728 x 90

حاکمیت ولی‌فقیه، مجاهدین خلق و وظیفهٔ ملی و تاریخی(۶)

بسوی روشنایی
بسوی روشنایی

در قسمت پنجم به دو موضوع پرداختیم که هر دو موضوع، زمینه‌های کار کرد و اجرایی شدن مفاهیم و اهداف انقلاب درونی مجاهدین هستند:

۱ ـ مریم رجوی در سال۱۳۶۴ روی موضوعی انگشت گذاشت که بت و تابو شکست‌ناپذیر هزاران ساله بشر بوده و با فکر و شخصیت و حواس آدمی عجین شده است: اندیشهٔ جنسیتی. گفتیم که طبعاً برای درک درست آن، هر کسی باید به جوهر انسانی خودش بازگردد. توضیح دادیم که تبلیغات افسارگسیخته با انواع آخوندگفتار و آخوندنوشتار علیه این تحول در درون مجاهدین، مبین افکار قرون‌وسطایی و عقب‌ماندهٔ آخوندها است که همیشه هم با ادبیات مستهجن و لمپنیسم بارز می‌شود.

۲ ـ تشکیلات و انسجام و نظم و هماهنگی، یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر در یک مبارزه جدی و هدفمند است. رژیم جمهوری اسلامی چند دهه تلاش کرده است این تشکیلات را از هم بپاشد تا بقای طولانی‌مدت نظامش را تضمین کنند. وقتی هم از پس پایداری مجاهدین برنیامد، برچسب «قلعهٔ الموت» را علم کرد و روی آن تبلیغات دیوانه‌وارش را سوار نمودند.

اکنون ببینیم تبلیغات و فرافکنی تحت عناوین «فرقه» و «سکت» و «تفتیش عقاید» علیه مجاهدین چه هدفی را دنبال می‌کند.

نقد مداوم خود در مسیر آینده

یکی از دست‌آوردهای انقلاب درونی مجاهدین، پاسخ فردی و جمعی آنها به پیچیدگی‌های روحی و روانی انسان است. از آنجا که هر انسانی دارای فکر، آرزو، تصور و رؤیا، تمایل، خواسته، اختیار، انتخاب و رابطه با دنیای بیرون از خود دارد، به‌طور طبیعی با همین مشخصه‌ها در مناسبات اجتماعی به فعالیت و کنش و واکنش با خود و با دیگران می‌پردازد.

در بیرون از یک تشکیلات مبارز و هدفمندٍ دارای استراتژی سیاسی و جهان‌بینی ــ مثلاً یک خانواده، یک اداره، یک تیم ورزشی و... ــ هیچ نیازی به هماهنگی مداوم بین مشخصه‌های فکری، تمایلات، انتخاب‌ها و... نیست. چرا که هدف واحد و مشترکی بین آنها مد نظر نیست و دنبال نمی‌شود. به همین دلیل هرگز بین این نهادهای مستقل اجتماعی مناسبات انتقادی یا جلسات مداوم هماهنگی و تلاش برای یگانگی با هم وجود ندارد و نیازی هم به چنین مناسباتی نیست.

در مجاهدین یا هر گروه سیاسی هدفمند دیگر که با تشکیلاتشان شناخته می‌شوند، ضرورت هماهنگی فکری و عملی و درک متقابل و مناسبات انتقادی، یک کار مداوم و همیشگی در بستر یک مبارزه جدی سیاسی است. در مجاهدین به‌طور خاص پس از انقلاب درونی، شاهد بسیاری نشستها و جلسات این‌چنینی هستیم. باید یادآوری و تأکید نمود که در مجاهدین بیشترین نقد خود و دیگران جریان داشته و به یک امر رایج و روش زندگی مبارزاتی تبدیل شده است.

