دزد بزرگ انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران، خمینی ملعون، خیلی زود روشن ساخت که دشمن اصلیاش همان جوانان انقلابی هستند که با عبور از شکنجهگاههای ساواک و میدان مبارزه، دیکتاتوری پهلوی را سرنگون ساختند. هنوز انقلاب به یک سالگیاش نرسیده بود که خمینی واژهٔ مجعول «منافق» را اختراع و وارد صحنهٔ سیاسی ایران کرد تا به سرکوب و قلع و قمع سازمان مجاهدین و صدها هزار هوادار و سمپات آن بپردازد. سپس باب جنگ فرقهیی و قومیتی را در برابر کرد و ترکمن گشود تا به بهانهٔ آن حکومت رعب و کشتار خودش را برپا کند.
چند ماه بعد هم که عرصه را برای گسترش افکار واپسگرایانهاش تنگ دید و مراکز علم و دانش و آموزش و سنگر آزادی، یعنی دانشگاه را مانع پیشبرد مطامع خود یافت، با فرمان هجوم پاسدارانش به دانشگاهها و تعطیلی آنها، ارتجاع فرهنگی را به دانشگاه تحمیل کرد.
سدی که هرگز نشکست!
اما در تمامی این گامهای ضدمردمی و ضددموکراتیک، سازمان مجاهدین در هر مرحله جلوی دیو ارتجاع پیچید و با تمام تلاش و به سنگینترین بهای ممکن، به خنثی سازی دجالیت خمینی پرداخت. از همان رفراندم کذایی و مبهم «آری یا نه» به حکومت مجعول «جمهوری اسلامی»، تا به رأی گذاشتن «اصل ولایت فقیه» و تمامی تقلبات انتخاباتی روزهای «بهار انقلاب»، مجاهدین با تمام توش و توان و به اقتضا زمان، در برابر خمینی قد علم کردند.
این رویارویی شگرف و خستگیناپذیر، پس از خروج کشور متجاوز همسایه از خاک ایران در اثنای جنگ، به یک موضعگیری شفاف نیاز داشت؛ ادامهٔ جنگ در این وضعیت، نه تنها احمقانه، بلکه خائنانه و ضدمیهنی بود! تشخیص این موضوع برای مجاهدینی که خودشان در صفوف اول نبرد با نیروی مهاجم ایستاده بودند، یک کار سخت و سهمگین و در عینحال ظریف و هوشمندانه بود...
از همین نقطه بود که تمام تلاش مجاهدین بر متوقف کردن ماشین جنگی خمینی پلید و رسیدن به آتشبس و برقراری صلح پایدار بر کشور همسایه متمرکز شد؛ بهویژه که در آن روزگار علاوه بر چشمانداز صلح، پرداخت تمامی غرامت به ایران نیز از سوی دول عربی تقبل شده بود.
جنگ و ضد جنگ؛ میهنی و ضدمیهنی!
جنگ ضدمیهنی که خمینی به مردم ایران تحمیل کرد، در نهایت پس از به جای گذاشتن خسارتی عظیم برای مردم ایران متوقف شد؛ آن هم تنها وقتی که مجاهدین با چندین عملیات پیدرپی، رعشهٔ سقوط را به خیمه و خرگاه خمینی انداختند و خمینی ناگزیر از سرکشیدن جامزهر گردید و در پی آن هم هلاک شد.
او پیش از دفن شدن در میان لعن و نفرین ابدی؛ بیش از ۲میلیون کشته و معلول بر اثر جنگ بر جای گذاشت؛ ۵۰شهر را ویران کرد و ۴۰هزار جوان ایرانی را به بند اسارت داد؛ ۳هزار روستا را به کام نابودی فرستاد و ۴میلیون نفر از شهروندان مناطق مرزی را آواره ساخت و از ۷هزار جوان ایرانی هرگز اثری به دست نیامد.
