قیام ایران ـ سرنوشت سرشته شده در سالشمار ۳۹سال
هیچ جای تعجب نیست اگر کوهه هیزم نفرت و خشم مردم در یک روز گر بگیرد و بدل به شعله و زبانههای خروش و خشم و قیام ایران علیه نظام ولایت فقیه شود. این را آنان که سه و نیم دهه بر خاک و جان و هستی ایران و ایرانی باد کاشتند، بیشتر از تحلیلگران سیاسی و اجتماعی در بیرون حاکمیتشان حس میکنند.
چه بادها که کاشتی، چه «دار» ها گماشتی
کنون که فصل توفش است، درو کن آنچه کاشتی
قیام ایران یک سرنوشت سرشته شده در سالشمار ۳۹سال گذشته بوده است. این را ماهیت نظام و ایدئولوژی حاکمیتی سرشته است که هیچ همخوانی با فرهنگ و تمدن ایرانزمین نداشته و ندارد.
خمینی که خیلی زود فهمید با افکار قرون وسطاییاش حریف آزادیخواهی نیروهای بالندهٴ پس از انقلاب بهمن نیست، با چماقداری شروع کرد و با ترور و کشتار، جنگ و قتلعام ادامه داد. پس از مرگش، خلف یک شبهٴ ولایتش هم همان را ادامه داد و چپاول و دزدی و غارت افسارگسیخته را هم بند ناف حیات حکومت آخوندها کرد. این چپاولهای نجومی، دستمایهٴ تجاوز به کشورهای دیگر بود. از این رو دیگر حیات و ممات ملت ایران هیچ ارزش و قدر و منزلتی برای دولتیان ولایت فقیه نداشت و ندارد.
قیام ایران ـ ریشهها و سببسازها
حفظ حاکمیت ـ که بنا به توصیه و رهنمود خمینی «اوجب واجبات» است ـ سرلوحة حکومتیان و سببساز همه بحرانهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه ایران شد. مردم محلی از اعراب در این حکومت نداشتند و به گفته “آقا“ آنها در حکم گوسفندانی هستند که نیاز به چوپان دارند! سرکوب این مردم برای حفظ نظام نیازمند توسعهطلبی در سوریه و عراق و یمن بود، مسألهای که دارایی و منابع ملی ایران را میبلعد و آثار این روند بد و بدتر و بحرانیتر شدن هر ساله وضعیت زندگی مردم ایران است. حاکمیت قرونوسطایی و انسانستیز آخوندی تلاش کرد متورم شدن این بحرانها را با سکوت و یا ربط دادن به حیات الهی زندگان و دفاع از حرم و شریعت، توجیهتراشی دجالگرانهٴ مذهبی کند. این همان بازاری است که خمینی از نجف و پاریس دست گرفت و گرمش کرد و چه عوایدی که برای نظام الهی آخوندها در ایران نداشت! اما از آنجا که دیکتاتورها ـ بهخصوص از نوع مذهبی و سوپر ارتجاعیاش ـ هیچ سنخیتی با درسهای تاریخ ندارند و در بلاهت مطلق نسبت به آموزههای بشری هستند، به این امر شایع بر زبان تاریخ حیات ملتها وقعی نمیگذارند که « انقلاب گرسنگان، از صد لشکر توپ و تانک خطرناکتر است». و اینگونه بود که گرسنگان ایران فرش خیمهشببازی و شیادی اصلاحگرایی و چپاول و دجالگری و توسعهطلبی را با یک ترجیع ، از زیر پای ولایت فقیه و تمامیت نظامش کشیدند: «اصلاحطلب، اصولگرا ـ دیگه تموم ماجرا». و این، شعور و آگاهی تاریخی مردم ایران است که چونان توری سنگین، بر سر خودکامگان و دیکتاتورها و جنایتکاران و چپاولگران، در بزنگاه خوش و خرمشان انداخت.
قیام ایران ـ «اصلاح طلب، اصولگرا ـ دیگه تمومه ماجرا»
اینها چکیدهیی از ریشهٴ غارت و دزدی اموال مردم در مؤسسهها و بانکها بود. همه این دزدیها با هدایت و اشراف کامل رأس نظام و دولت صورت گرفته است. هزینه شدنش هم سر از سوریه و یمن و عراق درمیآورد. از اینجا بود که تظاهرات و اعتراضهای مردمی مالباختگان و غارتشدگان شکل گرفت و گسترده شد.
