قدرت زمان، آنتیتز همهنوع دیکتاتوری است.
قدرت زمان، افشاگر ماهیتها در کنش و واکنش سیاسی و اجتماعیست.
قدرت زمان، کمینگاه همهجانبه برای نشان دادن عاقبت ناگزیر سلطهگری با اهرمهای عوامفریبیست.
قدرت زمان، نشانهگذارِ نقطهبهنقطهی سررسید مکافات حتمی در پیش پای سیاستگذاران فرعونصفت با تکیه بر بازارگرمیِ دینی و دجالیت مذهبی است.
قدرت زمان در طی سالیان متمادی، دست در نهانیهای نظام ولایت فقیه برده و حنای دجالیت مذهبیِ آن را بیرنگ و خنثی و پایگاه اجتماعیاش را ساقط نموده است.
با اینحال این پرسش پیش میآید که «قدرت زمان»، عاملی مجرد و انتزاعیست که بدون اثرپذیری از عوامل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، چنان کارکردهایی را که یادآوری شد، داراست؟
قدرت زمان، محصول بازتاب اجتماعیِ مجموعه فعالیتهای هر نیروی سیاسی و اجتماعی، اعم از دولتها و گروههاست.
این بازتاب اجتماعیِ مردم ایران در مورد فعالیتهای حاکمیت ملایان است که «قدرت زمان» را بهعنوان عامل بارزکنندهی سلسلهی مکافات و مجازات اتودینامیک علیه آن، بارز میکند.
اکنون سنتیترین پایگاه مذهبی و پشتوانهی ساختاریِ حاکمیت آخوندی، گزارش شکست استراتژیک نظام در باسابقهترین پایگاهش را میدهد. اکنون مدرسان و مجتهدان حوزههای آخوندی هستند که دست خمینی و خامنهای را در توسل به دجالیت و ارتکاب جنایت رو میکنند و گزارش شکست تاریخی این قوم زالوصفت و اینک اشغالگر ایران را میدهند.
سایت حکومتیِ «دیدار» در ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ متن گفتوگو با «اکبرنژاد مجتهد و مدرس حوزه» را منتشر کرده است. مضمون سخنان این آخوند، گزارشی از سررسید قانونمند شکست تمامیِ تاکتیکهای توسل به عوامفریبی و دجالیت در ۴۶سال گذشته است. اعتراف میشود که «حقایق» را عامدانه قربانیِ «حفظ نظام» کردهاند. اعتراف میشود که برای جنگطلبیِ ضد میهنیِ خمینی، «ذهنیتی» دستوپا کردهاند. حالا اما همهی اینها بر سنتیترین پایگاه مذهبیِ حکومت آخوندی آوار شده است:
«توی ذهنیت آخوندی ماها این رو کردند که فریاد زدن یه سری از حقایق ممکنه منجر به تضعیف نظام بشه. مثلاً جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم، تفکری بوده که در ذهنیت ما بود.»
در قدم بعد اعتراف میشود که «عافیتطلبی» و «تقیه» در نهاد آخوندهای مفتخور و تعادل قواییِ خدمتگزار حاکمیت جبار زمانه ــ اعم از شاه و شیخ ــ بوده و اکنون این حنای تاریخیِ تأییدگر دیکتاتورها و جنایتکاران نهتنها نزد مردم ایران رنگ باخته، بلکه به عاملی از تنفر مردم از این جماعت تبدیل شده است:
«جایی که باید فریاد بزنیم، عافیتطلبیهای خودمون رو با تقیه توجیه میکنیم. با اینهمه فقر و فلاکت، الآن تقیه داره لج مردم رو درمیاره.»
همین دو سه خط اعتراف، گویای تاریخچهی آخوندهای در معیت حکومتهاست. همین دو سه خط اعتراف، گواهی میدهد که در انقلاب ۱۳۵۷ هم بخش اعظم بهای مبارزه برای سرنگونی دیکتاتوری شاه را پیشتازان آزادیخواه و مردم در میدان پرداختند و سپس آخوندهای همواره در «تقیه» و بادسنج حوادث، به میوهچینی از آن آمدند. در همین دو سه خط، اعتراف میشود که چه دو قطبیِ آشتیناپذیری میان جامعهی ایران و حاکمیت ملایان برقرار است که آخوندها را به هراس از نتیجهی نهاییِ این دو قطبی افکنده است.
واقعیت این است که چنین اعترافی آبشسته، شمهیی ناچیز از واقعیت هماکنون میان جامعه و حاکمیت است؛ جامعهیی که با اکثریت خود، از تمامیت نظام ولایی ــ آخوندی عبور کرده و سرنگونیِ آن، تنها مطلوب مطالبهاش است.