ستارخان گاهی این را میگفت: «ایکاش یک شهر دیگری نیز میشورید تا محمدعلیمیرزا نمیتوانست همه نیروی خود را بر سر تبریز بیازماید».(تاریخ هیجده ساله آذربایجان)
در تاریخ مشروطه شرح ۱۱ماه مقاومت دلیرانه و جانبازانه مجاهدان و آزادیخواهان تبریز را به پایان رساندیم. خواندیم که مقاومت تنها از تبریز و در دل هزاران خوف و خطر با پیشگامی ستارخان و ۲۰مجاهد جان برکف آغاز شد و در پرتو ارادهٔ مجاهدان و رهنمودهای کارساز انجمن تبریز و ایمان خللناپذیر و تلاش و سختکوشی سردار به چنان اوجی رسید که تمامی نیروهای استبداد را در تمامی جنگها شکست داده و وادار به فرار زبونانه کرد. اکنون ببینیم این پایداری ۱۱ماهه، چه تأثیراتی بر شهرهای دیگر ایران داشت.
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۲: «این فیروزیها مردم را در همه جا به تکان آورد و در تهران و مشهد و رشت و دیگر جاها تکاپوها پیدا شد.
سپهدار تنکابنی که از تبریز به تنکابن برگشته، آشکاره به هواداری مشروطه برخاست و به دربار محمدعلیمیرزا تلگراف فرستاده روگردانی خود را بیپرده گردانید!...
در مازندران و استرآباد نیز جنبش پدید آمد. مردم از دادن مالیات به محمدعلیمیرزا سر پیچیدند و خواستند امیرمکرم والی استرآباد را از شهر خارج نمایند.
در اسپهان و بختیاری هم تکاپوهایی پدید آمد».
ایل بختیاری به چندین دسته تقسیم میشدند. دستهای از آنها در پیرامون تبریز به لشکرگاه عینالدوله پیوسته و با آزادیخواهان تبریز میجنگیدند. دستهای دیگر از آنها در تهران در پیرامون محمدعلیمیرزا بودند. یک شاخه از بختیاریها هم در چهارمحال بودند و نجفقلیخان صمصامالسلطنه از طرف قاجار در آنجا سمت ایلخانیگری داشت.
برادر کوچکتر صمصامالسلطنه بهنام علیقلیخان سردار اسعد، در پاریس هواخواه مشروطه شده و تلاش میکرد برادرش صمصامالسلطنه را هم به یاری مشروطهخواهان برانگیزد. محمدعلیمیرزا در هراس از سرکشی صمصامالسلطنه، او را از ایلخانیگری برکنار کرد.
شورش اصفهان
در دیماه ۱۲۸۷ در اصفهان مردم به شورش برخاستند.
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۴: «سربازان ملایری به مردم آزار میرساندند، شب هفتم دیماه بازاریان بر سر ایشان ریخته سخت بزدند. فردا حکمران، زنندگان را دستگیر نموده به هر یکی گوشمالی داد. مردم این را دستاویز گرفته بازار را بستند و در مسجد شاه گردآمدند.»
پشت مردم به نیروهای بختیاری که مسلح بودند و سرشان صمصامالسلطنه هم که از فرمان شاه سرپیچی کرده بود گرم بود.
پس از ۳روز شورش مردم، ضرغامالسلطنه با ۲۰۰سوار بختیاری به نزدیکی شهر رسیدند. ۲روز شلیک و گلولهباران در کار بود تا بختیاریان بر سراسر شهر دست یافتند. خود صمصامالسلطنه نیز به اصفهان آمد و کارها را در دست گرفت و بلافاصله گزارش پیروزی خود را برای ستارخان فرستاد.
نامه صمصامالسلطنه به ستارخان
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۲: «برای همدردی با برادران غیور وطنپرست آذربایجانی… این خادم ملت با تمام بستگان و سوار و تفنگچی با تأکیدات اکیده انجمن ولایتی را تشکیل داده که به تصویب انجمن، اصلاح امورات لازمه بشود».
به این ترتیب اصفهان نیز به جنبش تبریز پیوست. محمدعلیشاه فرمانفرما را با ۲فوج سرباز و دستههایی از بختیاری که در تهران بودند برای سرکوبی اصفهان، مأمور کرد. اما بهدلیل ضعف قدرت مرکزی، تلاشهای مزدورانش نیز به نتیجهای نرسید. در این مدت سردار اسعد نیز از اروپا بازگشته و به صمصامالسلطنه پیوست.