قیام ایران ـ پاسخ مرمر به زنگار
خامنهای میتوانست بهراحتی اموال به غارت رفته مردم را برگرداند؛ اما آنچنان در بنبست سوریه و یمن و بحران درونی نظام گیر کرده است که اگر سر کیسه را شل میکرد، تا بیت خودش میرفت. لذا با وجود بیش از یک سال تظاهرات مالباختگان و غارتشدگان، هیچ وقعی برای این بحران ملی نگذاشت. از این پس است که روند طبیعی پاسخ ندادن به مطالبات و توقعات مردم، بدل به زخمی چرکین گشته و سر از دنیای سیاست و تعادلقوای با حاکمیت درمیآورد. این خصلت همه بحرانهای اجتماعی است که در صورت پاسخ نگرفتن، لامحاله راه به بالاترین مرجع سیاسی در حکومت و تشدید تضادهای درونی آن میبرد.
حاکمیت آخوندی بیش از یک سال و اندی در قبال بحران سرقت و چپاول مؤسسات حکومتیاش سکوت کرد و دم برنیاورد. خامنهای حاضر نشد با مالباختگان روبهرو شود. اما مردمی که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند، عزم جزم کردند که جلو حاکمیت بایستند. پس لاجرم اعتراضات به مسیر سیاسی افتاد. یعنی حاکمیت خودش باعث سمت و سویی چنین شد. خوب است یادآوری شود که ریشهٴ تمام بحرانهای سیاسی پس از بهمن ۵۷، در غیرپاسخگو بودن این رژیم نسبت به شکایات و اعتراضات و مطالبات برحق اجتماعی و سیاسی بوده است. بارزترین آنها در فاصلهٴ بهمن ۵۷ تا ۳۰خرداد ۶۰ اتفاق افتاد. در روز روشن و در قانونیترین کارها و تلاشها، چماقدارن حمایتشده توسط خمینی، جوانان فروشندهٴ نشریات گروههای سیاسی را با چاقو و دشنه و گلوله میکشتند و دستگاه قضایی خمینی دم برنمیآورد و به هیچ شکایت قانونی پاسخ نمیداد.
تمام بحرانهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران در چهل سال گذشته ناشی از این بوده است که این حاکمیت، خود را پاسخگوی مردم نمیداند و مرجعش را فراانسانی و الهی معرفی میکند. همان داعیهیی که در سایهٴ آن، افسارگسیختهترین جنایات و دزدیهای نجومی و چنگ انداختن به زندگی مردم ایران و کشورهای دیگر، توجیه ایدئولوژیکی و عقیدتی میشود. از همین رو هم هست که در یک پارادوکس آشکار، از قضا بهدلیل حاکمیت سالوس و تنزهطلبی ریاکارانه، جامعه ایران هرگز تسلیم این داعیه نشد و زیر حاکمیت سیاه فاشیسم مذهبی، پتانسیل آزادیخواهی و آخوندزدایی رشد و ارتقا یافت. در سایهٴ همین سالوسان تپیده در دایرهٴ قدرت، ضد سالوس و ریا به وسعت قیام ایران قد برافراشت.
قیام ایران ـ پتانسیل آزادیخواهی در میان جوانان
هیچ جای تعجب نیست اگر کوهه هیزم نفرت و خشم مردم در یک روز گر بگیرد و بدل به شعله و زبانههای خروش و خشم و قیام ایران علیه نظام ولایت فقیه شود. این را آنان که سه و نیم دهه بر خاک و جان و هستی ایران و ایرانی باد کاشتند، بیشتر از تحلیلگران سیاسی و اجتماعی در بیرون حاکمیتشان حس میکنند.
چه بادها که کاشتی، چه «دار» ها گماشتی
کنون که فصل توفش است، درو کن آنچه کاشتی
قیام ایران یک سرنوشت سرشته شده در سالشمار ۳۹سال گذشته بوده است. این را ماهیت نظام و ایدئولوژی حاکمیتی سرشته است که هیچ همخوانی با فرهنگ و تمدن ایرانزمین نداشته و ندارد.
خمینی که خیلی زود فهمید با افکار قرون وسطاییاش حریف آزادیخواهی نیروهای بالندهٴ پس از انقلاب بهمن نیست، با چماقداری شروع کرد و با ترور و کشتار، جنگ و قتلعام ادامه داد. پس از مرگش، خلف یک شبهٴ ولایتش هم همان را ادامه داد و چپاول و دزدی و غارت افسارگسیخته را هم بند ناف حیات حکومت آخوندها کرد. این چپاولهای نجومی، دستمایهٴ تجاوز به کشورهای دیگر بود. از این رو دیگر حیات و ممات ملت ایران هیچ ارزش و قدر و منزلتی برای دولتیان ولایت فقیه نداشت و ندارد.
قیام ایران ـ ریشهها و سببسازها
حفظ حاکمیت ـ که بنا به توصیه و رهنمود خمینی «اوجب واجبات» است ـ سرلوحة حکومتیان و سببساز همه بحرانهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی جامعه ایران شد. مردم محلی از اعراب در این حکومت نداشتند و به گفته “آقا“ آنها در حکم گوسفندانی هستند که نیاز به چوپان دارند! سرکوب این مردم برای حفظ نظام نیازمند توسعهطلبی در سوریه و عراق و یمن بود، مسألهای که دارایی و منابع ملی ایران را میبلعد و آثار این روند بد و بدتر و بحرانیتر شدن هر ساله وضعیت زندگی مردم ایران است. حاکمیت قرونوسطایی و انسانستیز آخوندی تلاش کرد متورم شدن این بحرانها را با سکوت و یا ربط دادن به حیات الهی زندگان و دفاع از حرم و شریعت، توجیهتراشی دجالگرانهٴ مذهبی کند. این همان بازاری است که خمینی از نجف و پاریس دست گرفت و گرمش کرد و چه عوایدی که برای نظام الهی آخوندها در ایران نداشت! اما از آنجا که دیکتاتورها ـ بهخصوص از نوع مذهبی و سوپر ارتجاعیاش ـ هیچ سنخیتی با درسهای تاریخ ندارند و در بلاهت مطلق نسبت به آموزههای بشری هستند، به این امر شایع بر زبان تاریخ حیات ملتها وقعی نمیگذارند که « انقلاب گرسنگان، از صد لشکر توپ و تانک خطرناکتر است». و اینگونه بود که گرسنگان ایران فرش خیمهشببازی و شیادی اصلاحگرایی و چپاول و دجالگری و توسعهطلبی را با یک ترجیع ، از زیر پای ولایت فقیه و تمامیت نظامش کشیدند: «اصلاحطلب، اصولگرا ـ دیگه تموم ماجرا». و این، شعور و آگاهی تاریخی مردم ایران است که چونان توری سنگین، بر سر خودکامگان و دیکتاتورها و جنایتکاران و چپاولگران، در بزنگاه خوش و خرمشان انداخت.
قیام ایران ـ «اصلاح طلب، اصولگرا ـ دیگه تمومه ماجرا»
اینها چکیدهیی از ریشهٴ غارت و دزدی اموال مردم در مؤسسهها و بانکها بود. همه این دزدیها با هدایت و اشراف کامل رأس نظام و دولت صورت گرفته است. هزینه شدنش هم سر از سوریه و یمن و عراق درمیآورد. از اینجا بود که تظاهرات و اعتراضهای مردمی مالباختگان و غارتشدگان شکل گرفت و گسترده شد.
قیام ایران ـ پاسخ مرمر به زنگار
خامنهای میتوانست بهراحتی اموال به غارت رفته مردم را برگرداند؛ اما آنچنان در بنبست سوریه و یمن و بحران درونی نظام گیر کرده است که اگر سر کیسه را شل میکرد، تا بیت خودش میرفت. لذا با وجود بیش از یک سال تظاهرات مالباختگان و غارتشدگان، هیچ وقعی برای این بحران ملی نگذاشت. از این پس است که روند طبیعی پاسخ ندادن به مطالبات و توقعات مردم، بدل به زخمی چرکین گشته و سر از دنیای سیاست و تعادلقوای با حاکمیت درمیآورد. این خصلت همه بحرانهای اجتماعی است که در صورت پاسخ نگرفتن، لامحاله راه به بالاترین مرجع سیاسی در حکومت و تشدید تضادهای درونی آن میبرد.
