آنچه جامعهشناسی متأثر از دادههای حکومتی یا نشأتگرفته از تمایل طبقهٔ حاکم، «شکاف بین نسلی» میخواند، ناظر بر این است که جوانان امروزی دیگر اطاعتپذیری از خانواده و سنت ندارند؛ بهجای آن «گروههای مرجع» را الگوی رفتاری خود قرار میدهند. این نوع جامعهشناسی، دلیل این رویکرد را ورود اینترنت و شبکههای مختلف اجتماعی به ایران میداند و میگوید جامعهٔ ایران در گذار از سنت به مدرنیسم نتوانسته است این شکاف را به هم بیاورد یا آن را کم کند. یک منبع پا را از این فراتر گذاشته و تعریف قابل ملاحظهیی در مورد این شکاف دارد:
«ما مهمترین شکاف نسلی در کل تاریخ خودمان را تجربه میکنیم. یعنی حتی شکاف نسلها در حال حاضر، نسبت به زمان تغییر دین ایرانیان از زرتشتی به اسلام هم بیشتر است» (حقوقنیوز. تعریف و دلایل شکاف نسلی در ایران).
صرفنظر از درست یا غلط بودن تعریفهای موجود از «شکاف بین نسلی»، آنچه در این تحلیلها محلی از اعراب ندارد، حاکمیت ولایت فقیه در ایران است که به مدت ۴دهه ایران و ایرانی را از بنیادهای فکری ـ فرهنگی خود ساقط کرده و به جای آن با تمام رسانههای تسخیری کوشیده است الگوها و هنجارهای خود را به جامعه دیکته نماید؛ الگوها و هنجارهایی که هیچ سنخیتی با فرهنگ، منش، نظرگاه، باورهای جمعی و حتی سنت و پیشینهٔ ایران و ایرانی ندارد. ۴دهه سرشاخ شدن با فرهنگ اصیل و دارای قدمت ایران، با اتکا به دگنگ، باتوم، گلوله و گاز اشکآور، شلاق، زندان، اعدام خیابانی، گشت کشتار و اختناق مطلق، نتوانسته کارآ واقع شود.
نکتهٔ دیگر اینکه آنچه در این آنالیزهای یکسویه نگرانه نادیده انگاشته شده، حضور مقاومتی ریشهدار در برابر فرهنگ و حاکمیت تحمیلی بوده که نگذاشته است این فرهنگ، قلمرو زندگی ایرانیان را به رنگ و جنس خود درآورد.
آنچه جامعهشناسی متأثر از دادههای حکومتی «شکاف بین نسلها» میخواند، فاصلهگیری جوانان از حاکمیت و کلیشههای آن است. بهگونهیی که نسل معروف «دههٔ هشتادی» هیچ سنخیتی با فرهنگ و الگوهای رفتاری مورد نظر حکومت ندارد. با اینکه در جامعهٔ اختناقزده به دنیا آمده، نشو و نما کرده و چماق تحمیل همواره بر بالای سرش قرار داشته است.
این نسل شگفت اعم از دختر و پسر، اینک موتور محرکهٔ قیام سراسری است و بهطور واقعی وارد یک جنگ میدانی و تمامعیار با نظام ولایت فقیه شده است. در این تلقی دقت کنید:
«این نسل یک معمای جامعهشناختی است که باید روی آن فکر کرد. این نسل را نسل z هم میخوانند. با کمی بازی با کلمات میتوانیم آن را نسل ضد بخوانیم! نسلی که پارهای اوقات جلوهای عیانگر، قاعدهگریز و رهاییطلب از آن میبینیم... این نسل بعضاً هیجانطلب و بیاعصاب، اساساً قدرتستیز و تقدسستیز است» (رسالت. ۹مهر ۱۴۰۱).
این نسل «معمای جامعهشناختی»! مجازات اتودینامیک یک مستبد ـ توتالیتر وحشی است که میپنداشت اگر دهانها را ببندد، قلمها را بشکند و در چهارراهها چوبههای دار برپا کند، قادر خواهد بود برای چند سده ولایتش را در ایران تضمین نماید.
این نسل «قدرتستیز و تقدسستیز»! مجازات اتودینامیک دین اجباری، حجاب اجباری و حکومت اجباری است.
خمینی، نسل جوان، آگاه و بالندهٔ انقلاب ضدسلطنتی را به تیرکهای اعدام یا طنابهای دار سپرد. با این نسلکشی و نهادینه کردن آن در قالب قانون مجازات محارب، تصور میکرد برای همیشه اندیشهٔ آزادی را در ایران کشته است اما آن نسل بهخون شسته اکنون در قامت جوانانی عرض اندام کرده است ـ که بهاعتراف رسانههای حکومتی ـ حامل «یک اتفاق بزرگ» است.
«واقعیت غیرقابل انکاری که امروز در جامعه وجود دارد این است که دوران دنبالهروی نسلها گذشته و بلکه امروز نسل جدید پیشرو شده است. نسل جدید در شرایط کنونی بر این باور است که هیچ روش و عملی دائمی نیست و میتوان آن را تغییر داد. این اتفاق بزرگ است که در نسل جدید رخ داده است» (آرمان ملی. ۹مهر ۱۴۰۱).
نسلی که زندان، زنجیر، تفنگ ساچمهیی، باتون و گلولهٔ مستقیم حریف آن نیست (۱).
این نسل ۲۵ میلیونی (۲) سلسلهجنبان انقلابی است که با گامهای بلند در حال برکندن ریش و ریشهٔ ارتجاع از جغرافیای سیاسی ایران است.
پانوشت: ـــــــــــــــــــــــــــ
(۱) «برخی جامعهشناسها بر این عقیدهاند که بازداشت نوجوانان عواقب ناگواری برای جامعه و زندگی آنها دارد، زیرا وقتی نوجوان ۱۷سالهای به زندان میرود نه تنها شجاعتر میشود بلکه آینده او بهطور کلی تغییر میکند» (همان منبع).
(۲) «در حال حاضر نیز جمعیت نوجوانان کشور حدود ۲۵میلیون تن است» (همان).