این روزها در سایه استمرار و گسترش وجوه قیام دموکراتیک مردم ایران، مجدداً فیل تبلیغات سرسامآور خامنهای یاد «جهاد تبیین» افتاده است. از جمله در سخنرانی ۱۹دی دوباره ساز خود را روی آن کوک کرد و بهعنوان «مطلب اول» به عواملش یادآوری کرد علاوه بر قتل و کشتار و سرکوب با «باتون» از آن غافل نشوند:
«تبیین. وسوسهای را که روی آن جوان یا نوجوان اثر میگذارد، چه میتواند برطرف کند؟ باتون که نمیتواند برطرف کند؛ آن وسوسه را تبیین میتواند برطرف کند. این مطلب اول. جهاد تبیین را جدی باید گرفت» (فارس، ۲۰دی).
در هفتههای گذشته و مصادف با سالمرگ دژخیم قاسم سلیمانی که رژیم با ضدتظاهرات و مراسم مختلف از جمله گرداندن استخوانها و... در رویای جمع کردن قیام بود، دوباره فتیله «جهاد تبیین» را بالا کشید و دار و ندار خود را وارد میدان کرد. در قطعنامه کذایی روز ۹دی هم که یک هفته برایش تبلیغ کردند و مراسم گرفتند جهاد تبیین را «امری فوری، قطعی و همگانی» نامیدند و در ادامه هم مدیر حوزههای علمیه افشا کرد که: «بیش از ۷هزار طلبه که ۲هزار نفر از خواهران بودند با هدف «جهاد تبیین» به نقاط مختلف کشور اعزام شدند» (انتخاب، ۱۹دی)
هدف خامنهای از تیز کردن «جهاد تبیین» - که از آذرماه پارسال وارد کلیدواژههایش کرد - گسترش و افزایش هر چه بیشتر سیاست پروپاگاندا و تبلیغات برای سیاستهای رژیم و نیز شیطانسازی از دشمن اصلی خود یعنی مجاهدین و مقاومت ایران بود. سیاست شکستخوردهیی که ۴دهه یک ریز ادامه داشت و خامنهای با آوردن رئیسی ـ قاتل مجاهدین ـ گمان میکرد میتواند به نتیجه برساند. به همین علت تمام ارگانها، بلندگوها و رسانههایش را در مسیر «جهاد» تبلیغ و فریب و شیطانسازی جمع کرد و اینبار در آتش مقاومت و قیام سراسری سوخت و خاکستر شد.
تبیین جهان
اگر هدف «جهاد تبیین» را ـ که خامنهای دجالانه نامش را هم از عبارت «تبیین جهان» مسعود رجوی سرقت کرده است ـ بالا کشیدن فتیله پروپاگاندا برای حفظ نظام به هر قیمت بدانیم، بهراستی که «تبیین جهان» مسعود رجوی نقطه مقابل و آنتیتز آن برای برهم زدن وضع موجود و عصیانی علیه دنیای کهن برای بنای دنیای جدید بود. از نگاه مسعود رجوی داستان زندگی انسان «داستان ماهیهای بهاصطلاح سیاه کوچکی است که همه رنجها، دربهدریها و تهمت ها را در زمان خودشان به جان میخریدند، ولی حاملان راستین تکامل بودند که با شوریدن و تسلیم نشدن به وضع موجود آبگیر را ترک میکردند تا به دریا بپیوندند و این مفهوم تطبیق است و نه تسلیم شدن و تندادن به شرایطی که آنها را احاطه کرده بود» (تبیین جهان ج ۸ ص ۲۷).
مسعود رجوی در مقابل اسلام ریایی خامنهای «اسلام» را مکتبی معرفی میکند که در برابر نظامهای خودبهخودی و قهقرایی و ضدتکاملی میشورد و عصیان میکند: «اسلام یعنی تطبیق دادن خود، تسلیم کردن و سر سپردن به نظام آفرینش، یعنی شوریدن بر همه نظامات طاغوتی و طغیانگر که میخواهند علیه این مسیر حرکت کنند» (همان منبع، ص ۵۰).
نتیجه اینکه همانطور که دو اسلام سراپا متضاد در برابر هم صف کشیده است دو تبیین مختلف از ایران و جهان نیز اکنون در برابر ماست. یکی با نام «جهاد تبیین» با گلوله و شکنجه و تبلیغ برای ادامه استبداد و دیگری فراخوان به قیام و شورش و طغیان و شکستن زنجیرها. یکی میکشد که بماند، دیگری کشته میشود که ماندگار شود. یکی اعدام میکند و دار میزند که بترسند، دیگری بر سر دار هم سربلند است و فریاد میزند «سر خم قدغن»! اولی بهزعم باطل خود میخواهد جلوی تکامل بایستد و با اعدام، از پیشرفت و حرکت تاریخ جلوگیری کند و دومی، همه توانش را برای جلو راندن و پیش بردن جامعه به سوی آزادی و عدالت و برابری به کار گرفته و حتی اعتراض را به مقابل در زندانها کشانده است.
سمت و سوی حرکت جامعه ایران و نسیم روحبخش قیام فعلی، حاکی از پیشروی مسیر دوم است. همان مسیر شکوهمند از «تبیین جهان» تا «قیام دموکراتیک مردم ایران». آری «درس تبیین ما از سال۵۸ رو در روی خمینی و خامنهای همین است شیفتگان آزادی باید شورش و طغیان کنند زنجیر و زندان بشکنند» (پیام مسعود رجوی، ۱۹دی).