قیام اوج میگیرد. همزمان شعارها و شدت عمل و روحیه تهاجمی مردم علیه نیروهای سرکوبگر، نشان از رادیکالیزم قیام دارد.
پاسدار قالیباف میگوید «دشمن موجسواری و التهابآفرینی را در دستور کار خود قرار داده» و هراسان میگوید «عدهیی در جهت خواست دشمن حرکت میکنند» و یادآوری میکند «مجاهدین چند هزار نفر» از نیروهای نظام را کشتهاند!
رحیمی، عضو مجلس ارتجاع هم اذعان میکند ریشهٔ این رادیکالیزم و شدتعمل مردم و بهویژه «زنان و دختران... احساس خشم و تنفری» است که «نسبت بهما دارند».
منصوری، استاندار رژیم در تهران هم دربارهٔ این رادیکالیزم و شدت عمل مردم میگوید «عناصر اصلی هستههای اولیه تجمعات تهران کاملاً سازماندهی شده، آموزش دیده و با برنامه بهدنبال ایجاد اغتشاش در تهران» و همین باعث شده با برنامهریزی با «پرتاب سنگ، حمله به پلیس، آتش زدن موتور و سطل زباله و تخریب» نیروهای امنیتی را مستاصل کنند.
شدت عمل مردم در خیزشهای ۲۸و۲۹شهریور باعث وحشت و روحیهباختگی بسیجیها و نیروهای سرکوبگر شده است. تا جایی که کانال سایبری سپاه (۲۹شهریور) مجبور شد حرفهای پیشین خامنهای را بازنشر کند که «آرام باشید، این چیزهایی که شما میبینید، اینها حوادث طبیعی» است!
این هراس و وحشت بی علت نیست. صحنههای برخورد مردم جان بهلب رسیده با مزدوران سرکوبگر خامنهای در قیام روزهای ۲۸ و ۲۹شهریور، گویای همه چیز است.
در رشت مردم با بلوک خیابان را میبندند و وقتی موتوریهای گارد ویژه با این مانع برخورد میکنند، موج جوانان در کمین نشسته با سنگ بهسمت آنها یورش میبرند و سرکوبگران کتک خورده، با شتاب صحنه را ترک میکنند. صحنهٔ فرار خفتبار سرکردهٔ نیروهای سرکوبگر همراه با نیروهایش، در حالی که انبوهی از مردم بهدنبالشان میدوند گویای وضعیت آتشین شهر است.
در بانه و مهاباد شهر مانند میدان جنگ شده است. گلولهٔ جنگی و گاز اشکآور هم پاسخ خیزش مردم نیست و آتش و دود آسمان این شهرها را فراگرفته است.
در تبریز ستون طولانی مردم با خشم فریاد میزنند «مرگ بر دیکاتور» و تصاویر خیابانهایی را نشان میدهد که مملو از سنگهای پرتاب شده بهسمت مزدوران است.
در تهران جوانان سطلهای زباله و موتور نیروهای سرکوبگر را میسوزانند و فریاد میزنند «این آخرین پیام است، کل نظام نشانه است».
در قزوین، همدان، کرمان، بندر عباس، بیجار، ارومیه، آبدانان و شهرهای دیگر مردم و بهویژه زنان چشم در چشم نیروهای هراسان خامنهای فریاد میزنند «بیشرف بیشرف» و شعار «مرگ بر دیکتاتور» سر میدهند.
در دانشگاهها جوانان بیهراس از گلههای بسیجی و حراست میخروشند «خامنهای قاتله، ولایتش باطله» و وقتی گلهٔ مزدوران حمله میکند، با مقاومت آنها را پس میرانند.
در میدان فلسطین مزدوران گارد ویژه بهجوانان تهران حمله میکنند، اما جوانان با تاکتیک جنگ و گریز آنها را کلافه میکنند و دقایقی بعد از نقطهای دیگر شعارهای «امسال سال خونه، سیدعلی سرنگونه» فریاد میشود. بولوار کشاورز تهران و ولیعصر هم کانون قیام در تهران است.
در شیراز جوانان با مزدوران سرکوبگر درگیر میشوند و زنان و دختران پیشتاز فریاد میزنند «خامنهای ضحاک، میکشیمت زیر خاک».
اینها گوشهیی از آن چیزی است که در ایران شعلهور و بپا خاسته دیده میشود. علت وحشت قالیباف و منصوری و سران و کارگزاران رژیم همین است. حاصل ۴دهه جنایت و غارت را در انفجار بشکهٔ باروت میبینند که چگونه قیام نهتنها بهصورت چشمگیر گسترش مییابد، بلکه کانونهای شورشی در اقصی نقاط ایران و در مناطق مختلف شهرها برپا میشود. بهویژه آنها نقش سازماندهانه و سمت دهندهٔ کانونهای شورشی را هم میبینند که چطور این سیل خروشان را در مسیر برکندن ریشهٔ نظام پلید و پوسیدهٔ ولایتفقیه، سمت و جهت میدهند.
نالهها و هشدارهای آخوندها و پاسداران ولایت پوسیده خامنهای هم ناشی از این است که پایان دردناک کار خود و حاکمیت پلیدشان را میبینند و درد آن را لمس میکنند!