قیامهای سراسری در هفته گذشته، قفلی را شکست، فصلی را ورق زد، تلنگری محکم به برخی باورها زد و لرزه بر ارکان بنیادین حاکمیت ولایت فقیه افکند. قفلی که پس از سرکوب افسارگسیخته قیام ۸۸ مثل بختکی بر جامعه افتاده بود، شکست. فصلی را گشود که رو به افقهای سرنگونی ولایت فقیه راه میبرد. تلنگری محکم بر باورهایی زد که میان دو جناح حاکمیت، بازی نرد میکردند و برای کشتی متلاطم ایران تحت سلطه اشرافیت فاسد آخوندی، ساحلسازی مجازی میکردند.
قیامهای سراسری در هفته گذشته، شیپور رزم سپیده علیه ظلمت شبداران قرونوسطایی زد. این قیامها با فراز و فرودشان، جامعه ایران را وارد تالاری از تابلوهای تازهیی کرد که هر کدامش آینهٴ دق حاکمیت سیاه دیکتاتوری مذهبی خواهد بود.
قیامهای سراسری هفته گذشته، از گرگر گلوی آتشی برآمدند که ظلمت دیکتاتوری توتالیتاریستی ولایت فقیه، تمام تبلیغاتش را در انکار حضور مستقل آن بهکار گرفت؛ اما آن گرگر نخستین، کانون شعلهیی شد که از قریب ۱۳۰شهر ایران زبانه کشید.
قیامهای سراسری هفته گذشته، جوهر ماندگار جنبشی شد که با فراز و فرودهایش، دیگر متوقف نخواهد شد. هراس حاکمیت برای پهن کردن و چیدن زنجیرها و حصارهای جدید در شهرها، بهترین گواه ریشه کردن قیام در بطن جامعه به جان آمدهٴ ایران است. حالا دیگر نان و آب و خاک و آتش و هوا هم علیه سرتاپای حاکمیت آخوندی متحد شدهاند. کدام نان و آب و آتش و هوایی هست که در خانهیی کانون «نه» بزرگ به ولایت فقیه نباشد؟
قیامهای سراسری هفته گذشته، ندای خیابانهای شهرهای ایران را به سراسر جهان برد و در شورای امنیت سازمان ملل ـ از نظر بینالمللی ـ به بلوغ رساند. این بلوغ، همان خط فاصلی است که حامیان دیکتاتوری ولایت فقیه را از جهان آزاد جدا کرد. بهای این بلوغ را خون شهیدان قیام سراسری و رنج و نبرد نسل نوخواه و شورشی ایران پرداخت.
قیامهای سراسری هفته گذشته دردسرهای بسا بزرگ و فراملی علیه نظام توتالیتاریستی ولایت فقیه ایجاد کرد. پتانسیل انفجاری و خشم افزونشونده و شتابیابندهٴ آن، سرتاپای جناحین قدرتطلب حاکمیت را در گازانبر بنبست و استیصال گیر انداخت. هیبت سفالین نظام، یکباره فرو ریخت و شعار «مرگ بر خامنهای» ریگ هر کوی و برزن و نقل سر زبان ملت ایران شد. این هیبت فروریخته با هزار رمل و اسطرلاب دستگاه سرکوبگری و رعب، دیگر قابل بازسازی و بازگشت به تعادل پیشین نخواهد بود. دو شعار اساسی و بنیادین این قیام در سرتاسر ایران خانه کرد و تثبیت شد: «اصلاحطلب، اصولگرا ـ دیگه تمومه ماجرا» و «مرگ بر خامنهای- مرگ بر روحانی». در شعار اول، یک دستگاه عریض و طویل داخل حکومت و یک مماشات بیست ساله بینالمللی با سرمایهگذاری بر یک جناح رژیم، پنبهاش زده شد؛ در شعار دوم هم تمامیت نظام نفی و طرد شد. این دو شعار، پیام کوتاه اما بسیار فریادگر و پرطنین را به تمام ایران و جهان ساطع کرد.
حالا اهریمن آخوندی هست و هراس از سایهٴ هر ایرانی. حالا جنبشی فراگیر هست و مراحل رشد و پیچیدگی و کیفیاش. حالا ایران هست و نگاههای جهانی از پس جنبشی. حالا آزادیخواهی و عدالتطلبی مردم و جوانان ایران هست و بنبست انتخاب در بارگاه ولایت فقیه. همین دو هفته کافی بود تا نشان دهد نظام ولایی سرتا پا غرق در فساد اقتصادی و سیاسی و اجتماعی، گشایشی پیش رو ندارد. آنقدر پلهای پشت سر را خراب کرده که توان پاسخ به خواستهها را جز با سرکوب، ندارد. اینش هم دیگر زنگار گرفته و برش ندارد.
بنبست از این لاعلاجتر چیست که پس از چهل سال تیرباران، اعدام، سانسور، تجاوز و تطاول، ترویج رعب و پهن کردن فساد اجتماعی و اقتصادی، هر دو شرکت سهامی حکومتی، توان تعریف و تحلیل و شناخت واقعیت این دو هفته را ندارند. برای فرافکنی نسبت به پرونده سیاهشان، اصلاً نزدیک به هویت مستقل و ایرانی بودن قیام نمیشوند. همان بساط دیکتاتورها ـ بهطور خاص افکار توتالیتاریستی هیتلر و استالین ـ را برای وابسته نامیدن جنبش گرسنگان و قیام غارتشدگان پهن میکنند.
آخوندهای با عمامه و بیعمامه بر این توهم باشند تا ریشههای عمیق و همهجانبهٴ این قیام، مجبورشان کند تا از دخالتهای تروریستی در سوریه و یمن با خفت و خواری دست بردارند و با واقعیت ناگزیر جامعه ایران چنگ در چنگ شوند. چه میتوان کرد که بختک ۳۹ساله تزویر و ریا و دجالیت و عوامفریبی و بهشتفروشی، حتی در تلویزیون حوزویصفت حکومت هم تشتش از بام دنیا افتاد. در قیامهای هفته گذشته، مردم ایران نسبت به سرتاپای این رژیم، آردشان را بیختند و الکشان را آویختند. این است منظر واقعی و چشمانداز حاصل از قیامهای سراسری دیماه ایران.
قیامهای سراسری در هفته گذشته، شیپور رزم سپیده علیه ظلمت شبداران قرونوسطایی زد. این قیامها با فراز و فرودشان، جامعه ایران را وارد تالاری از تابلوهای تازهیی کرد که هر کدامش آینهٴ دق حاکمیت سیاه دیکتاتوری مذهبی خواهد بود.
قیامهای سراسری هفته گذشته، از گرگر گلوی آتشی برآمدند که ظلمت دیکتاتوری توتالیتاریستی ولایت فقیه، تمام تبلیغاتش را در انکار حضور مستقل آن بهکار گرفت؛ اما آن گرگر نخستین، کانون شعلهیی شد که از قریب ۱۳۰شهر ایران زبانه کشید.
قیامهای سراسری هفته گذشته، جوهر ماندگار جنبشی شد که با فراز و فرودهایش، دیگر متوقف نخواهد شد. هراس حاکمیت برای پهن کردن و چیدن زنجیرها و حصارهای جدید در شهرها، بهترین گواه ریشه کردن قیام در بطن جامعه به جان آمدهٴ ایران است. حالا دیگر نان و آب و خاک و آتش و هوا هم علیه سرتاپای حاکمیت آخوندی متحد شدهاند. کدام نان و آب و آتش و هوایی هست که در خانهیی کانون «نه» بزرگ به ولایت فقیه نباشد؟
قیامهای سراسری هفته گذشته، ندای خیابانهای شهرهای ایران را به سراسر جهان برد و در شورای امنیت سازمان ملل ـ از نظر بینالمللی ـ به بلوغ رساند. این بلوغ، همان خط فاصلی است که حامیان دیکتاتوری ولایت فقیه را از جهان آزاد جدا کرد. بهای این بلوغ را خون شهیدان قیام سراسری و رنج و نبرد نسل نوخواه و شورشی ایران پرداخت.
قیامهای سراسری هفته گذشته دردسرهای بسا بزرگ و فراملی علیه نظام توتالیتاریستی ولایت فقیه ایجاد کرد. پتانسیل انفجاری و خشم افزونشونده و شتابیابندهٴ آن، سرتاپای جناحین قدرتطلب حاکمیت را در گازانبر بنبست و استیصال گیر انداخت. هیبت سفالین نظام، یکباره فرو ریخت و شعار «مرگ بر خامنهای» ریگ هر کوی و برزن و نقل سر زبان ملت ایران شد. این هیبت فروریخته با هزار رمل و اسطرلاب دستگاه سرکوبگری و رعب، دیگر قابل بازسازی و بازگشت به تعادل پیشین نخواهد بود. دو شعار اساسی و بنیادین این قیام در سرتاسر ایران خانه کرد و تثبیت شد: «اصلاحطلب، اصولگرا ـ دیگه تمومه ماجرا» و «مرگ بر خامنهای- مرگ بر روحانی». در شعار اول، یک دستگاه عریض و طویل داخل حکومت و یک مماشات بیست ساله بینالمللی با سرمایهگذاری بر یک جناح رژیم، پنبهاش زده شد؛ در شعار دوم هم تمامیت نظام نفی و طرد شد. این دو شعار، پیام کوتاه اما بسیار فریادگر و پرطنین را به تمام ایران و جهان ساطع کرد.
حالا اهریمن آخوندی هست و هراس از سایهٴ هر ایرانی. حالا جنبشی فراگیر هست و مراحل رشد و پیچیدگی و کیفیاش. حالا ایران هست و نگاههای جهانی از پس جنبشی. حالا آزادیخواهی و عدالتطلبی مردم و جوانان ایران هست و بنبست انتخاب در بارگاه ولایت فقیه. همین دو هفته کافی بود تا نشان دهد نظام ولایی سرتا پا غرق در فساد اقتصادی و سیاسی و اجتماعی، گشایشی پیش رو ندارد. آنقدر پلهای پشت سر را خراب کرده که توان پاسخ به خواستهها را جز با سرکوب، ندارد. اینش هم دیگر زنگار گرفته و برش ندارد.
بنبست از این لاعلاجتر چیست که پس از چهل سال تیرباران، اعدام، سانسور، تجاوز و تطاول، ترویج رعب و پهن کردن فساد اجتماعی و اقتصادی، هر دو شرکت سهامی حکومتی، توان تعریف و تحلیل و شناخت واقعیت این دو هفته را ندارند. برای فرافکنی نسبت به پرونده سیاهشان، اصلاً نزدیک به هویت مستقل و ایرانی بودن قیام نمیشوند. همان بساط دیکتاتورها ـ بهطور خاص افکار توتالیتاریستی هیتلر و استالین ـ را برای وابسته نامیدن جنبش گرسنگان و قیام غارتشدگان پهن میکنند.
آخوندهای با عمامه و بیعمامه بر این توهم باشند تا ریشههای عمیق و همهجانبهٴ این قیام، مجبورشان کند تا از دخالتهای تروریستی در سوریه و یمن با خفت و خواری دست بردارند و با واقعیت ناگزیر جامعه ایران چنگ در چنگ شوند. چه میتوان کرد که بختک ۳۹ساله تزویر و ریا و دجالیت و عوامفریبی و بهشتفروشی، حتی در تلویزیون حوزویصفت حکومت هم تشتش از بام دنیا افتاد. در قیامهای هفته گذشته، مردم ایران نسبت به سرتاپای این رژیم، آردشان را بیختند و الکشان را آویختند. این است منظر واقعی و چشمانداز حاصل از قیامهای سراسری دیماه ایران.