جنبش دیگری که در اثر مقاومت تبریز برپا شد، در گیلان رخ داد.
پس از توپباران مجلس، محمدعلیشاه آقابالاخان سردار افخم را که یکی از عوامل سرکوبگر استبداد بود به حکمرانی گیلان فرستاد و او بیداد شدیدی را در گیلان بهراه انداخت.
پیشینههای اقتصادی اجتماعی جنبش مشروطیت - خسرو شاکری ص ۱۵۱: «قتل دستهجمعی، آویزانکردن از پا (در مورد) ۴۳نفر در رشت، در مرداد ۱۲۸۷ تأثیر عمیق و تکاندهندهای بر مردم گذاشت. مرحله تازهیی به رهبری عناصر انقلابیای که به مبارزه زیرزمینی خود ادامه میدادند آغاز شد».
جنبش رشت
وقتی آوازهٔ ایستادگیهای تبریز همه جا را تکان داد، در رشت نیز جنب و جوشی برپا شد و گروههایی از مشروطهخواهان در کنسولخانه عثمانی تحصن کردند. اما از آنجا که حرکاتی مثل تحصن از پیش آزموده شده بود، گروهی به پیروی از مقاومت تبریز دست به مقاومت مسلحانه زدند.
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۸: «دستهای در نهان میکوشیدند تا شورش درستی برانگیزند. اینان معزالسلطان و برادرانش و چند تن دیگری بودند».
ستارخان در جریان نبردهای تبریز آرزو کرده بود که ای کاش یک شهر دیگری هم میشورید تا محمدعلیمیرزا نمیتوانست همه نیروهایش را بر سر تبریز بریزد.
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۸: «این آرزوی ستارخان در آنجا (گیلان) شهرت پیدا کرد و چون کمیته سوسیالدموکرات قفقاز هوادار آزادی ایران بود و کسانی از سردستگان آذربایجانی با آن کمیته پیوستگی داشتند. چون از اندیشه و کوشش معزالسلطان و یاران او آگاه شدند بیدرنگ به همدستی برخاستند.
میرزاکریمخان برادر معزالسلطان به قفقاز رفته با کارکنان کمیته سوسیالدموکرات آشنا گردید و از آنجا دستهای از داوطلبان را با ابزار فراوان همراه آورد. اینان نخست انجمن پنهانی بهنام کمیته ستار پدید آوردند».
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۸: «از اندامها(اعضا)ی آن (کمیته ستار) نامهای معزالسلطان، حاج حسینآقا اسکندانی، آقا گل اسکندانی و ولیکوف گرجی و یفرمخان ارمنی و میرزا محمدعلیخان مغازه را شنیدهایم».
کمیتهٔ ستار در رشت در ۱۹بهمن ۱۲۸۷ علیه سردار افخم، حاکم دستنشاندهٔ محمدعلیشاه، شوریدند و او و ۳۶تن از همدستانش را بهقتل رساندند.
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۹: «روز نوزدهم بهمن هنگام پسین… شورشیان را که ۵۰تن کمابیش قفقازی میان ایشان بودند در خانه معزالسلطان گردآورده تفنگ و فشنگ و نارنجک به ایشان بخشیدند… یک دسته همراه معزالسلطان بر سر باغ مدیریه که سردار افخم در آن… بود روانه شد یک دسته همراه میرزاعلیمحمد خان و میرزاحسن خان آهنگ سرای حکمرانی کردند».
مجازات آخوند خمامی
در بین همدستانِ حاکم گیلان که بهدست مشروطه خواهان بهقتل رسیدند، یکی هم آخوند حاجی خمامی، مرتجع طرفدار شیخ فضلالله نوری بود.
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۸: «حاجی خمامی که یکی از مجتهدین بهنام بهشمار میرفت، با مشروطه دشمنی میورزید و دیرزمانی در تهران همراه حاج شیخ فضلالله و مجتهد تبریزی کوششهایی مینمود. سپس هم در گیلان دست بهدست سردار افخم داده از آزار بر آزادیخواهان باز نمیایستاد. این است در این هنگام با گلوله مجاهدان از پا افتاد».
