با گذشت بیش از ۳ماه از قیام سراسری مردم ایران، اکنون بهوضوح میتوان آثار ژرف و نمودهای مختلف آن را در همهٔ پهنههای سیاسی و اجتماعی جامعهٔ ایران مشاهده کرد. یکی از این نمودها، خیزش و اعتراض زندانیان عادی در زندانهای مختلف کشور است که آخرین آن روز شنبه ۲۶آذر در زندان مرکزی کرج با شعار مرگ بر خامنهای» «مرگ بر دیکتاتور» بهوقوع پیوست.
این خیزش و حرکت اعتراضی هنگامی شکل گرفت که دژخیمان خامنهای قصد داشتند ۴تن از زندانیان را برای اعدام بهبند دیگری منتقل کنند و زندانیان به حمایت از همبندان خود برخاستند تا مانع از این جنایت شوند؛ اما مأموران خامنهای زندانیان بیدفاع را مورد حملهٔ وحشیانهٔ خود قرار دادند که بر اثر آن یکی از زندانیان جان خود را از دست داد و تعداد زیادی نیز مجروح و مصدوم شدند.
این پنجمین بار طی ۳ماههٔ قیام است که رژیم زندانیان بیدفاع را اینچنین مورد حمله و قتل و جرح قرار میدهد.
پیش از این و در مهر ماه گذشته، دژخیمان خامنهای زندانیان زندان لاکان رشت و زندانیان بندهای ۷ و ۸ زندان اوین و زندانیان زندان تهران بزرگ فشافویه و زندان قزلحصار را مورد حمله قرار دادند و بهخصوص در زندانهای لاکان و اوین با کشتار و آتشزدن بند کوشیدند از قیامکنندگان زهر چشم بگیرند و این پیام را بدهند که در صورت دستگیری چه چیزی در انتظارشان است.
اما ویژگی خیزش زندان کرج این بود که این بار این زندانیان بودند که نخست بهمقابله با دژخیمان و ممانعت از اعدام یارانشان برخاستند. مشابه این اقدام روز بعد در زندان قائمشهر نیز تکرار شد و در آنجا نیز زندانیان نسبت بهانتقال همبندانشان برای اعدام دست بهاعتراض زدند.
رژیم اعدام و قتلعام که هیچ معیار و قانونی را در مورد گرفتن جان انسانها، جز حفظ حاکمیت ننگینش بهرسمیت نمیشناسد، همواره از اعدام بهعنوان حربهٔ اصلی اعمال و تشدید اختناق و ارعاب استفاده کرده و همواره بهاقتضای شرایط سیاسی، اعدامها، بهخصوص اعدامهای جمعی را بیمحابا افزایش داده است. در واقع اعدام زندانیان عادی در دیکتاتوری ولایت فقیه، عموماً سیاسی و بهملاحظات سیاسی صورت میگیرد؛ چرا که اعدام زندانیان عادی برایش بهلحاظ سیاسی کمهزینهتر بوده است.
اما اکنون زندانیان، تحت تأثیر جسارت قیامکنندگان بیباک و بیم و با الهام از پایداری تاریخی و حماسی زندانیان سیاسی مجاهد و مبارز طی ۴دههٔ گذشته، بهپا خاستهاند و هیبت خامنهای و دژخیمانش را در زندان که نقطهٔ ثقل ارعاب و اختناق رژیم است، بهچالش میکشند. این رویارویی شجاعانه البته قیمت خود را طلب میکند که جان باختن یکی از زندانیان تنها یک بخش آن است. زندانیان بپا خاسته از این پس هم با چنگ و دندان دژخیمان زخمخورده روبهرو هستند ولی در استمرار قیام و در جوشش خون یاران جانباخته، آنها دیگر زندانیان قبلی نیستند بلکه بهزندانیان قیامی با قدرتی فزاینده برای مقابله با دژخیمان تبدیل میشوند.
بهاین ترتیب، خلیفهٔ خونخوار ارتجاع که با اعدام رسمی و علنی دو زندانی قیام و با شکنجه و قتل پنهانی شماری دیگر از بازداشت شدگان و با موجی از اعدام از زندانیان عادی در همین دو هفته اخیر میخواست قیام را مهار کند، برخلاف محاسباتش، نه با ترس و تسلیم جامعه بهپاخاسته، بلکه در پشت دیوارهای زندان هم با شورش و خیزش علیه اعدام مواجه میشود. چنین است که در تعادل میان رعب و اختناق با خشم و خیزش و آتش، نه فقط هر محله و خیابان و دانشگاه، بلکه هر زندان هم بهیک کانون شورش تبدیل میشود تا در مسیر اعتلای قیام، چنگالهای خونریز دژخیمان و سپاه جور و جنایت را با ارتش آزادی درهم بشکند و بهخلیفه درمانده بفهماند که «خامنهای ضحاک! میکشیمت زیر خاک!».