یکی از مهمترین اهداف خامنهای از جنگافروزی در غزه، برگرداندن توجهات از وضعیت داخل میهن اشغالشده به بیرون بود. او میخواست در مواجهه با شرایط انفجاری جامعه، در بالا انتخاباتش را با کمترین هزینه و بیشترین انقباض از سر بگذراند، و در پایین هم با ایجاد رعب و وحشت، جامعه را قفل کند.
اما پیچیده و طولانی شدن بحران خاورمیانه محاسبات او را به هم ریخت. اشتباه محاسبه استراتژیک او در داخل ایران بازخورد داشت و خودش را در «شکست فجیع» خامنهای در انتخابات نشان داد. بلافاصله و بنا به قانونمندیهای سرسخت اجتماعی، پیام ضعف خامنهای به تودههای ستمکشیده رسید؛ هنوز ۲۴ساعت بیشتر از ۱۱ اسفند نگذشته بود که اعتراضات اجتماعی در مدار گستردهتری کلید خورد:
روز ۱۲ اسفند و با وجود گرم بودن اخبار مربوط به انتخابات و خالی بودن حوزهها، این اعتراضات از اقشار مختلف میهن به ثبت رسیده است: تجمع اعتراضی کارگران پیمانکاری پالایشگاه ششم مجتمع گاز پارس جنوبی استان بوشهر در عسلویه، اعتراض پرستاران در مشهد، تجمع اعتراضی کارکنان شرکت نفت فلات قاره منطقه لاوان، اعتصاب کارکنان نیروگاه رودشور در تهران.
در روز ۱۳ اسفند شعلههای اعتراض بیشتر شد و بازنشستگان هم به خیابانها ریختند. سوای گزارشهایی از شهر رشت، بازنشستگان در شوش نیز تجمع کرده و با تبدیل تجمع به تظاهرات، شعار میدادند: «تامین رو غارت کردن، ما رو بیچاره کردن». علاوه بر آنها، مالباختگان ریگان خودرو در تهران، دانشجویان دانشگاه ملی در زابل و کارگران نگهبان قطار شهری در اهواز نیز گردهم آمده و علیه نهادهای حکومتی اعتراض کردند. در تجمع کارگران اهوازی روی پلاکاردی نوشته بودند: ۱۵ ماه بدون حقوق!
اما اوج اعتراضات در روز ۱۴ اسفند بود که ۲۳ تجمع در شهرهای مختلف را به ثبت رساند. بازنشستگان مخابرات بهشکل سراسری در شهرهای تهران، تبریز، رشت، سنندج، کرمانشاه، خرمآباد، اهواز و بندرعباس در اعتراض بودند و شعار میدادند: «وعده وعید کافیه، سفره ما خالیه»، «دولت پرادعا، حاصل وعدههات کو؟» و. . در شهرهای دیگر از جمله کاشان، شیراز، دهدشت، چابهار و جیرفت نیز کارگران شهرداری، پتروشیمی، تقطیران و پرسنل بیمارستانها به نظام غارت و چپاول آخوندی اعتراض کردند. در این روز حداقل چهار تن از بازنشستگان در شیراز، توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند.
روز سهشنبه ۱۵ اسفند نیز شاهد سلسله اعتراضهای دیگری از اقشار مختلف مردم ایران بود. بازنشستگان کشوری در یزد، کرمانشاه، اهواز در اعتراض به بیپاسخ ماندن مطالباتشان تجمع داشتند و با پلاکاردهایشان راه درست را نشان داده و میگفتند: «فقط کف خیابون، به دست میاد حقمون»، «یه اختلاس کم بشه، مشکل ما حل میشه»، «تا حق خود نگیریم، از پا نمینشینیم»، و... مردم اراک نیز در این روز در اعتراض به جنایت رژیم در آلودگی هوا و ایجاد سرطان تظاهرات کرده و فریاد میزدند: «مازوتسوزی جنایته، سکوت ما خیانته!» و «اراک هوا ندارد!». در سایر شهرها از جمله ایلام، آبیک قزوین و کهنوج هم گردهماییهای اعتراضی مردم جریان داشت.
در روزهای ۱۶ و ۱۷ اسفند نیز اینگونه اعتراضات در شهرهای مختلف از جمله شیراز، کرج، شهرری، مهران، رودبار و شوش ادامه داشت و مردم ایران از کارگران و بازنشستگان گرفته تا پرستاران و دانشجویان و مالباختگان، شهرهای ایرانزمین را به صحنه فریاد علیه بیدادگری آخوندی تبدیل کردند.
طلیعههای قیام
البته، باید فراتر از اعتراضهای اقشار و برخی لایههای اجتماعی که در سطور بالا بدانها اشاره شد، نبرد عمومی مردم ایران شامل عملیات گسترشیابنده کانونهای شورشی، اعتصابات در زندانها، فعالیت خانوادهها و بستگان شهدای قیام، تغییرطلبی ِزنان آزاده و اعتراض به حجاب اجباری و... را نیز در نظر گرفت.
شروع اعتراضات و اعتصابات در میهن با موتور قویتر، حاکی از به گوش رسیدن صدای پای قیام از سوی مردمی است که در پشت پردهٔ جنگ در فلسطین، ته کشیدن آخرین ذخایر استراتژیک خامنهای، پس از انتخابات شکستخورده خامنهای را به چشم دیدهاند.
اینک، تودههای محروم و رنجدیده پس از سالها فشار و تبعیض و در حاشیه بودن، با شعارهای خود که حتی ممکن است ظاهر صنفی داشته باشد، یک خواست سیاسی مشخص برای تغییر نظام را دنبال میکنند. آنها راهحل را در قیام و اعتراض دیده و در انتظار نبرد آخرین در تب و تاب هستند: «ما با یک طبقه متوسط [بخوانید جامعه انفجاری] در حاشیه قرار داده شده، البته نه منفعل، بلکه «معترض» و «منتظر» روبهرو هستیم» (اعتماد، ۱۶ اسفند ۱۴۰۲).