یک تجربه و دستاورد مهم انقلاب درونی

مجاهدین در پرتو دست‌آوردهایشان از انقلاب درونی و با تداوم و استمرار نقد خود و دیگران در جلسات کوچک و بزرگ، به مکانیزم‌هایی از انسان‌شناسی و روان‌شناسی دست یافته‌اند که شاید در کمتر احزاب و سازمانها و گروهها بشود نظیر آن را یافت. مجاهدین دست‌آوردها یا کمبودهای سیاسی و مبارزاتی و نیز اشکالات مناسباتی‌شان را فردی و جمعی نقد و بررسی می‌کنند. مجاهدین حتی دست‌آوردهایشان در نبرد با غول اندیشهٔ جنسیتی را هم مورد نقد و بررسی قرار می‌دهند و خودشان را جمعی ارتقا می‌دهند.

بی‌شک در چنین فرهنگی از مناسبات انسانی می‌توان به ریشه و اساس بسیاری از گره‌ها و رنج‌های بازدارندهٔ یگانگی و تعالی مناسبات اجتماعی پی برد. با مسلح شدن به چنین فرهنگ و نگرشی می‌توان به ریشه و اساس مشکلات قرنهای بشری هم پی برد. مجاهدین این مشکلات را به‌طور عام در دو عنصر تعریف و شناسایی می‌کنند: فردیت فروبرنده و اندیشهٔ جنسیتی. خودشان هم مدام این دو عنصر را بین خودشان نقد و بررسی می‌کنند تا قوانین و راه‌کارهای مبارزه با آنها را درآورند.

چنین مناسباتی از سال‌ها پیش‌بین مجاهدین رواج یافته، آنها را پالایش و پایدارتر و آگاه‌تر و نیز در قبال جمع و دیگران افتاده و متواضع نموده است. آنها عبارتی را بارها بین خودشان تکرار کرده و بدل به یک باور شده است؛ و آن این‌که باید به این درجه از مرتبت و افتخار برسند که روزی در محضر مردم ایران خود را نقد کرده و بخوانند و مختصات خودشان را به مردم گزارش بدهند.

ای کاش ایران...

این نقد و بررسی مداوم که پس از انقلاب درونی، شتاب و عمق بیشتری یافته و مجاهدین را انسان‌شناس و بسابسا بیش از همیشه آخوندشناس و دیکتاتورشناس نموده است، در تبلیغات توأم با دروغهای نجومی و حیرت‌انگیز کارگزاران اطلاعاتی و همسویان با جمهوری اسلامی، عناوین «فرقه» و «سکت» و «تفتیش عقاید» داده شده است! ای کاش ایران‌زمین پر از این «فرقه‌»ها و «سکت»ها بشود تا با هدف گرفتن ریشه‌های فساد و تباهی اخلاقی و سیاسی و اقتصادی نظام ولایت فقیه، معلوم شود که فردیت و جنسیت لجام‌گسیختهٔ ناشی از نگرش و تفکر پلید آخوندی ــ در هیأت ولایت فقیه ــ چه به روز زندگی مردم و فرهنگ و مناسبات اجتماعی و انسانی در ایران آورده است. مفهوم عینی چنین واقعیتی از زبان مردم این روزگار ایران‌زمین، این است که: «از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست»!

آن روی جریان داشتن چنین نقد و انتقاد فردی و جمعی این است که رژیم آخوندی و همسویان فکری و عملی‌اش هنوز قرن‌ها با دست‌آوردهای انسانی مجاهدین فاصله دارند. گفتیم که هر کس بخواهد مضمون حقیقی این انقلاب و اثرگذاری آن را بر مبارزه و پایداری و زندگی روزمرهٔ مجاهدین درک کند، نخست باید از هر چه آخوندگفتار و آخوندنوشتار فاصله بگیرد و به جوهر انسانی خویش مراجعه نماید.

تفاوت دو استثمار در دو نظریه

در شمارهٔ چهارم این مقاله‌ها یادآوری کردیم که در زمینهٔ مبارزه با استثمار، مجاهدین به کشفی نائل آمده‌اند که فراتر از کشف استثمار در ارزش اضافی توسط فیلسوف و اندیشمند بزرگ کارل مارکس است. اکنون به این موضوع می‌پردازیم.

