دیکتاتورها هرگز نمیتوانند درک کنند که نکبت وجودشان، انگیزهبخش مبارزهی انسانها برای نفی و نابودیشان است. دیکتاتورها ــ این وجودهای ذلیل و زبون و بزدل ــ هرگز تصوری از مفهوم زندگی، انسان، اختیار و آزادی ندارند.
بههمین دلایل، قضاییه آخوندها در ادامهی دادگاه مبتذل محاکمهی غیابیِ ۱۰۴ تن از مجاهدین خلق، حکم صادر کرده است که هر کس در گردهمایی و تجمعات مجاهدین در خارج کشور شرکت کند، مجرم است و استرداد میشود! تصمیمگیری عجولانه و وحشتآلود برای صدور این بهاصطلاح حکم، پس از گردهماییهای سه روزهی ۹ تا ۱۱ تیر ۱۴۰۳ مجاهدین در فرانسه و آلمان صورت گرفته است؛ گردهمایی که حضور قابل توجه نسل جدید جوانان ایرانی، ویژهگی بسیار برجستهی آن بود.
مصدر فکر و تصمیمگیریهای دیکتاتوری آخوندی بههمراه ملازمان سیاسی و قضایی و نظامی آن، همواره عجز و بنبست در برابر آزادیخواهان تسلیمناپذیر ــ بهخصوص سازمانیافتهگی مجاهدین خلق ــ است. قرنها تاریخ بشر گواهی داده که این مصدر تفکر تنگ و بسته و جزم، تنها سرمایهاش بههم آمیختن جهل، دجالگری دینی، عوامفریبی، استثمار و حداکثر جنایت است.
اکنون شاهدیم که حاکمیت ملایان با تمام این سرمایهها، در برابر بالندهگیِ تاریخی، سیاسی و اجتماعیِ مجاهدین و جاذبهشان برای نسل نوخواه ضد ارتجاع ــ حتا در خارج ایران ــ چقدر وامانده و در بنبست است. کافیست نگاهی بکنیم به عقبهی چنین بنبستی که فقط راه علاج را در حداکثر جنایت میجوید ولی همیشه هم نتیجه، عکس شده است.
خمینی در دههی ۶۰ و بهطور خاص تابستان ۶۷، هزارهزار از مجاهدین خلق را کشت و قتل عام کرد. حاصل چه شد؟ مجاهدین بر مبارزه و تشکیلاتشان بیشتر پافشاری نمودند و نسلهای جدید جوان ــ در داخل و خارج ایران ــ به مبارزهی سازمانیافتهی آنها علیه خمینی و وارثانش پیوستند.
هیچ کس بهاندازهی خامنهای و کارگزاران نظام و نانخورهای سیاسی و همسویانشان، تجربه و وحشت ندارند که نسلبهنسل مجاهدین از شکنجهگاهها، میدانهای تیرباران، سالنهای اعدام، بمبارانها توسط ارتجاع و استعمار، شیطانسازیهای حیرتآور و از کورههای آزمایشهای مداوم گذشتهاند و امروز توسط نوترین نسل جوان ترقیخواه ایران استقبال میشوند. اینان در وحشتاند که سلسلهی مجاهدین خلق به نسل پنجمشان رسیده است و هنوز اصلیترین، کارآمدترین، هوشیارترین و متشکلترین نیروی سیاسی و آرمانی در مقابل سلسلهی دیکتاتوری شاهی و شیخی میباشند.
این پیام تاریخی را باید دریافت که نسلهای پیاپی مجاهدین، انتخاب نخستینشان تسلیم نشدن به ارتجاع پلید آخوندی و هرگونه دیکتاتوری بوده است. ژرفا و معنای این تسلیم نشدن بسا فراتر از سرنگونیِ محتوم نظام ولایت فقیه است. این همان رمزیست که هیچ دیکتاتور با محاسبهگران سیاسی و نظامیاش توان درک آن را ندارند.
اتاق فکر نظام ولایی ــ آخوندی که مبانی فکریاش بر استثمار طبقاتی و توحش جنسی استوار است، مادون درک این واقعیت است که اساس پیوستن به مقاومت ایران، بهطور کامل اختیاری و داوطلبانه است و هیچ مزایایی جز پایداری، مبارزه و فدای بیشتر برای آزادی ایران از دیکتاتوری و وابستگی ندارد. از اینرو پارسهای هرازچندگاه قضاییهی جلادان در تهدید مجاهدین و هوادارانشان، جز با تسخر آنان مواجه نمیشود.
قضاییه جلادان از لاجوردی و گیلانی گرفته تا هیأت مرگ تحت امر خمینی و تا جوجه قاضی بیدادگاه مبتذل جاری علیه مجاهدین، از درک این واقعیت تجربهشده طی ۴۵ سال گذشته عاجز است که اساساً مقاومت ایران یک خانوادهی آرمانی با ویژهگیِ ضد استثمار، ضد ارتجاع و دیکتاتوری و ضد استعمار است. اجزای این خانواده فرقی نمیکند که در کجای جهان باشند، هر جا که باشند، همین چند عامل آنها را بههم پیوند میدهد، استوار و پایدار و همبسته میکند. تعبیر این مفهوم یعنی بالندهگی نسلبهنسل مجاهدین خلق ایران.
حالا بگذار جلادان قاتل زندگی، جان و حرث و نسل مردم و خاک ایران از روی استیصال و بنبست، هرچه میخواهند فتوا و حکم علیه مبارزان، مجاهدان، پناهندهگان و مهاجران ایرانی صادر کنند. مبارزه و مقاومت و بالندهگیِ اینان در ۴۵ سال گذشته، سرمایهی نسلهای جدید و آینهی امروزین در ایران و کشورهای جهان هستند؛ همینان که خودشان به ارتجاع آخوندی پیام دادند: بجنگ تا بجنگیم!
برگردان چنین پیامی، با استعانت از حافظ چنین میشود: «کاین سابقهی پیشین تا روز پسین باشد»...