یکی از آخوندهای حکومتی، بهنام اکبرنژاد در اظهاراتی که توسط رسانههای حکومتی تحت عنوان «مرگ خاموش یک انقلاب» منتشر شده (یوتیوب ۲۰بهمن) دربارهٔ انقلاب ضدسلطنتی، ۴۵سال پس از تولد آن میگوید: «چیزی که ما الآن باهاش مواجه هستیم نه انقلاب اسلامی است نه جمهوری اسلامی، هر دو اینها مردهاند، خیلی وقت هم هست که مردهاند. چیزی که ما باهاش مواجه هستیم یک چیز مندرآوردی است».
اگر آخوند نامبرده فقط بهبیان مرگ نظام حاکم که خودشان آن را جمهوری اسلامی نام نهادهاند، اکتفا میکرد، ما را با او کاری نبود؛ چرا که واقعیت آشکاری را بیان کرده بود که خیلی وقت است خودیهای نظام هم بهآن معترفند، اما از آنجا که اظهاراتش با عنوان «مرگ خاموش یک انقلاب» در سایتهای حکومتی درج شده و از آنجا که سخن از مرگ انقلاب بهمن و هرزهدرایی علیه آن، فصلمشترک گفتمان ضد انقلاب مدفون سلطنتی و ضد انقلاب ملعون خمینی است، لازم است اندکی بر آن درنگ کنیم.
واقعیت آن است که «هیچ انقلابی در تاریخ جایگاه خود را از دست نمیدهد ولو هر قدر آن را تحریف یا انکار کنند».
واقعیت این است که مردم ایران در انقلاب عظیم و شکوهمند بهمن، دیکتاتوری سلطنت را، تا ابد بهگور سپردند و اکنون نیز بر همان طریق راه میسپرند و اراده کردهاند که انقلابی دیگر را در افق تاریخ ایران رقم بزنند و دیکتاتوری مذهبی را نیز بهگور بسپارند
آری، این نه انقلاب، بلکه خمینی سارق بزرگ تاریخ و سارق انقلاب است که خودش و نظامش بهلحاظ تاریخی و ایدئولوژیک مرده و بهگفتهٔ همان آخوند حکومتی فقط تشییع جنازهاش مانده است.
خمینی خود بهاطرافیانش هشدار داده و گفته بود: «بترسید از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست و یک انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسید که ممکن است یکی از «ایامالله» خدای نخواسته باز پیدا بشود و آن روز دیگر قضیه این نیست که برگردیم به۲۲بهمن، قضیه این است که فاتحهٔ همهٔ ما را میخوانند».
آنچه خمینی از آن میترسید در زمان خودش بهوقوع پیوست و مردم ایران بهیمن خون و فدای بیدریغ پیشتازان مجاهد خلق خیلی زود «باطن و ذات» خمینی پلید و حرامیانش را دریافتند. مردم بارها بهخیابان آمدند، در برابر گلولهها سینه سپر کردند و حکم نابودی و مرگ تاریخی موجود عجیبالخلقه و گورزادی را صادر کردند که نام خود را «جمهوری اسلامی» گذاشته، اما در آن، جز شکلکهای مهوع، نه از جمهوری و نه از اسلام کمترین نشانی نیست.
این حکم توسط مردم ایران و از روز ۳۰خرداد ۱۳۶۰ صادر شده است؛ روزی که مردم تهران در هیأت یک تظاهرات عظیم ۵۰۰هزار نفره، بهخیابان آمدند و آزادی را فریاد زدند، اما پاسداران خمینی به «اذن امام» شقاوتپیشهشان آن تظاهرات مسالمتآمیز را بهخاک و خون کشیدند و از همان روز، عصر اعدام صد صد و هزار هزار کبوتران خونین بال میلیشیای مجاهد خلق آغاز شد. در واقع، خمینی در همان روز، با دستور آتش گشودن بهتظاهرات نیم میلیونی مردم تهران، حکم مرگ خودش و نظامش را امضا کرد.
سپس در ۵مهر ۱۳۶۰، پیشتازان جان بر کف مجاهد خلق در تهران بهخیابان آمدند و حکم مرگ تاریخی خمینی را فریاد زدند: «شاه سلطان ولایت، مرگت فرا رسیده!».
حکم مرگ قطعی خمینی ملعون و نظام اهریمنیاش یک بار دیگر و این بار ۳۰هزار بار در سال۶۷ توسط قهرمانان سر موضعی بهاثبات رسید که بهبهای جان خود، حکم مرگ نظام ولایت فقیه را بر سر دار فریاد زدند.
آن روز منتظری، قائممقام خمینی، بهاین حکم محکومیت تاریخی اذعان کرد و بهجلادان قتلعام گفت: «دلم برای شخص آقای خمینی میسوزد که در تاریخ مینویسند آقای خمینی این جوری بوده. در آینده مینویسند مردم از ولایت فقیه چندششان میشود. من دلم نمیخواست ولایت فقیه بهاینجا برسد».
این حکم تاریخی سپس توسط میلیونها مردم بهستوهآمده در قیامهای متعدد تکرار شد و تودهها فریاد زدند: «مرگ بر اصل ولایت فقیه» «مرگ بر دیکتاتور» و «لعنت بر خمینی، مرگ بر خامنهای!»
اما چه شده که واقعیت مرگ نظام که رژیم پیوسته تلاش میکرد آن را پنهان کند، اکنون اینچنین مورد اذعان و اعتراف قرار میگیرد؟ واقعیت غیرقابل انکار این است که با زلزلههای بزرگ سیاسی و اجتماعی در قیامهای دی۹۶، آبان۹۸ و قیام۱۴۰۱، جامعهٔ ایران وارد مرحله نوینی در انقلاب دموکراتیک برای سرنگونی استبداد دینی و برپایی حاکمیت جمهور مردم شده است. پیروز باد انقلاب دموکراتیک مردم ایران!