کمیته ستار فردای همان روز حکومت رشت را به سپهدار تُنکابنی که بعد از مایوسی از فتح تبریز و دلگیری از محمدعلیشاه در تنکابن علم مشروطهخواهی برافراشته بود، سپرد. سپس طبق قانون مشروطه نمایندگانی برگزیده و انجمن برپا کردند.
سپهدار تنکابنی که بود؟
سپهدار تُنکابنی یا همان محمدولیخان نصرالسلطنه زمان قاجار، از ثروتمندترین اربابان زمیندار شمال و از سران نظامی حکومت قاجاری و همکاران نزدیک شاه بود. او در حاکمیت قاجار در بحبوحهٔ شورشهای بازرگانان، حاکم تهران بود و در جریان سرکوبی تظاهرات مردم در تیرماه ۱۲۸۵ در تهران، فرماندهی این سرکوبی و کشتار حدود ۷۰تن از مردم را داشت. پس از اوجگیری مقاومت در تبریز نیز شاه او را برای سرکوبی مجاهدان فرستاد و او تنها بهخاطر اختلافنظرش با عینالدوله، والی مستبد و ظالم آذربایجان، از این مأموریت دست کشیده بود.
علت سپردن رهبری جنبش گیلان به دست سپهدار، به این خاطر بود که فکر میکردند اگر او در رأس نیروهای انقلابی گیلان باشد، سریعتر میتوانند محمدعلیشاه را شکست بدهند. این اقدام نشاندهنده آمادگی نداشتن جنبش گیلان و نیازشان به یک چهره شناختهشده در سطح کشور بود. خود سپهدار هم بهصراحت از اینکه با انقلاب و انقلابیون چندان سنخیتی ندارد صحبت میکرده.
پیشینههای اقتصادی-اجتماعی جنبش مشروطیت - خسرو شاکری ص ۱۵۳: مصاحبه سپهدار با روزنامه تزاری روسکو اسلووُ(rusko eslovo): «من بهعنوان معاون وزیر جنگ در حرکت به سوی تبریز برای مقابله با ملّیون با عینالدوله همراه شدم. سرانجام هنگامی که متوجه خشونت شدید و لجاجت بیمورد شدم، ناگزیر از کارهایی که کرده بودم دست کشیدم. مجبور شدم… به صفوف کسانی که انقلابی نامیده میشدند وارد شوم. با این حال معتقدم که ایران نیاز به استبداد دارد. من در تمام زندگیام به شاه و سلطنت خدمت کردهام و در سالخوردگیام برآنم که به نام عدالت با شاه بجنگم».
بعد از تصرف رشت، یپرمخان و معزالسلطان، با عدهیی از آزادیخواهان رشت و از جمله میرزا کوچکخان جنگلی که در بین آنها گروههایی از فدائیان قفقازی هم وجود داشتند، منجیل را تصرف کردند و قصد تصرف تهران را داشتند که بهعلت عدم رضایت سپهدار تنکابنی، مجبور به توقف در منجیل شدند.
نیت اصلی سپهدار
سپهدار ”از ته دل خواستار تلاش و جانفشانی نبوده و بیش از این نمیخواست که او را در گیلان آسوده بگذارند”.
پیشینههای اقتصادی-اجتماعی جنبش مشروطیت - خسرو شاکری ص ۱۵۳: «سپهدار در تماس با شاه باقی مانده بود و شاه کوشیده بود او را به مقابله با انقلابیون متقاعد کند. سپهدار به احتمال موفقیت مشروطهخواهان در تبریز و اصفهان و گیلان که مورد حمایت مردان مسلح قفقازی بودند اطمینان بیشتری داشت این بود که تسلیم خواستهای شاه نشد. اگر چه همچنان از نیروهای انقلابی نیز دل خوشی نداشت».
در همین ایام یعنی اسفند سال ۱۲۸۷ تبریز در حال جنگ با نیروهای استبداد و در محاصره شدید بود و از قحطی طاقتفرسایی رنج میبرد و انجمنهای پشتیبان مقاومت در خارج، به همه سو فراخوان و اطلاعیه برای حمایت از تبریز میفرستادند. در نتیجه این فعالیتها، آخوند محمدکاظم خراسانی و آخوند تهرانی از نجف تلگرامی برای صمصامالسلطنه بختیاری و سپهدار تنکابنی فرستادند و از آنها خواستند که در این شرایط دشوار به یاری مجاهدان تبریز بشتابند.
