واژهها و فرهنگ؛ آینهی یک حاکمیت
آیا تا بهحال اندیشیدهایم که در ایران امروز، چه واژههایی بیش از همه در گفتار روزمره و رسانهها تکرار میشوند؟ این پرسش در ظاهر ساده است، اما میتواند ما را به لایههای پنهان فرهنگ عمومی و نهایتاً به ماهیت و کارنامهی حاکمیت نزدیک کند. پیش از پرداختن به پاسخ، باید قدری درنگ کنیم و رابطهی میان فرهنگ و واژه را بهتر بفهمیم؛ زیرا فرهنگ، تنها مجموعهیی از عادات یا آیینها نیست، بلکه جامعترین بیان انسان اجتماعی است. فرهنگ، زبان گویای یک جامعه است؛ زبانی که از درون آن میتوان آثار ایدئولوژیها، سیاستها، ساختارهای قدرت و ارزشهای حاکم را بازشناخت.
در این میان، واژگان نقش کلیدی دارند. هر جامعه با واژگانی خاص میزید، میاندیشد و به جهان پیرامون واکنش نشان میدهد. اگر فرهنگ، تمامیتی از وجود انسانی و انعکاس اجتماعی آن است، پس میان واژه و اندیشه رابطهیی مستقیم برقرار است: انسان تنها از طریق نمادها و واژهها قادر به تصور، تحلیل و درک جهان است. بنابراین، رواج یکسری واژهها بهطور روزانه، نه امری بیاهمیت، بلکه نشانهیی از وضعیت فرهنگی و سیاسی جامعه است.
حال اگر این معیار را به ایران زیر حاکمیت ولایت فقیه تعمیم دهیم، تصویری حیرتانگیز پدیدار میشود. کافی است گوش بسپاریم به واژههایی که در اخبار، شبکههای اجتماعی، گفتوگوهای خانوادگی و گزارشهای رسمی هر روز تکرار میشوند: اعدام، زندان، گرانی، تورم، بیکاری، فقر، زبالهگردی، بحران مسکن، ترک تحصیل، کودکان کار، جنگ، خودکشی، مهاجرت، قطع برق، قطع آب و نمونههای مشابه. اینها فقط کلمات نیستند؛ صورتبندی فرهنگیِ یک جامعهی گرفتار است. حاکمیت با تحمیل و ترویج این واژگان در رسانههای عمومی، ترجیح میدهد که مردم هر روز با واژگان مرگ، محرومیت، سرکوب و بحران زندگی کنند تا بهگونهیی ناگزیر، فرهنگشان نیز زیر سایهی همین واژهها شکل بگیرد: فرهنگی آغشته به خوف، بیاعتمادی، استیصال و فرسایش امید.
نکتهی مهمتر آن است که این وضعیت، صرفاً محصول رخدادهای روزمره نیست؛ بلکه نتیجهی سیاستگذاری آگاهانهی یک تحمیل عقیدتی است. کافی است نگاهی بیندازیم به عملکرد نهادی که نام «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» را یدک میکشد. این وزارتخانه که باید پاسدار فرهنگ، هنر و اندیشهی آزاد باشد، در خدمت ایدئولوژی طبقهی حاکم و بازتولید فرهنگ مطلوب ولایت فقیه است:
تأیید گنجاندن صحنههای اعدام و حتی نقاشی این صحنهها در کتابهای درسی کودکان؛
تأیید گنجاندن مسائل مربوط به مراسم مذهبی، نمازهای جمعه و محاسبههای آیینی در تمرینهای ریاضی دبستان؛
جواز انتشار کتابهای درسی که در آنها نام مشاهیر فرهنگ، ادب و شعر ایران حذف شده است.
این موارد اتفاقاتی پراکنده نیستند؛ بلکه بیانگر یک مهندسی فرهنگیِ سازمانیافتهاند. وقتی دستگاه تعلیم و تربیت ــ که باید آیندهساز جامعه باشد ــ از همان نخستین سالهای آموزشی، کودکان را در معرض واژگان خشونت، مرگ، انقیاد و تنگنظری ایدئولوژیک قرار میدهد، نتیجهی مطلوب حاکمیت چه خواهد بود؟ جامعهیی از مدرسه تا رسانه با واژگان حذف و سرکوب تغذیه شود تا در یک روند تحمیلی، فرهنگ ترسخوردگی و بیاعتمادی، پرورش یابد و طبیعی جلوه کند.
از این رو، پرسش آغازین ما اهمیت بیشتری پیدا میکند: ایران امروز با چه واژگانی زندگی میکند و این واژهها چه تصویری از حکومت ارائه میدهند؟ پاسخ روشن است: کارنامهی هر حاکمیتی را میتوان در شفافترین شکل، در فرهنگ عمومی و واژگان روزمرهی مردم یافت. و در ایران امروز، این واژهها بیش از آنکه حامل زندگی و امید باشند، روایتگر یک ساختار سرکوبگر و بحرانسازند.
در چنین جامعهیی، واژهها و فرهنگ نیز در مصاف تمامعیار با حاکمیت ولایت فقیه برای پایان دادن به این بدکیش تیرهاندیش هستند.