این تعریف شایان تشریح و تبیین است. پیمان با کی؟ بر سر چی؟ پیمان با خدا و خلق! بر سر حقوق خلق! که در یک کلمه خلاصه میشود: آزادی! آزادی از قید ستم و تبعیض و نابرابری و بهرهکشی! آزادی در همهٔ وجوه فردی و اجتماعی آن؛ شامل آزادی عقیده و بیان، آزادی اجتماعات، نفی هر گونه نابرابری قومی و مذهبی و طبقاتی و جنسیتی.
البته حرف زدن از آزادی چندان دشوار نیست. کار آنجا سخت میشود که پای پرداخت بها برای آزادی و جنگیدن با دشمنان آزادی به میان میآید. این، تجربهٔ تمامی فراز و نشیبها در جنبشها و قیامهای یکصد سال اخیر در ایران و پاشنه آشیل همهٔ مدعیانی بوده که دم از مردمدوستی و میهندوستی زدهاند، ولی در عمل با عافیتجویی و پشت کردن به عهد و پیمان، فرشته آزادی را در زیر چکمه و نعلین دیکتاتوری قربانی کرده و در مقابل آنها راه سازش و تسلیم در پیش گرفتهاند.
اما مجاهدین طی ۶۰سال گذشته نشان دادهاند که در دفاع از آزادی و دموکراسی بهمعنی حاکمیت مردم بهعنوان اساسیترین حق خلق و تضمین استقلال و پیشرفت ایران نه با دیکتاتوری ستمشاهی و نه با دیکتاتوری و استبداد زیر پرده دین، هرگز سازش نکردهاند و قیمت آن را با همه سنگینیاش پرداختهاند. بهقول زهرا مریخی مسئول اول سازمان مجاهدین خلق ایران، «سرموضع بودن و مقاومت بههر قیمت، نام دیگر مجاهدین شده است».
این که مجاهدین بر سر آزادی و حقوق مردم مطلقاً سازشناپذیرند، حقیقتی است که دوست و دشمن، هر کدام بهزبان خود بهآن گواهی میدهند.
خمینی ۴۰روز قبل از ۳۰خرداد در سال۱۳۶۰ خطاب به مجاهدین گفت: «من اگر در هزار احتمال، یک احتمال میدادم که شما دست بردارید از آن کارهایی که میخواهید انجام بدهید، حاضر بودم با شما تفاهم کنم...».
بهراستی هم خمینی از هزار طریق تلاش کرد مجاهدین را بهعنوان بزرگترین سازمان انقلابی مسلمان به تأیید مرزبندی و تبعیض دینی یا سکوت در قبال حذف و سرکوب پیروان سایر مرامها بکشاند. اما مجاهدین هرگز به آن تن ندادند.
چند ماه پیش از همین سخنان خمینی، مسعود رجوی با صراحت تأکید کرده بود که اسلام مجاهدین با اسلام خمینی سراپا متفاوت است و بهویژه در مورد آزادی و حق حاکمیت مردم و استثمار و مقولات تکامل و دیالکتیک و بهرهکشی و حقوق ملیتها بهویژه مردم کردستان و منطق ”یا روسری یا توسری“ در دو طرف طیف قرار دارد. از آن پیشتر هم مجاهدین بهقانون اساسی ولایت فقیه رأی نداده و قانون ضدبشری قصاص خمینی را ضدبشری و ضداسلامی خوانده بودند.
این سرسپاری در آستان آزادی و سازشناپذیری بر سر حق حاکمیت مردم ایران، اصلی است که از روز اول تا امروز، روش و منش مجاهدین بوده است.
از آن روزی که ساواک شاه، حنیفنژاد و بنیانگذاران سازمان را بین اعدام و کوتاهآمدن از اصولشان مخیر کرد، تا روزی که خمینی مجاهدین را در برابر همین دوراهی ننگ یا مرگ مخیر نمود و مجاهدین خطاب به او نوشتند: «چه چارهیی جز نوشتن و تقدیم وصیتنامهها باقی میماند؟».
از قتلعام۶۷ که زندانیان مجاهد خلق، هیأت مرگ خمینی و دژخیمانی چون رئیسی جلاد را به زانو درآوردند و بر سر موضع مجاهدت برای به زیر کشیدن رژیم ولایت فقیه و نبرد برای آزادی خلق و میهن پای فشردند. تا همین امروز که مسئول اول مجاهدین تصریح میکند:
«این مقاومت تاریخی و سازشناپذیر به هیچچیز کمتر از سرنگونی تمامیت رژیم ولایت فقیه راضی نمیشود و بههیچچیز کمتر از برقراری آزادی و دموکراسی و برابری راضی نمیشود. برای این رسالت بزرگ، همهٔ دلیران کانونهای شورشی، یاران اشرفنشان و اعضا و مسئولان مجاهدین را بهتعهدپذیری صد برابر فرا میخوانم» (زهرا مریخی ـ ۱۵شهریور ۱۴۰۲).