یاری سایر شهرها
در اثر مقاومت درخشان ۱۱ماهه تبریز دوباره شهرهای ایران پرچم مشروطهخواهی بپا کردند. اصفهان و گیلان هم بپاخاستند و با توجه به اینکه در سایر شهرها مثل مشهد و شیراز هم جنبشهایی پا میگرفت، رژیم حاکم و همچنین قدرتهای استعماری روس و انگلیس، خطر پیوستن این نیروها به یکدیگر و سرنگونی نظام استبدادی را حس کردند. از اینرو از یکطرف محمدعلیشاه مجبور شد بهرغم آرزوی همیشگیش برای نابودی مشروطه و بهرغم توپباران مجلس و خیال برچیدن مشروطه خواهی از ایران، در سایه مجاهدت ستارخان و آزادیخواهان تبریز، سر به مشروطه فرود بیاورد. از طرف دیگر، انگلیس و روسیه هم به فکر حفظ وضع موجود و جلوگیری از پیشرفت جنبش مشروطه و سرنگونی استبداد افتادند.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۹۰۲: «روز دوشنبه ۳۰فروردین ۲سفیر روس و انگلیس به نزد شاه شتافته پس از گفتگوهای بسیار خواستار شدند که ۶روزه جنگ با تبریز بریده شود تا فرصتی در دست بوده با گفتگو و میانجیگری کشاکش را به پایان رسانند».
میوهچینان به میدان میآیند
برخی عناصر ناپایدار جنبش هم در این بحبوحهای که فشار قحطی به مردم تبریز به نهایت رسیده بود، همان شیوههای میانجیگرانه و میوه چینانه خودشان را شروع کرده بودند و بهرغم آن همه خون که در میانه شاه و مجاهدان مشروطه ریخته شده بود، رد و بدل کردن تلگراف به شاه را شروع کردند.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۰۷: «همین اکنون که در تبریز جنگ و خونریزی میرفت در تهران یک دسته از حاجی سیدنصرالله تقوی و حسینقلی نواب و مشیرالدوله و مؤتمنالمُلک و تقیزاده و… ناشکیبانه چشم به راه میداشتند که زمینه آماده گردد و باز آنان پا به میان گذارند و رشته را بهدست گرفته مشروطه را راه برند. صدها از این کسان در میان میبودند. ما اینان را میوهچینان مینامیم».
تقیزاده که در جریان بمباران مجلس به سفارت انگلیس پناه برده و به لندن رفته بود از آذرماه همان سال ۱۲۸۷ از لندن به تبریز برگشته بود.
تقیزاده و برخی اشخاص دیگر در انجمن ایالتی در تلگرام به شاه تقاضای گشودن محاصره و بازکردن راه خواروبار تبریز را مطرح کردند.
البته بعضی از اعضای انجمن حاضر نشدند به پیشنهاد تقیزاده تسلیم شوند. اما فردای آن روز با پادرمیانی ”اشخاصی که با کسانی از اروپاییان ارتباط داشتند و تأکید آنها بر اینکه تهدید روسها بر مداخله و وارد کردن قشون جدی است، پیشنهاد دیروز تقیزاده پذیرفته شد و تلگرامی توسط هیأتی که تقیزاده در رأس آن بود برای شاه فرستاده شد.
تلگراف تقیزاده به شاه
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۹۰۳: «تلگراف انجمن ایالتی تبریز به محمدعلیشاه: شاه به جای پدر و توده به جای فرزند است. اگر رنجشی میان پدر و فرزندان رخ دهد نباید همسایگان، پا به میان بگذارند، هر چه میخواستیم از آن درمیگذریم و شهر را به اعلیحضرت میسپاریم، هر رفتاری با ما میخواهند بکنند و اعلیحضرت بیدرنگ دستور دهند راه خواروبار باز شود و جایی برای گذشتن سپاهیان روس به خاک ایران باز نماند».
