مدیریت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و زیستمحیطیِ کارگزاران نظام جمهوری اسلامی آخوندی را باید به زندانی تشبیه نمود که حیات مردم و طبیعت ایران را اسیر بیکفایتی، دزدسالاری، اختلاس، غارتگری و رانتخواریِ خود کردهاند. مدیریتی با ویژگیِ هالک و هادم حرث و نسل و با شاخص و راهنمای تمامیتخواهی و تمامیتخواری.
از صفات «تمامخواهی» و «تمامخواری» در وصف ماهیت ایدئولوژیک و هویت تاریخیِ حاکمیت ولایت فقیه، بسیار نوشته و یاد کردهایم. به آثار همهجانبهٔ این صفات نباید کمتوجه بود و از تکرار ریشهیابی همهٔ معضلات دستوپاگیر ایران و ایرانی با ارجاع به این صفات، نباید غافل بود. باید توجه داشت که تمام ناهنجاریهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و زیستمحیطی در بیش از چهار دههٔ گذشته، ناشی از همین صفات «تمامخواهی» و «تمامخواری» هستند. تمام ساختار ایدئولوژیک، سیاسی و مدیریت ناشی از آنها را با آثار حیرتانگیز ضدبشری و تخریبیاش در حوزههای انسانی و طبیعت ایران را با این دو صفت میتوان شناخت و تبیین و تشریح نمود.
به هر موضوعی در جامعهٔ انسانی و محیطزیست ایران آخوندزده بپردازیم، غیرممکن است رد پایی از یک مدیریت هالک و هادم حرث و نسل نیابیم. حتی وقتی از منظر کارشناسان نظام ملایان به این موضوعات نگریسته میشود، اکثریت قاطع اینان معترف به «سوءمدیریت»، «استفادهٔ ابزاری از وزارت و دولت» و «بیکفایتی علمی و تخصصی» هستند. کافیست ایرانزمین را گرفتار و اسیر در درون این مثلث تصور کنیم؛ بهراستی نشانی از مفهوم زندگی با شاخص کرامت جامعهٔ انسانی و توان تنفس و بازدهی انرژی برای طبیعت ایران باقی میماند؟
یکی از این قربانیان مدیریتی هالک و هادم با چشمانداز خطرآفرین زیستمحیطی و زیست انسانی، دریاچه تاریخیِ ارومیه با ثبت جهانیِ آن بهعنوان نخستین دریاچهٔ شور جهان است. این روزها هشدار خشک شدن این دریاچه، به یک فریاد مشترک ملی علیه مدیریت هالک و هادم و اشغالگر ایران شده است.
در بررسی علت خشک شدن ۹۵درصد دریاچهٔ ارومیه، به هشدار سالهای پیش کارشناسان محیطزیست برمیخوریم. هشدارهایی که دولتهای ادواری نظام ولایت فقیه، توجهی به آنها نداشته و یکییکی به دولت قبلیشان ارجاع میدهند. سایت ایندیپندنت فارسی در یادداشتی بهتاریخ ۱۴شهریور ۱۴۰۱، ضمن پرداختن به روند تاریخیِ خشک شدن دریاچهٔ ارومیه و عواقب خطرناک آن، مینویسد:
«کارشناسان محیط زیست از سالها پیش دربارهٔ خطرهای خشک شدن دریاچه ارومیه به دولتهای جمهوری اسلامی ایران هشدار دادند. کارشناسان گفتهاند، دریاچه ارومیه نیز مثل دیگر پهنههای زیستمحیطی ایران، قربانی سوءمدیریت است... طوفانهای نمکی ناشی از خشکی دریاچه ارومیه، ۶میلیون نفر را آواره میکند».
در کنکاش بیشر، مثل بسیاری نمونههای دیگر از تخریب محیطزیست ایران، به چپاولگریها در «پروژههای سازندگی» برمیخوریم که یکی از تخریبشان، روند خشکاندن دریاچهٔ ارومیه بوده است. در این نمونه هم از قول فردی بهنام تجریشی معاون سازمان حفاظت محیط زیست، چنین استدلال میشود:
«دههٔ ۷۰ خورشیدی هنگامی که ایران مشغول پروژههای سازندگی بود، علت اصلی خشک شدن دریاچه رقم خورد. یعنی ساخت پل آن هم در وسط دریاچه. با ساخت این پل این گردش آب شور و شیرین بین رودخانه قطع شد» (خبرگزاری حکومتی ایسنا، ۳مرداد ۱۴۰۱).
وقتی حاکمیتی، نگرش چپاولگرانه و سیاست اشغالگرانه را شاخص مدیریت بر یک کشور قرار میدهد، با این نگرش و سیاست، فقط خود و نانخورهایش را حفظ میکند تا به اعمال حاکمیتاش تداوم بخشد. حاصل این نگرش و سیاست، مدیریتی با درک مادون حداقلهای علمی است که با تخریب حرث و نسل، سودآور حاکمیت چپاولگر و اشغالگر میشود. چند برگ از این نگرش «تمامخواه» و سیاست «تمامخوار» را از منظر کارشناسان در شرح علت خشک شدن دریاچهٔ ارومیه ورق میزنیم:
«ــ سدسازیهای بیشمار در مسیر رودخانههایی که به دریاچه ارومیه میریزند. حدود ۴۴سد در طی ۳دهه گذشته ساخته شده که میزان آب ورودی به دریاچه را کاهش داده است.
ــ حفر حدود ۴۸هزار حلقه چاه غیرمجاز در اطراف دریاچه ارومیه که باعث کاهش سطح آبهای زیرزمینی این منطقه شده است.
ــ در سالهای اخیر احداث جادهیی غیراصولی از میان دریاچه ارومیه باعث دو نیم شدن آن و اختلال در روند ترکیب طبیعیِ آب شور و شیرین دریاچه شده است.
ــ ساخت پل بر روی دریاچه و ساخت و سازهای صنعتی در اطراف دریاچه از عوامل دیگر خشک شدن آن هستند. این پل مانند یک طناب بر گردن این دریاچه، چرخش آب را خفه کرده است» (همان منبع).
شرح و بسط کارشناسان به همین چند علت خشک شدن دریاچه بسنده نمیکند؛ چشمانداز بسا خطرناکتر و عواقب ویرانهسازتر برآمده از یک مدیریت فاسد هالک و هادم، پس از خشک شدن دریاچه آشکار میشود. کارشناسان محیطزیست نسبت به بحران زندگی میلیونها انسان و نابودی میلیونها هکتار زمین کشت، هشدار میدهند که:
«اگر روند خشک شدن دریاچه ارومیه همچنان ادامه یابد، مشکلاتش تنها گریبانگیر ارومیه نخواهد بود. پس از خشک شدن، بهدلیل وجود ۸میلیارد تن نمک در دریاچه، با وزیدن بادهای فصلی، تمامی زمینهای استان آذربایجان غربی و ۵استان همجوار آن به شورهزار تبدیل میشود» (همان منبع).
هر چه زمان میگذرد، انسان ایرانی و محیطزیست ایران، قربانیان مشترک و فراتر حاکمیتی «تمامخواه» و «تمامخوار» میشوند. راه نجات انسان، طبیعت و دریاهای ایران هم در همبستگی مشترک تمام ایران برای بیرون راندن اشغالگران ولایی از مرز پرگهر، اما اسیر مدیریتی هالک و هادم و فسادگستر است.