برآورد خسارات مادی جنگ ننگین خمینی که به آن «نعمت» میگفت، بیش از هزار میلیارد دلار بود؛ عددی که اگر بر تمامی جمعیت ایران در زمان جنگ تقسیم کنیم، به هر ایرانی (با ارزش فعلی پول ملی) یک میلیارد تومان پول میرسید! آیا برای هر ایرانی کاری مهمتر از این وجود داشت که ماشین جنگی خمینی را از کار بیندازد؟
پساجنگ، فریب مدراسیون!
بعدها در روزگار فریب مدره بازی، یک روز با چهرهٔ اکبر شاه (رفسنجانی) و یک روز با شعار مسخرهٔ «گفتگوی تمدنها» ی خاتمی به سیرک خامنهای رونق دادند؛ اما باز این مجاهدین بودند که برخلاف تمامی مدعیان امروزی، گفتند این حکومت اصلاحپذیر نیست و باید در تمامیت آن سرنگون شود.
همچنان که در روزگاری که در لجنزار سبز ولایت، همه قورباغههای سیاسی تغییر رنگ داده بودند، مجاهدین باز گفتند از افعی هرگز کبوتری متولد نخواهد شد!
«حق مسلم هستهای» سودای جنایتبار!
البته طبلهای پر سر و صدای امروزی، برای شنیده نشدن صدای مجاهدین، در هر دورهای به نوایی بر کوس رسوایی خود میکوبیدند و این ربطی به تغییر ملیجک مستقر در کرسی ریاست باسمهای جمهوری نداشت. در دوران ریاست احمدینژاد، «حق مسلم» هستهیی را در بوق و کرنا میکردند و باز این مجاهدین بودند که به تنهایی ایستاده و با افشای سودای بمبسازی آخوندها، ضامن بقا و بیمهٔ عمر حکومت ولایت فقیه را باطل کردند!
قورباغههای سبز، بنفش میشوند!
در ۸سال از دوران شعبدهٔ مدراسیون شیخ بنفش نیز همهٔ کسانی که امروز با صادرات فوری به جبههٔ سلطنت شتافته و گریبان چاک کرده و به مجاهدین فحاشی میکنند، در جوهر بنفش غوطه میخوردند! اما باز مجاهدین و اشرفنشانان و اعضای شورای ملی مقاومت بودندکه تمامی هزینههای افشاگری و ایستادگی در برابر نقشههای پیاپی ارتجاع آخوندی را با جان و مال و عمرشان میپرداختند.
آری، در تمامی این سالها، عربدهٔ «مرگ بر منافق» از دهان بازماندگان خمینی نیفتاده و بلند و بلندتر به گوش میرسد؛ زیرا بهخوبی «دشمن اصلی» خود را بازشناختهاند.
هجوم زامبیها و باز هم فریب!
این روزها با قیام خونبار مردمی، عدهیی از فرصتطلبان و زامبیهای نیمهجان بازمانده از ساواک و سلطنت، خواب شوم بازگشت به اریکهٔ قدرت را میبینند؛ شگفتا که این جماعت دقیقاً با همان ویژگیهای همگنان آخوندی خویش، اولین وظیفهشان را حمله به مجاهدین و شورای ملی مقاومت و جویدن پاچههای هوادارانشان میدانند!
آری؛ تا بوده و هست، مجاهدین برای نسل دیکتاتورهای سلطنتی یا ولایتی، همیشه نه تنها «بخشی از مشکل» بلکه «تمامی مشکل» بوده و هستند و خواهند بود. این گزینهیی نیست که با زوزههای گرگان هار ساواکی- ولایی تغییر یابد یا از آن تخطی صورت بگیرد!
مجاهدین سرمایهٔ سیاسی و شرف انسانی و خون و نفس و عمرشان را برای یک هدف به حراج گذاشتهاند: حاکمیت مردم و برقراری یک جمهور دموکراتیک بر اساس جدایی دین از دولت، برابری زنان و حقوق ملیتها و بیگمان آن را محقق خواهند کرد.