روز یکشنبه ۵اردیبهشت محمدعلیشاه تلگرامی مبنی بر توصیه گشودن راه آذوقه به تبریز را صادر کرد اما وقتی این تلگرام به تبریز رسید که قشون روس نیز از مرز جلفا وارد خاک ایران شده بود.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۹۰۶: «روز پنجشنبه نهم اردیبهشت ۱۲۸۸ هنگام پسین، سپاهیان روس به بیرون شهر رسیده در نزدیکی پل آجی چادر زدند».
بهمحض رسیدن این خبر، تقیزاده با موافقت اعضاء انجمن تبریز تلگرامی برای شاه فرستاد. آنها در این تلگرام، ورود قشون بیگانه به خاک ایران را ” نتیجهٔ جهالت چند نفر مملکت خراب کن” دانسته بودند.
محمدعلیشاه در تلگرام جوابیه ”تزلزل و اضطراب” آنها را بیمورد دانسته و اشاره میکند که روسها بعد از متارکهٔ جنگ و ورود آذوقه به شهر بهانهیی برای ورود به ایران ندارند. سپس مسألهٔ اصلی را که در پس همهٔ این بندوبستها میبایست صورت گیرد به این شرح مطرح میکند:
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۹۰۴: «تلگرام محمدعلیشاه به تبریز: شما هم با آقای نایبالسلطنه(کامران میرزا) امروز قرار ورود نایبالحکومه شاهزاده عینالدوله و ترتیبات لازمهٔ آسایش مردم را بهطوریکه وهن دولت نباشد عاقلانه بدهید که تا بتوانیم به شور و صلاح شماها و عینالدوله برای آتیهٔ مملکت فکر صحیحی بکنیم…».
به این ترتیب با توطئه استعمار، قوای بیگانه به خاک ایران وارد شده، پشت دروازههای شهر تبریز رسیدند و از فردای آن روز دخالت خود را در امور داخلی تبریز آغاز کردند. قوای انگلیس نیز در جنوب ایران پیشروی کرد و بوشهر را تصرف نمود.
بعد از رسیدن قشون روس به اطراف تبریز، جنگ با نیروهای مهاجم دولتی نیز تحتالشعاع این دخالت تجاوزطلبانه قرار گرفت و مسکوت ماند. ستارخان و باقرخان و نمایندگان انجمن ایالتی که درگیری با روسها را مجاز نمیشمردند به راهحلهای سیاسی متوسل شدند.
البته محمدعلیشاه میخواست که عینالدوله به شهر تبریز وارد شده و عنوان والیگری داشته باشد، ولی مردم تبریز نپذیرفتند و عینالدوله به تهران بازگشت.
اگر چه جنبش تبریز بهعلت حضور نیروهای استعماری روس، محصور و محدود شد، اما جنبشی که با الهام از تبریز در شهرهای دیگر آغاز شده بود به پیش میرفت.
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۱۵: «گذشته از اسپهان و گیلان… در خرمشهر و همدان و استرآباد و مشهد و تربت حیدری و شیراز جنبش پیش میرفت… این زمان هرکس میدانست که محمدعلیمیرزا را زمان به سر آمده».
حتی آصفالدوله که بیدادهای او در خراسان یکی از انگیزههای جنبش بود حالا در شیراز حکمران شده بود و بنیاد انجمن ایالتی تأسیس کرده بود. اینها همه از آثار پایداری مجاهدان تبریز بود.
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۱۵: «برای محمدعلیمیرزا جز تهران باز نماند و در آن نیز دشمنان فراوانی داشت».
مجاهدین رشت بعد از حدود ۲ماه توقف در منجیل سرانجام با وجود اصرار سپهدار بر عدم پیشروی به سوی قزوین، ماندن در آنجا را با توجه به وضعیت تبریز (فشار نظامی و قحطی آذوقه) به صلاح جنبش آزادیخواهی ندانسته و به سوی قزوین پیشروی کردند و بدون اطلاع سپهدار روز ۲۸فروردین ”ینکی” را در سر راه رشت به قزوین تصرف کردند و برای فتح قزوین نیز آماده شدند.
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۲۴: «در قزوین نیز دستهای در نهان کوششهایی مینمودند و ما از ایشان ابوتراب خان اسعدالسلطان و میرزاغفار خان سالار منصور و مصطفیخان خورهشتی را میشناسیم... اینان از نزدکی شورشیان گیلان دلیری گرفته در درون شهر کوششهایی میماندند».
حمله به قزوین
غروب روز ۱۴اردیبهشت قوای آزادیخواهان گیلان به فرماندهی یپرمخان به قزوین حمله کردند و بعد از درهمشکستن نیروهای دولتی و خلعسلاح حکمران آنجا بر شهر مسلط شدند.
شب تولد محمدعلیمیرزا بود و از طرف ادارهٔ حکومتی و اردوی دولتی جشن و چراغانی شده بود، ناگهان صدای بمب و شلیک شورشیان در شهر بلند و فریاد زندهباد آزادی پاینده باد مشروطیت در تمام نقاط شنیده میشد.
پس از گشودن قزوین، کمیته ستار در قزوین هم برپا شد.
سرکرده بزرگ ایشان معزالسلطان بهشمار میرفت. میرزا علمیحمدخان هم با آن که جوان کمسالی بود، در سایه دلیری و کوشایی، نزد همه گرامی بود.
سپهدار تنکابنی نیز چند روز بعد از فتح قزوین وارد آن شهر شد. فتح قزوین رابطهٔ تهران و تبریز را به کلی قطع کرد و از آنجا که اصفهان نیز در دست مخالفان محمدعلیشاه و طرفداران مشروطه (۱) بود، محمدعلیشاه در محاصره افتاده بود و در صورت هجوم مجاهدان گیلان و قوای بختیاری به تهران سقوط او حتمی بود.
توافق شوم دولتهای روس، انگلیس و ایران
در اوج نارضایی مردم تبریز، رشت، اصفهان و برخی شهرهای دیگر و در همان زمانی که مجاهدان گیلان برای فتح قزوین تدارک میدیدند، توافقی بین دولتهای روس، انگلیس و ایران بهوجود آمد که هدف آن جلوگیری از گسترش انقلاب و سقوط رژیم استبدادی قاجار بود.
این توافق شامل ۸ماده بود و مضمون اصلی آن عبارت بود از پذیرش عقبنشینیهایی توسط دربار در برابر آزادیخواهان شامل اعادهٔ مشروطیت، اعلان عفو عمومی، انتخاب ریاست وزیران و هیأت وزراء به تصویب دو دولت روس و انگلیس.
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۱۹: «نمایندگان روس و انگلیس پافشاری داشتند که رشته کارها را بهدست سعدالدوله بدهند. این مرد که نخست از پیشاهنگان مشروطه بوده و سپس به دشمنی برخاسته و یکی از همدستان محمدعلیمیرزا بهشمار میرفت و در بیشتر کارها پای او در میان بود این زمان بار دیگر هواخواه مشروطه شده».
شاه هم در مقابل خواستهای دولتهای روس و انگلیس تأمین امنیت جان و سلطنت شاه و دادن صدهزار لیره وام را تقاضا کرده بود.
تسلیم محمدعلیشاه
به این ترتیب محمدعلیشاه در آستانه سقوط استبداد سلطنتی تسلیم شد. روز ۱۷اردیبهشت طی یک تلگرام به همهٔ شهرهای ایران اعطای مشروطه، برگزاری انتخابات و افتتاح مجلس شورای ملی را اعلام نمود.
روز ۲۱اردیبهشت به جای کابینهٔ مشیرالسلطنه که در دوران بعد از بمباران مجلس(دورهٔ استبداد صغیر) مصدر کار بود، کابینهٔ ناصرالملک را روی کار آورد.
در این کابینه مستوفیالممالک که چهرهٔ خوشنامی بود وزیر جنگ و سعدالدوله که این روزها مشروطهخواهی آغاز کرده بود، وزیرخارجه بود.
روز ۲۳اردیبهشت بهدستور او قشون دولتی از اطراف تبریز پراکنده شد و سرکردگان آنها هر یک به محلهای قبلی خود روانه شدند.
تأثیر شورانگیز مقاومت ۱۱ماههٔ مجاهدان جان برکف تبریز و متعاقب آن مبارزات مردم رشت و اصفهان و سایر شهرهای دیگر را نوشتیم. ادامهٔ شرح تاریخ مشروطه را که به چگونگی فتح تهران و وقایع بعدی مربوط میشود در شماره آینده میخوانیم.