وفتی کتاب تاریخ ایران را ورق میزنیم و سرگذشت سرداران و دلیران آن را میخوانیم& به نکات و دقایق بسیار لطیفی برمیخوریم که حاصل ذوق و طبع شیرین مردم آن روزگار است. چه بسا این نکات مختص همان دوران و همان شهر بهخصوص باشد ولی شنیدن و یا خواندن آن خالی از لطف نباشد. من به درستی و یا غلطی این جمله که تاریخ تکرار میشود و یا نمیشود کاری ندارم. اصلاً تاریخنگار نیستم. کار من طنز و ظرافت است. جاییکه نتوانم حرفم را بزنم سعی میکنم با داستان و قصه و افسانهبافی حرفم را بزنم. چون من حرفهای بزرگی دارم که میدانم گوش کسی به بزرگی آن نیست! مجبورم که کمی با چاشنی شوخی و مزاح این حرفها را قابل هضم کنم.
وقتی صحبت از تاریخ مشروطهٔ ایران میکنیم ناخودآگاه یک نام و یک جنبش به ذهن متبادر میشود. جنبش آذربایجان به رهبری سردار ملی یعنی ستارخان. پایداری و پیروزیهای او و یارانش بود که جان رفته از کالبد مشروطه در دوران استبداد محمدعلیشاهی را به ایران برگرداند. امروزه کسی نیست که به سردار ملی ستارخان ننازد و افتخار نکند. قهرمانیها و رشادتهای او بود که محلههای تبریز را به مقاومت واداشت و با شمشیر خودش بیرق سفید تسلیم را از سردر خانههای محلات تبریز به زمین انداخت. با پیروزیهای شگفت ستارخان و مجاهدان تبریز دور جدیدی در تاریخ مشروطه آغاز شد. یکی از خاطراتی که از آن روزگاران در تاریخ مانده است این است که میگویند:
«در آذربایجان زنجبیل را درمان دلدرد میشناختند و کسی که دلش درد میکرد زنجبیل به او میخورانیدند. از آنسوی در زبان، رشک بردن را نیز دلدرد مینامیدند و کسی که به یک کاری رشک میبرد، میگفتند دلش به درد آمد. گاهی نیز میگفتند زنجبیل در بایستش شده که این نیز همان رشک بردن را میرساند. از این رو بود که در جنبش مشروطه که شهر به دسته شد و دشمنی سختی در میانه پدید آمده بود گاهی که مژدهٔ بیشرفتی در کار مشروطه رخ میداد و آزادیخواهان جنبش و شادی مینمودندی این جمله پیاپی بر زبانها میرفتی: ای مستبدان برای شما زنجبیل در بایست است. به این معنی که شما رشک به پیروزی آزادیخواهان میبرید و دلتان درد گرفته است. سپس گامی پیشتر رفته درفشها که میافراشتند بر روی آن این جمله را مینوشتند: مستبدان زنجبیل در اینجا آماده است و بعضیها هم بشقاب را پر از زنجبیل کرده و در جشن و شادی جلوی دکانها میگذاشتند...».(احمد کسروی تاریخ ۱۸سالهٔ آذربایجان)
به همین خاطر بود که گفتم انگار تاریخ دوباره تکرار میشود. سوز و گدازهای بالا تا پایین نظام ولایت را در شبکههای مجازی و غیرمجازی که نگاه کنید میبینید که چقدر از حضور این مجاهدان در آلبانی و پیروزیهای آنها به دلدرد افتادهاند. این دلدرد هم آنقدر شدید شده است که به هذیانگویی راه برده است. گاه میگویند اینها به آمریکا غلط آدرس میدهند. گاه خودشان را به روزهٔ سکوت متهم میکنند. گاه حرف از کمک مالی از دولتهای خرپول منطقه میزنند. گاه مینویسند همهاش تقصیر این مجاهدین از خدا بیخبر است که مقامهای ارشد آمریکا را فریب داده و شیرینی برجام را به کام نظام زهرمار کرده است. گاه هم از زور فشار و درد به هم شاخ میزنند که جا دارد که وزارتخارجه کشورمان، با سادهسازی، پالس های غلطی برای دشمن نفرستد.
نه آقا جان! هیچکدام از اینها که گفتید حرف دل شما نیست و واقعیت این نیست! شما دکلدزدهای کشور که سرمایههای کشور را میلیارد میلیارد اختلاس میکنید بهخوبی میدانید که نه مجاهدین از کسی و یا دولتی پول دریافت کردهاند و نه به کسی یا دولتی آدرس غلط دادهاند. این هم حرف پنهانی نیست که مجاهدین شیرینی برجام را به کام شما تلخ کردهاند. اصلاً کار این چند سالهٔ مجاهدین همین بود که جامزهر برجام را بر حلقوم مقام ولایت بریزند. پس بیایید حرف رْک و پوستکنده را بگویید که شما از چه سوختهاید؟ دل شما از چه چیزی به درد آمده است؟ از هجرت بزرگ مجاهدین به آلبانی و اینکه سار از قفس پرید. از دیدار بالاترین مقامهای رسمی آمریکا از مجاهدین در آلبانی. از بالا گرفتن فعالیتهای کانونهای شورشی در داخل کشور و نقش مجاهدین در سازماندهی قیام از شدت تحریمها از اعتصابات اصناف داخل کشور؟! از فعالیتهای سیاسی و بینالمللی مجاهدین؟! کدامیک؟
اینجاست که به همهٔ آخوندهای بختبرگشته در داخل و به مردگان سیاسی و زندگان حسرت بهدل قدرت باید گفت:
بفرمایید زنجبیل. برای شما زنجبیل در بایست است. چون شما رشک به پیروزی آزادیخواهان میبرید و دلتان درد گرفته است.
بهقلم میرزا بشیر
مسئولیت محتوای این مطلب برعهده نویسنده است و سایت مجاهد الزاماً آن را تأیید نمیکند