منتسکیو یکی از بزرگترین فلاسفه سیاسی قرون ۱۷ و ۱۸ در فرانسه است که کتاب «روح القوانین» او یک منبع کامل و همهجانبه درباره پایههای نظام سیاسی و منشاء و انواع حاکمیتهاست. وی در این کتاب برای اولین بار نظریه «تفکیک قوا» یعنی جدایی سه قوه مجریه، مقننه و قضاییه را تئوریزه و تدوین میکند. منتسکیو از ترس سرکوب و اختناق سلطنت و کلیسا، این کتاب را که بعدها یکی از منابع انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب آمریکا در قرن ۱۸ شد، بدون نام چاپ کرد ولی محتوای کتاب چنان غنی و روشنگرانه بود که حتی با وجود ممنوعیت چاپ و نشر کتاب از طرف کلیسای کاتولیک، در همان زمان بارها تجدیدچاپ شد.
از آن زمان یعنی از عصر روشنگری به بعد، به مرور و با تلاش آزاداندیشانی نظیر مونتسکیو، ولتر، دیدرو، روسو، کانت و... همچنین با پاکبازی و فداکارهای نیروهای پیشتاز و وقوع انقلابهای متعدد در جهان، بسیاری از حاکمیتهای دموکراتیک یا نیمهدموکراتیک – به درجات مختلف – تشکیل شد و به تدریج از «اراده الهی متسجم در شخص پادشاه» کاسته شد و به قدرت نهادهای سیاسی مثل دولت و مجلس نمایندگان و دیوان عالی و... اضافه گشت.
۳۰۰ سال بعد!
از زمان منتسکیو به زمان حاضر پل میزنیم و از فرانسه به ایران میآییم. یک دیکتاتوری مذهبی که هم قدرت «مطلقه» پادشاه را دارد و هم مثل کلیسای قرون وسطی «منتسب به وحی» است. ولیفقیهی دارد که حاضر نیست یک قدم از هژمونی خودش کوتاه بیاید و هر گونه «تفکیک قوا» و تقسیم قدرت را مساوی با نابودی تمامیت نظامش میداند و به همین دلیل هم نزدیکترین خواص خودش را حذف کرد تا مهره خودش را رئیسجمهور و نظامش را یکدست کند. انعکاس این تضاد در داخل حاکمیت آخوندی ریخته شد و باعث شقه و شکاف در بین سران و خواص شد. به همه اینها قیام هم اضافه گشت و رژیم زیر ضرب قیام فهمید که دیگر ادامه وضع موجود ممکن نیست و «یک ایران جدید در حال تولد است». در این شرایط هر روز بر سر قیام و مهار آن در بین باندهای رژیم جنگوجدالی جریان دارد و هر روز یک مانور و شامورتیبازی راه میافتد و هر کسی چیزی میگوید بلکه راه چارهای باز شود! ولی چون قیام در کف خیابانها جریان دارد و بحرانهای نظام، واقعی و مادی است، نتایج دعوا فقط آشفتگی و هرج و مرج بیشتر است.
یکی از جدیدترین موارد تنش در رژیم بحثهای داغ حول «تغییر قانون اساسی» است. باند مغلوب اصلاحطلبان بهزعم خود این را یکی از راههای فرار از قیام و سرنگونی میدانند و میگویند «نباید به تغییر قانون اساسی بهمثابه یک تابو نگاه کرد» و نسخه میپیچند که «باید قانون اساسی، مبتنی بر حقوق ملت و... اصلاح شود» (صبح امروز، ۱۳آذر). ولی این محدود به اصلاحطلبان کذایی نیست و در باند خود خامنهای هم چارهجویی و نق زدن برای مهار قیام با تغییر قانون اساسی ادامه دارد. یکی از همین قماش تأکید میکند «باید بخشهایی از قانون اساسی اصلاح شود... قانون اساسی هر ۱۰سال یک بار باید تجدیدنظر شود» (محمدرضا باهنر، ۱۳آذر). دیگری وضعیت انفجاری جامعه را به رخ میکشد و به زبان معکوس آن را «مهیا» دانسته و میگوید «فضای سیاسی کشور برای بازنگری در قانون اساسی مهیاست» (ایلنا ۱۳آذر) و نفر دیگر از همین باند در پاسخ به دود و دم «حکمرانی نو» مطرح شده از طرف قالیباف معتقد است: «بدون باز بینی قانوناساسی و بدون اصلاح بعضی از مواد قانون اساسی حرف زدن از حکمرانی نو جوک است»! (رویداد ۲۴ – ۱۳آذر)
ولی ظاهراً «جوک» ادامه داشت چون مشخص بود که رأس نظام حاضر به تغییر قانون اساسی نبود و نیست و با فرستادن امامجمعههای ریاییاش اعلام کرد «قانون قانون الهی است... مستند قوی داره مگه میشه به این راحتی قانونی که از قرآن گرفته میشه بگذاریم کنار و آیات قرآن را زیر پا بگذاریم». (آخوند سیدی امام جمعه فردو) و خلاصه پس از کلی بگو مگو، خود قالیباف «بعد از چند سخنرانی پرهیاهو درباره نوسازی نظام حکمرانی، گفت که منظورش همان اجرای قانون اساسی بوده است» (اعتماد، ۱۲آذر) و بعدش سعی کردند سر خیلی از موضعگیریها را به سوی «اجرا»ی همین قانون ولایت فقیه کج کنند! مشخص شد بنبست واقعی است و از تغییر قانونی که اس و اساسش «ولایت فقیه» است خبری نیست.
خالیبندی «حقوقدان آفریقایی»!
در پردههای آخر این آشفتهبازار، رئیسی هم به صحنه آمد و قاطعانه تأکید کرد «قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هیچ بنبستی ندارد»! و برای اثبات مدعای خود به یک فقره خالیبندی روی آورد و از «یک حقوقدان آفریقایی» [و نه آمریکایی یا اروپایی که همه بشناسند و معروف باشد!] شاهد آورد که در گوش رئیسی گفته است «مترقیترین قانون اساسی دنیا برای ایران است» (شرق، ۱۳آذر) چرا که در قانون اساسی ولایت فقیه «بین آرمان و دموکراسی» جمع شده است!
در ابتدای بحث از مونتسکیو گفتیم. علاوه بر عقبماندگی ۳۰۰سالهٔ قانون کثیف «ولایت فقیه» از دستآوردها و حقوق پایه بشر در عصر تجدد، نکته جالب دیگر از سرگذشت مونتسکیو که به کشور ما هم ربط پیدا میکند کتاب دیگر وی به اسم «نامههای ایرانی» است. وی در سال۱۷۲۱ این کتاب را در هلند که فضای سیاسی بازتری داشت نوشت ولی آنجا هم از ترس سانسور با اسم مستعار چاپ کرد. موضوع کتاب نامههای فرضی دو ایرانی به اسامی «ازبک» و «ریکا» است که گویا برداشتهای خود از مسافرت اروپا و فرانسهٔ زمان لویی چهاردهم را به رشته تحریر در آوردهاند. مونتسکیو در این کتاب به زبان طنز وضعیت بحرانها و دیکتاتوری لویی چهاردهم را به سخره میگیرد و مثلا در جایی، از نگاه «ریکا»ی ایرانی، لویی چهاردهم همانند جادوگری است که میتواند با یک حرکت دست، پولهای خزانه مملکت را دو برابر کند!
پس اینجا هم رئیسی ۳۰۰سال دیر آمده و از یک پلتیک سوخته استفاده کرده است. بیچاره ۶کلاسه که از زبان یک «حقوقدان آفریقایی» خالیبندی میکند، نمیداند خدایان فلسفه و اندیشه سیاسی امثال مونتسکیو، خودشان اینکاره هستند و چند قرن پیشتر، از زبان دیگران و «ایرانیان» حرفشان را میزدند! با این تفاوت که آنها هدفشان پیشرفت و دموکراسی و تعالی جامعه بود و این یکی تلاش مذبوحانه برای مهار قیام در سگدعوای داخل نظام!