آنچه مارکس در حیطهٔ کار و تولید و مناسبات بین کارگر و سرمایه‌دار با عنوان «ارزش اضافی» کشف نمود، در زمان خود یک انقلاب در نگرش به فاصلهٔ طبقاتی و علت شکل‌گیری استثمار بود. از همین کشف مارکس هم بود که «استثمار» مفهوم جدیدی یافت.

نکتهٔ قابل توجه این است که کشف مارکس در استثمار صنفی با کشف مجاهدین در زمینهٔ تفکر جنسیتی، دو تفاوت را نشان می‌دهد:

۱ ـ مارکس قوانین مناسبات تولید و کیفیت ابزار تولید را مدون نمود که بین کارگر و کارفرما و سرمایه‌دار شکل می‌گیرد؛ اما مجاهدین بر نوعی اندیشه تأکید کردند که پیچیدگی‌های آن بسا فراتر از پیچیدگی‌های مناسبات تولید است.

۲ ـ مارکس شکل‌گیری استثمار را بین دو طبقهٔ اقتصادی و اجتماعی بررسی کرد؛ اما مجاهدین ریشهٔ استثمار را در چگونگیِ تفکر نوع بشر بررسی کرده و می‌کنند. این چگونگی اندیشیدن وقتی به تفکر جنسیتی راه می‌برد، قدمت آن به پیشینهٔ حضور انسان در زمین می‌رسد؛ در حالی که استثمار بر مبنای ارزش اضافی بر اثر مناسبات تولیدی و مالکیت بر ابزار تولید طی قرن ۱۸ و ۱۹میلادی مدون شد.

چراغی بر نبرد اندیشه و غریزه

آنچه مجاهدین به آن رسیدند می‌تواند چراغی بر تاریک‌خانه‌یی به قدمت قرون متمادی بیاندازد؛ تاریک‌خانه‌یی تحت عنوان «غریزهٔ جنسی» که خرد و اندیشهٔ بشر را به گروگان گرفته است. طبق این نظریه، اندیشهٔ جنسیتی همان نوع نگرش و تفکر دربارهٔ زن و مرد است که راهنمای مهاجم بودن غریزهٔ جنسی می‌باشد. هر چه تفکر جنسیتی بیشتر شناسایی شده و با آگاهی نسبت به قانونمندی‌های آن عقب رانده شود، اندیشهٔ یگانگی و برابری به یک فرهنگ تبدیل می‌گردد و غریزهٔ جنسی هم به مهار درآمده و تفکر و تعقل و خرد جای آن را می‌گیرد.

این نظریه با تقسیم‌بندی یا لایه‌بندی مغز انسان عجین و منطبق است. مغز انسان دارای سه لایه است: لایهٔ زیرین محل انعکاسات غریزی، لایهٔ میانی محل انعکاسات مشروط و لایهٔ فوقانی که علائم ثانویه نام دارد، محل تفکر و تکلم است. تفاوت اصلی بین مغز انسان با حیوانات دیگر نیز در لایهٔ علائم ثانویه است.

بنابراین وقتی غریزه بر تفکر پیشی می‌گیرد، لایه تکامل‌یافتهٔ مغز انسان به خدمت لایهٔ مشترک با حیوانات درمی‌آید. در این تحول یا افول، اختیار بر مبنای آگاهی و تفکر به جانب بی‌ارادگی و انعکاسات غریزی سقوط می‌کند. نتیجهٔ عکس این فرایند، این مفهوم را تداعی می‌کند که پس می‌توان با قوای تعقل و خرد و آگاهی، بر قوای غریزی و خودبخودی‌گرایی غلبه نمود و پیروز شد.

مجاهدین این‌گونه با مفاهیم برآمده از انقلاب درونی، در مبارزه با سمبل فردیت و جنسیت لجام گسیختهٔ که در نظام ولایت فقیه تبلور یافته، کمربندهایشان را محکم کرده و مبارزه را ادامه داده‌اند.

در آخرین شمارهٔ از این سلسله مقاله‌ها، بحثهای آلترناتیو و وظیفهٔ ملی و تاریخی را تشریح خواهیم کرد.

ادامه دارد...

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/c481ebc3-3416-4b00-a11c-22e8ad0f6620"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات