هر روز که میگذرد همزمان با کشف سویههای جدیدی از موتاسیون ویروس کرونا، سویههای جدیدی از کرونای ولایت برای تبدیل کرونا به عامل بقای حکومت ابداع میشود. اکنون روزنامههای یاوهٔ پایتخت با افتخار مینویسند در ایران در هر دو و نیم دقیقه یک نفر بر اثر کرونا فوت میکند. در حالی که کرونا به اعتراف این روزنامهها در بسیاری از کشورها رو به نزول است، در ایران «تاکنون فقط ۵میلیون و ۵۳۱هزار و ۲۵۷نفر نیز دز دوم را تزریق کردهاند».؛ یعنی فقط ۶درصد کل جمعیت. به همین دلیل کشور ما به برکت آخوندهای کرونایی، از اولین کشورهایی است که پذیرای ویروسهای جهشیافته میباشد؛ پذیرایی فاجعهباری که مردم ایران با جانهای عزیزانشان بهای آن را میپردازند.
حاکمیت و ایجاد اتمسفر مرگ
هنوز کرونای دلتا در حال چرخاندن داس مرگآور خود در میان مردم بیدفاع شهرهاست، ناگهان خبر از آمدن پیک ششم و واریانت جدید کرونا داده میشود. واریانت جدید «لامبدا» کرونا نام دارد و گفته میشود جوانان را بیشتر از انواع قبلی ویروس درگیر میکند؛ زیرا بهطور مشخص در ایران نوبت واکسیناسیون به جوانان نرسیده است.
اکنون همه میدانند که علت هجوم سونامی مرگ چیزی جز این نیست که مرگآفرینی به سیاست ثابت نظام ولایت فقیه تبدیل شده است. این حکومت میخواهد مرگ کرونایی را به یک روال عادی در جامعه تبدیل کند. وقتی مرگ برای جامعهٔی عادی شد و حساسیت خود را از دست داد، شور زندگی را از دست خواهد داد. شاخکهای چنین جامعهٔی نسبت به پدیدههای سیاسی ـ اجتماعی کند خواهد شد. برای اینکه هر کس تصور خواهد کرد که نوبت بعدی مرگ از آن اوست.
خامنهای به ایجاد چنین اتمسفری نیاز مبرم دارد. او میخواهد به جای خشم و خروش و به چالش کشیدن سیاستهای جنایتکارانهٔ این حکومت و سران آن، خمودگی، دلمردگی و سر در خود فرو بردن و آه کشیدن جایگزین آن شود. او به جد درصدد آن است که اتمسفر را برای مقابله با قیام در هر جا ایجاد و تقویت کند.
«صفهای مرگ»!
برای اینکه تصویری مادی از آنچه گفتیم به دست بیاید، برشی از یک گزارش را با هم مرور میکنیم.
یک روزنامهٔ حکومتی، آرامستان مشهد را در روزهای کرونایی چنین تصویر کرده است:
«اینجا از در و دیوار مرگ میبارد؛ مثل آتشفشانی که فوران کرده و هر گدازهاش نصیب کسی میشود. حوالی صبح که خورشید هنوز درست و حسابی نمیتابد، جنازهها پشت سر هم قطار شدهاند. چادرهای سیاه و چشمهای خونآلود همه، عزیزانشان را بدرقه میکنند... عدهیی آنطرفتر در تدارک هستند تا مدارک متوفی خود را کامل کنند. برای اینکه کارشان زودتر راه بیفتد، صف بستهاند. فکرش را میکردید؟ روزی برای مردن هم قرار باشد عزیزانمان در صف بایستند تا زودتر عزیزی را روانه خاک کنند. برخی میگویند چندین روز منتظرند تا شرایط برای دفن عزیزشان فراهم شود. یکی میگوید چند روز است جنازه را تحویل نمیدهند و میگویند نمیتوانیم به این حجم از جنازه رسیدگی کنیم. حالا امروز نوبت ما شده است. قصه غریبی شده است حالا مردن. الآن باید خیلی خوشاقبال باشی که زودتر از دیگران دفن شوی والا جنازهات میماند تا نوبتت شود. «! (شرق. ۳۱مرداد ۱۴۰۰)
صفهای خشم
صحبتهای خمینی در سال۵۷ در بهشت زهرا را به یاد بیاوریم. قبرستانهای آباد بخشی از رویاهای معکوس او برای ایران بودند و اکنون چنین چیزی به تحقق پیوسته است. «صف بستن برای مرگ»! یا «صف مرگ» این اصطلاح یا مشابه آن فقط در نوشتههای مربوط به اردوگاههای مرگ مانند آشویتس و بیرکناو به چشم ما خورده است. همهٔ ما لابد با دیدن عکسی از یهودیان مجار در صف مرگ به خود لرزیدهایم. ایران اسیر در زیر نعلین آخوندها، اکنون در سونامی مرگ به چنین نقطهیی رسیده است. دیگر وجود صفهایی مانند صف روغن جامد، یا صف مرغ و گوشت یخزده یا حتی صف انتظار طولانی برای واکسن، به امری عادی تبدیل شده است. روزنامههای حکومتی که صفهای مرگ را توصیف کردهاند، دارند این صف را نیز به امری رایج تبدیل میکنند.
...
اما این تمام روایت ایران در کرونای ولایت نیست. روزنامههای حکومتی با وفاداری به اصل نظام قسمت پر رنگ و اصیل جامعهٔ ایران را سانسور کردهاند. مردمی که شمشیر درخشان خشم خود را در روزهای سرخ آبان۹۸ بر سر مرگآفرینان به پرواز درآوردند، مردمی که در قیام خوزستان زمین را در زیر پای خامنهای به لرزه درآوردند، خشمگینتر از هر زمان حضور دارند. آنها خشم انفجاری خود را برای لحظهٔ موعود صیقل میزنند و اجازه نخواهند داد، خامنهای با کرونا و سویههای جهشیافتهٔ آن ایران و ایرانی را به کام مرگ فرو فرستد. آنها صفهای مرگ را به هم خواهند زد و از آنها صفهای خشم برای قیام سراسری خواهند ساخت؛ قیامی که کرونا و کرونای ولایت را یکجا با هم به قعر دوزخ خواهد فرستاد.