مهاجرت دوازده هزار استاد دانشگاه و زوال سرمایهی انسانی، خبر از بحران نابودگر دانشگاههای ایران میدهد. بررسی یک یادداشت از یک روزنامهی حکومتی، نشان از تعمیق فاجعه در ایران، بهدلیل تمامیتخواهیِ حاکمیت ولایت فقیه میدهد.
روزنامه آرمان ملی در گزارش روز ۲۸ آبان ۱۴۰۴، به نقل از ظریفیان، معاون پیشین وزیر علوم، آماری تکاندهنده از مهاجرت اعضای هیأت علمیِ دانشگاهها ارائه میدهد: «در ده سال گذشته دوازده هزار استاد دانشگاه ایران را ترک کردهاند و شصت درصد این خروج تنها در چهار سال اخیر رخ داده است.»
این رقم، نه صرفاً یک دادهی آماری، بلکه نشانهیی عریان از فرورفتن آموزش عالی ایران در بحرانی ساختاری است؛ بحرانی که آیندهی دانشگاه، «تولید دانش و توسعه ملی» را همزمان تهدید میکند.
این موج مهاجرت، بهویژه در سالهای اخیر، شتابی بیسابقه یافته است. «خروج سالانه بیش از هزار عضو هیأت علمی»، دانشگاهها را با کمبود استادان متخصص روبهرو کرده و کیفیت آموزش را بهطور مداوم کاهش میدهد. بسیاری از آزمایشگاهها نیمهتعطیل شدهاند، «پروژههای پژوهشی متوقف ماندهاند و ظرفیت علمی دانشگاهها به سرعت در حال فرسایش است». همهی شواهد گواهی میدهند که سرمایهی انسانی دانشگاه ــ یعنی ستون فقرات تولید دانش ــ در حال تخلیه شدن است و هیچ سیاست عملی و کارآمدی برای حفظ این نیروهای حیاتی دیده نمیشود.
مهاجرت استادان تنها یک نتیجه منفرد نیست، بلکه نشانی از یک زنجیرهی آسیب است. نبود برنامهریزی برای نگهداشت نخبگان، «بیتوجهی سیاستگذاران به اکوسیستم آموزش عالی و تبدیل دانشگاه به دستگاهی بوروکراتیک و مدرکمحور» و تقلیل بودجههای آموزشی و پژوهشی، مجموعهیی از شرایط را ساخته که نهتنها استادان را بیانگیزه کرده، بلکه دانشجویان را نیز از اعتبار و کارآمدی مسیر دانشگاهی ناامید کرده است. «کاهش انگیزه پژوهشی در میان دانشجویان، افت کیفیت پایاننامهها و حذف واحدهای میانرشتهای» ــ که موتور نوآوری و زایش ایدههای تازهاند ــ تنها بخشی از آثار ادامهدار این اختلال ساختاری است.
در چنین فضایی، دانشگاهها با کمبود استادان مجرب، ناچار به «جذب نیروهای کمتجربه یا سهمیهای شدهاند»؛ وضعیتی که به تدریج استاندارد علمی را پایین میآورد. «حذف استادان مستقل و منتقد»، که معمولاً موتور محرک تحول در محیط دانشگاهی هستند، ضربهیی دیگر بر پیکره دانشگاه وارد کرده است. این روند، دانشگاه را از نهادی آزاد و زنده به سازمانی محافظهکار و دستورمحور تبدیل میکند؛ نهادی که «نه تولید دانش، بلکه تولید مدارک» را محور فعالیت خود قرار میدهد.
دلایل مهاجرت استادان نیز روشن و گریزناپذیر است: «نبود آزادی علمی، فشارهای سیاسی، تبعیض در استخدام و ارتقا»، حقوق و مزایای پایین، کمبود امکانات پژوهشی و فساد اداری. استاد دانشگاه، که باید در محیطی امن و آزاد به پژوهش بپردازد، ناچار میشود عطای ماندن را به لقای آن ببخشد و دانش و تجربه خود را به جغرافیایی منتقل کند که برای او ارزش قائل میشود.
پیامدهای این روند بسیار فراتر از دیوارهای دانشگاه است. کشوری که «این حجم از نخبگان علمی خود را از دست میدهد، در عمل توانایی توسعه پایدار را از کف میدهد». دانشگاه بدون استاد یعنی «جامعه بدون تولید دانش»، و جامعه بدون تولید دانش یعنی «کشوری بدون آینده».
بررسی این گزارش نشان میدهد که سیاست نابودگر حرث و نسل، یک استراتژیِ نهادینهشده توسط اتاق فکر نظام ولایی ــ آخوندی است. اگر این گزارش دربارهی اقتصاد، آب، برق و... هم بود، وضعیت را بسا اسفناکتر از این نشان میداد. دست روی هر موضوع دیگر بگذاریم، نتیجه همین است.
وقتی حاکمیت قصد کرده بر خرابههای علمیِ این کشور سیطره بزند، آیا راهی برای مردم جز تعیین تکلیف نهایی با آن باقی میماند؟ همین گزارش به مردم ایران از شش جهت جغرافیای آن فراخوان میدهد که جز اخراج این حاکمیت از سرزمین ایران، هیچ رهنمود و راهی دیگر متصور نیست.
پینوشت:
کلیهی عبارتهای داخل گیومه از روزنامه آرمان ملی، شمارهی ۲۸ آبان ۱۴۰۴ با عنوان «خطر فروپاشی دانشگاههای ایران» است.