«من در این دادگاه برای جانم چانه نمیزنم و حتی برای عمرم. من قطرهای ناچیز از عظمت و حرمان خلقهای مبارز ایران هستم... آری من برای جانم چانه نمیزنم. چرا که فرزند خلقی مبارز و دلاور هستم...»
اینها بخشی از دفاعیات یکی از ارزندهترین و فداکارترین روشنفکران مبارز ایران در بیدادگاه شاه است: «خسرو گلسرخی»
خسرو در سال ۱۳۲۲ در رشت بهدنیا آمد و در قم بزرگ شد. بعدها به تهران رفت. روزها کار میکرد و شبها درس میخواند و شعر میگفت و در محافل سیاسی و روشنفکری دیدگاهش را نسبت به جامعه و فرهنگ بیان میکرد. مدتی سردبیر هنری روزنامه کیهان شد، از جنبشهای چریکی بر علیه دیکتاتوری سلطنتی حمایت کرد...
ساواک جنایتکار شاه با برنامهریزی پرویز ثابتی، نقشه رذیلانهای برای دستگیری و اتهامات بیاساس به وی را پیاده میکند. شکنجههای بیرحمانهای نسبت به وی و یارانش اعمال میشود... کیفرخواستی پر از جعل و وارونه سازی تنظیم کرده و در نهایت حکم اعدام خسرو و رفیق دلاورش کرامت دانشیان را در ۲۹بهمن ۱۳۵۲ اجرا میکنند.
پخش دفاعیات پرقدرت خسرو گلسرخی از تلویزیون شاه هر بینندهیی را به تحسین و تعظیم او و ارزشهایش واداشت. برخی نوشتند «مردم ایران غرش یک شیر در قفس را تا عمق جانشان میشنوند. شاه میخواست نمایش حقوقبشری بدهد اما گلسرخی نظام دیکتاتوری و وابستگی و غارت منابع مردم ایران را افشا کرد...» (کتاب شورشیان آرمانخواه)
گلسرخی در دادگاه خود را یک مارکسیست معرفی کرد؛ اما از امام حسین و اسلام انقلابی که در برابر یزید قرار گرفتند با تحسین و احترام یاد نمود: «... هر چند یزید گوشهیی از تاریخ را اشغال کرد، ولی آنچه که در تداوم تاریخ تکرار شد، راه مولا حسین و پایداری او بود، نه حکومت یزید. آنچه را که خلقها تکرار کردند و میکنند راه مولا حسین است...»
پرویز ثابتی مشاور خونآشام شاه و بچهاش
چند روزی است که رئیس اداره سوم ساواک (امنیت داخلی) در گردهمایی سلطنت طلبان حسرت به دل دوران طلایی شاهنشاه رونمایی شده است. از ذکاوت و تیزهوشی او همین بس که مدتها قبل از فرار شاه فهمید کار سلطنت تمام است و فرار را بر قرار ترجیح داد. این تشنه به خون نیروهای ترقیخواه ایران در کتابش (دامگه حادثه) نقل میکند که قصه اولدوز و کلاغهای صمد بهرنگی را پیش فرح پهلوی برده و تأکید کرده نویسندگانی مثل صمد بهرنگی از راه داستان، افکار کمونیستی را ترویج میدهند و باید جلو آنها گرفته شود! پس میتوان تصور کرد با رزمندگان راه آزادی در زندان و تختهای شکنجه و کابل و اجاق برقی و سربه نیست کردن و کشتار فدایی خلق و مجاهد خلق چه میکرده است.
بیست سال شکنجه کردن و پروندهسازی و اعترافگیری از زندانیان سیاسی، از ثابتی مهرهای وفادار و آماده خدمت به نظام سلطنتی وابسته حتی در سن هشتاد سالگی ساخته است. وی در کتابش تأکید میکند چندین بار به شاه اصرار کرده است که باید شدت خشونت بیشتری درباره «تروریست ها» بکار برد ولی شاه بنا را بر احتیاط میگذارد! او مدعی است اگر شاه اجازه میداد یک لیست ۱۵۰۰ نفری که تهیه کرده بود، دستگیر و به حسابشان رسیدگی میشد انقلاب ۵۷ پیش نمیآمد! اما نمیگوید که چگونه جامعه را از عناصر ترقیخواه و روشنفکر و مبارز خالی کردند ومیدان را به نیروهای ارتجاعی و فرصتطلب سپردند! و نمیگوید چطور شاه به رئیسجمهور فرانسه که میهماندار خمینی در نوفللوشاتو بود هشدار داد که مبادا خمینی در تنگنا و محدودیت قرار بگیرد...!
و اینچنین بود که سلطنت ولایت فقیه به حق، ولیعهد و جانشین سلطنت پهلوی شد. این یکی از مهمترین دستآوردهای امثال پرویز ثابتیهاست که «ماهی سیاه کوچولو» و «اولدوز و کلاغها» را خواند و دید اما با خرسندی از کنار کتاب «ولایت فقیه» و درسهای خارج از عدالت و آزادی خمینی گذشت. انصاف را باید رعایت کرد. ثابتی وقتی کار شاه را تمام شده دید چند ماه پیش از اعلیحضرت بزرگ ارتشتاران و شهبانو فرح، به آنسوی اقیانوسها پرواز کرد. وی نشان داد در اتاق شکنجه و بردن ۹ زندانی سیاسی دست بسته به تپههای اوین برای تیرباران، جسور و پا به رکاب است.
کسی که در سوزاندن بدن زندانیان با اجاق برقی و رذیلانهترین رفتار با مهدی رضایی و سایر زندانیان هیچ درنگ نکرد امروز هم در امتداد و ادامهٔ مأموریتش به امداد شاه و شیخ نشسته و عکسش را وارفتگان و سرخوردگان سیاسی در کنار عکس شاه و بچهاش در مونیخ بلند میکنند.
هوا دلپذیر میشود
چه خوب است یادی هم کنیم از گُرد گردن فرازی که به همراه گلسرخی، قهرمانانه در جوخه اعدام بهار آزادی را در زمستان میهن، نوید داد.
کرامتالله دانشیان ۱۳۲۵ در شیراز متولد و در تبریز بزرگ شد. پس از اخراج از مدرسه عالی سینما وارد میدان مبارزه شد و با خسرو گلسرخی به اتهام اقدام علیه نظام دیکتاتوری به شکنجهگاه و بیدادگاه و جوخه تیرباران رفت و سرفرازانه پر کشید.
یادگار جاودان کرامت، سرودهای است که بر اساس شعری از عبدالله بهزادی ساخته بود که با نام «بهاران خجسته باد» مشهور گردید. او در زمستان سرد و سیاه دیکتاتوری، به آمدن پرستوی آزادی باور داشت. به جوشش آمدن خون درون رگ گیاه ایمان داشت. و به اینکه فقر و جهل و بندگی، سرنگون میشود و بهاران آزادی فرا میرسد... «بهاران خجسته باد»