حاکمیت آخوندی بیش از یک سال و اندی در قبال بحران سرقت و چپاول مؤسسات حکومتیاش سکوت کرد و دم برنیاورد. خامنهای حاضر نشد با مالباختگان روبهرو شود. اما مردمی که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند، عزم جزم کردند که جلو حاکمیت بایستند. پس لاجرم اعتراضات به مسیر سیاسی افتاد. یعنی حاکمیت خودش باعث سمت و سویی چنین شد. خوب است یادآوری شود که ریشهٴ تمام بحرانهای سیاسی پس از بهمن ۵۷، در غیرپاسخگو بودن این رژیم نسبت به شکایات و اعتراضات و مطالبات برحق اجتماعی و سیاسی بوده است. بارزترین آنها در فاصلهٴ بهمن ۵۷ تا ۳۰خرداد ۶۰ اتفاق افتاد. در روز روشن و در قانونیترین کارها و تلاشها، چماقدارن حمایتشده توسط خمینی، جوانان فروشندهٴ نشریات گروههای سیاسی را با چاقو و دشنه و گلوله میکشتند و دستگاه قضایی خمینی دم برنمیآورد و به هیچ شکایت قانونی پاسخ نمیداد.
تمام بحرانهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران در چهل سال گذشته ناشی از این بوده است که این حاکمیت، خود را پاسخگوی مردم نمیداند و مرجعش را فراانسانی و الهی معرفی میکند. همان داعیهیی که در سایهٴ آن، افسارگسیختهترین جنایات و دزدیهای نجومی و چنگ انداختن به زندگی مردم ایران و کشورهای دیگر، توجیه ایدئولوژیکی و عقیدتی میشود. از همین رو هم هست که در یک پارادوکس آشکار، از قضا بهدلیل حاکمیت سالوس و تنزهطلبی ریاکارانه، جامعه ایران هرگز تسلیم این داعیه نشد و زیر حاکمیت سیاه فاشیسم مذهبی، پتانسیل آزادیخواهی و آخوندزدایی رشد و ارتقا یافت. در سایهٴ همین سالوسان تپیده در دایرهٴ قدرت، ضد سالوس و ریا به وسعت قیام ایران قد برافراشت.
قیام ایران ـ پتانسیل آزادیخواهی در میان جوانان
قیام ایران ـ شهابی از خاور تا باختر
همهٴ آنچه تا اینجا بهطور اختصار برشمردیم، زمینهٴ تظاهرات مشهد در پنجشنبه گذشته شد. این تظاهرات محصول بلافصل اعتراضات مالباختگان در بیش از یک سال گذشته بود. از آنجا که نظام چپاولگر اقدام به گرانی بعضی اقلام مؤثر در زندگی مردم کرد، اعتراضات وارد مدار دیگری شد. طبیعی هم بود که آن تظاهرات باید یک جایی به بلوغ شایستهٴ خود میرسید. و مشهد، زبان سیاسی مطالبات برحق گرسنگان بیپاسخ مانده شد. منتها این زبان، زبان سیاسی و ادبیات اعتراضی و تهاجمی بود. انگار سنگی بود که بر ضمیر مستعد شیشهها و ندایی که بر پتانسیل جوشان بغضها خورد. اثر جهشبخش و جاکنکننده آن از خاور ایران به باخترش رفت و کرمانشاه با او همبستگی کرد. این همبستگی، یادآور خاطرهیی در ضمیر تاریخی مردم ایران در اوایل پاییز سال ۵۷ شد. همبستگی تبریز با قم و بعد اصفهان با تبریز و... بدل به دومینویی شد که سراسر ایران را در بر گرفت. اگر آن موقع هفتگی بود، این یکی به یک روز هم نکشید که به بیش از ۳۰شهر ایران گسترش یافت. پتانسیل جوشان خشم و بغض و خروش مردم ایران علیه چهل سال جنایت و دروغ و دزدی و توتالیتاریسم مذهبی، به یکباره زبانه کشید و قیام ایران، دردهای مشترک را گر داد. در کمتر از بیست و چهار ساعت، رأس نظام آخوندی و بنیاد ایدئولوژی آن زیر ضرب بیامان و هجوم مردم ایران رفت. ولایت فقیه سفیانی و «کلپاسه » های اصلاحطلب و کلیت نظام فاسد آخوندی در محضر مردم ایران تعیین تکلیف شد. آنچه مانده است، مترسکی از گرازان بر مزرعهٴ ایران است. تظاهرات سراسری مردم آنچنان خامنهای و دولتش و دستگاه قضایی و امنیتیاش را غافلگیر کرد که هاج و واج نظارهگر کارنامهشان در محضر و آینهٴ مردم شدند. آنچه روی داد، شهابی در سپهر ارغوانی ایران بود و استیصال و بنبست نظام ولایی.
قیام ایران ـ جغرافیای جدید سیاسی
قیام ایران کل حاکمیت و لابیهایش را در شوک و استیصال فرو برده است. کیفیتی سر برآورده از قریب چهل سال تجربه و قیامهای گوناگون، مقابل دستگاه عریض و طویل حکومتی با افکار و عملکرد فاسد، به پهنای جغرافیای ایران سینه سپر کرده است.
همهٴ آنچه تا اینجا بهطور اختصار برشمردیم، زمینهٴ تظاهرات مشهد در پنجشنبه گذشته شد. این تظاهرات محصول بلافصل اعتراضات مالباختگان در بیش از یک سال گذشته بود. از آنجا که نظام چپاولگر اقدام به گرانی بعضی اقلام مؤثر در زندگی مردم کرد، اعتراضات وارد مدار دیگری شد. طبیعی هم بود که آن تظاهرات باید یک جایی به بلوغ شایستهٴ خود میرسید. و مشهد، زبان سیاسی مطالبات برحق گرسنگان بیپاسخ مانده شد. منتها این زبان، زبان سیاسی و ادبیات اعتراضی و تهاجمی بود. انگار سنگی بود که بر ضمیر مستعد شیشهها و ندایی که بر پتانسیل جوشان بغضها خورد. اثر جهشبخش و جاکنکننده آن از خاور ایران به باخترش رفت و کرمانشاه با او همبستگی کرد. این همبستگی، یادآور خاطرهیی در ضمیر تاریخی مردم ایران در اوایل پاییز سال ۵۷ شد. همبستگی تبریز با قم و بعد اصفهان با تبریز و... بدل به دومینویی شد که سراسر ایران را در بر گرفت. اگر آن موقع هفتگی بود، این یکی به یک روز هم نکشید که به بیش از ۳۰شهر ایران گسترش یافت. پتانسیل جوشان خشم و بغض و خروش مردم ایران علیه چهل سال جنایت و دروغ و دزدی و توتالیتاریسم مذهبی، به یکباره زبانه کشید و قیام ایران، دردهای مشترک را گر داد. در کمتر از بیست و چهار ساعت، رأس نظام آخوندی و بنیاد ایدئولوژی آن زیر ضرب بیامان و هجوم مردم ایران رفت. ولایت فقیه سفیانی و «کلپاسه » های اصلاحطلب و کلیت نظام فاسد آخوندی در محضر مردم ایران تعیین تکلیف شد. آنچه مانده است، مترسکی از گرازان بر مزرعهٴ ایران است. تظاهرات سراسری مردم آنچنان خامنهای و دولتش و دستگاه قضایی و امنیتیاش را غافلگیر کرد که هاج و واج نظارهگر کارنامهشان در محضر و آینهٴ مردم شدند. آنچه روی داد، شهابی در سپهر ارغوانی ایران بود و استیصال و بنبست نظام ولایی.
قیام ایران ـ جغرافیای جدید سیاسی
قیام ایران کل حاکمیت و لابیهایش را در شوک و استیصال فرو برده است. کیفیتی سر برآورده از قریب چهل سال تجربه و قیامهای گوناگون، مقابل دستگاه عریض و طویل حکومتی با افکار و عملکرد فاسد، به پهنای جغرافیای ایران سینه سپر کرده است.
قیام ایران ـ بانگی به پهنای جغرافیا
قیام ایران در ضربه شوکآور نخستینش با شعار «اصلاحطلب، اصولگرا ـ دیگه تمومه ماجرا»، آنچنان صفبندی قاطعی تعیین نمود که جناحبازیهای کلیت نظام ولایت فقیه و لابیهای سرمهکشش را دود هوا کرد. فصلی نوین در جغرافیای سیاسی ایران ورق خورد. نتیجه قیام ایران هر چه که بشود، شرایط را به قبل برنمیگرداند. تضادهای درونی حاکمیت را صد چندان خواهد نمود. تعادل جهانی با این رژیم را وارد فرازی دیگر علیه آن خواهد کرد. افقی نو در تعادلقوای مردم با رژیم را تا سرنگونی محتومش رقم خواهد زد.
بیشک تدوام قیام ایران هر چقدر هم طول بکشد، روز به روز حاکمیت ولایت فقیه را مستأصلتر کرده و بیشتر به بنبست خواهد کشاند. تاکتیکهای قیام ایران را ویژگی سراسریاش تعیین میکنند. همین ویژگی باعث میشود نیروهای سرکوبگر، تعادل پیشینشان را از دست بدهند و دچار شقه و انفعال و بریدگی از نظام شوند.
قیام ایران ـ محبوبی بازآمده از «دار» ها و قتلعامها
فرجام تاریخی قیام ایران را عشق به آزادی رقم میزند که همیشه بالای «دار» ها و تیرکهای اعدام و سالنها و میدانهای قتلعام به دست خمینی و خامنهای بوده است. این عشق را مرگ نبود و نیست. این روزها در حنجره و بانگ و طنین فریاد جوانان ایرانزمین، ندای عشق به محبوبشان را میشنویم. محبوبی سفر کرده از تالارهای تاریخ ایران با خاطراتی از سرداران آزادی. اینک زنان و مردان و جوانان و نوجوانان ایران شاهدان در آغوش کشندهٴ محبوب آزادیاند.
قیام ایران ـ به سوی آزادی
بیشک تدوام قیام ایران هر چقدر هم طول بکشد، روز به روز حاکمیت ولایت فقیه را مستأصلتر کرده و بیشتر به بنبست خواهد کشاند. تاکتیکهای قیام ایران را ویژگی سراسریاش تعیین میکنند. همین ویژگی باعث میشود نیروهای سرکوبگر، تعادل پیشینشان را از دست بدهند و دچار شقه و انفعال و بریدگی از نظام شوند.
قیام ایران ـ محبوبی بازآمده از «دار» ها و قتلعامها
فرجام تاریخی قیام ایران را عشق به آزادی رقم میزند که همیشه بالای «دار» ها و تیرکهای اعدام و سالنها و میدانهای قتلعام به دست خمینی و خامنهای بوده است. این عشق را مرگ نبود و نیست. این روزها در حنجره و بانگ و طنین فریاد جوانان ایرانزمین، ندای عشق به محبوبشان را میشنویم. محبوبی سفر کرده از تالارهای تاریخ ایران با خاطراتی از سرداران آزادی. اینک زنان و مردان و جوانان و نوجوانان ایران شاهدان در آغوش کشندهٴ محبوب آزادیاند.
قیام ایران ـ به سوی آزادی
در این مصاف که قیام ایران به وسعت کران تا کرانش بهسر منزل مقصود میرود، با روباهان مکار ولایت فقیه و دسیسههای مارهای لابیهایشان مواجه است. به هوش باشیم و همبسته و متحد و آگاه به وظایف و مسئولیت میهنی در برههیی تاریخی که قیام ایران دم به دم شتاب میگیرد. ایستادگی و پایداری چهل ساله تکتک ما به اراده و نیروی سراسر ایران پیوسته است. تداوم و استمرار قیام ایران، کلید پیروزی محتوم ما بر کفتاران عمامه بهسر نظام ولایت فقیه است. این اراده و استمرار آن، همان مرمری است که در چهل سال گذشته زنگار نگرفت و باد و بوران روزگار، نسودش و نشکستش...
«زنگار با سنگ مرمر چه تواند کرد
یا غل و زنجیر با توفان
یا غل و زنجیر با (ایران) ؟»...
۱۱دی ۹۶.
«زنگار با سنگ مرمر چه تواند کرد
یا غل و زنجیر با توفان
یا غل و زنجیر با (ایران) ؟»...
۱۱دی ۹۶.