«باید جوانان خود را مراقبت کنیم. اگر خدای نکرده اتفاق ناخوشایندی بیفتد، خشک و تر، اصولگرا و اصلاحطلب و همهٔ مسئولان با هم میسوزند؛ دشمن در حال آتشافروزی است» (استاندار رژیم در سیستان و بلوچستان. ۷ اسفند۹۹).
***
اتفاق در حال افتادن است.
آن اتفاق بزرگ در حال افتادن است؛ اتفاقی که ۴۲سال در حال صیقل زدن شمشیرهای خشمآگین خود برای چنین روزی است؛ اتفاقی که زخمهای نمکسود خود را دردناکانه لیس میزند و نیشزخم تازیانههایتان را دندان بر دندان میفشرد.
۴۲سال وهن آخوندها بر سرزمینی که در نیل به پیشرفت و مدنیت هیچچیزی کم نه، که زیاد دارد.
۴۲سال جار دروغ و نشر تزویر دیگر کافی است.
۴۲سال خیانت به یک انقلاب درخشان که میتوانست ایران را به الگویی درخشان از آزادیخواهی، عدالتجویی، صلح، بردباری و تسامح تبدیل کند کافی است.
۴۲سال آغشتن رنگ بهاری کوچههای ایران به عبور نعلینهای چرکین آخوندها کافی است.
۴۲سال سلاخی یک آیین انساندوستانه و یک رسالت جهانی برای تثبیت و توجیه یک خلافت ارتجاعی و قرونوسطایی کافی است.
۴۲سال مکیدن شیرهٔ یک ملت، چاپیدن سرمایههای ملی یک خلق، به تنور ریختن هست و نیست یک میهن و اشغال یک خاک عزتمند و قابل احترام کافی است.
۴۲سال اختصاص بودجههای میلیاردی به نورچشمیها و عزیز دردانهها و نیز برای تولید و صدور آخوند، و ترویج خرافه و جهل کافی است.
۴۲سال دمیدن در یک الیگارشی ۲۰۰فامیل و آقازادهها با باستی هیلزها و برجهای لاکچری و دهنکجی آنها به زیر پلخوابها و کودکان خیابانی کافی است.
۴۲سال به دست گرفتن انحصار تولید و توزیع مواد مخدر، قاچاق کالا و خامفروشی ایران کافی است.
۴۲سال تیرهروزی، استثمار مضاعف و خودسوزی دردناک زنان، ۴۲سال خشونتهای سازمانیافته و آزاد گذاشتن باندهای اسیدپاشی و چاقوکشی برای سرکوب و کشتار آنان کافی است.
۴۲سال حراج دختران ایرانی و عبور داس شقاوت از گلوی معصومیت آنها کافی است.
۴۲سال شارلاتانیسم و دجالیت برای فتح قدس از طریق کربلا و زینبیه و پروار کردن شبهنظامیان دستساز با پول مردم ایران برای دخالت در امور دیگر کشورها کافی است.
۴۲سال رواج حاشیهنشینی و خراب کردن آلونکهای محقر بر سر محرومان در زمهریر استخوانسوز کافی است.
۴۲سال فروش اعضای بدن و رسیدن تجارت آن به مغز استخوان و قلب کافی است.
۴۲سال سونامی فرار مغزها از ایران کافی است
۴۲سال نقض فاحش حقوقبشر به نام احکام دین کافی است.
۴۲سال نهادینه کردن اعدام، رواج خشونت و شیوع قتل و شکنجه و زندان کافی است
۴۲سال دخالت فشردن گلوی کتاب و روزنامه و فکر و فضای مجازی با چنگال سانسور و فیلترینگ کافی است.
۴۲سال جار زدن مرگ و سیاهی در سرزمین شیر و خورشید کافی است.
۴۲سال نهادن داغ بر دل مادران و آباد کردن گورستانها کافی است.
۴۲سال...
آوخ! که سیاهه سیاهکاری و شقاوت آخوندها در سرزمین آخوندزدهٔ ما چقدر طولانی است؛ اما آن اتفاق بزرگ، آن زلزلهٔ ناگنجیدنی در واحد ریشتر، آن آتشفشان سوزان، آن انفجار ناگهانی در راه است.
چه مراقبت کنید! چه مراقبت نکنید!
چه دستانتان بر ماشه باشد و کاسکتها و اونیفورمهای لجنی رنگتان را پوشیده باشید، چه بیکاسکت و اونیفورم.
چه خواب باشید، چه بیدار، چه پشت شکاف درجه و نوک مگسک باشید، چه در لاک خود خزیده و در سوراخ...
حتی اگر به عدد عمامههایتان شهرهای موشکی داشته باشید؛ حتی اگر به غنیسازی ۱۰۰درصدی اورانیوم برسید؛ حتی اگر به تعداد ترسهایتان پهپاد و بمب تولید کنید و عمق استراتژیک نظامتان را به شاخ آفریقا برسانید، شما را از وعدهٔ سوزان انقلاب، از روز بزرگ سرنگونی گریز نیست.
ما در مساحتی به وسعت فلات بزرگ ایران، با لشگرهایی به بزرگی یک جمعیت ۸۰ میلیونی، با سلاحهایی آخته از یک خشم ۴۲ساله، تک به تک شما را پیگیری خواهیم کرد.
کوچههای ما آموختهاند چگونه به خیابان تبدیل شوند. خیابانهایمان مشق یکی شدن با شهر را بارها تجربه کردهاند. هم جرقه با ماست، هم باروت. ما خود را میگسترانیم از قلب به قلب، از خشم به خشم، از سراوان به خاش، از خاش به کریمآباد و شیر آباد و قلعه بید و زاهدان، از زاهدان به ایرانشهر، از ایرانشهر به سرباز و نیکشهر تا تمام سیستان و بلوچستان، از سیستان و بلوچستان به کرمان و یزد و اصفهان و سمنان و تهران و تا اتمام استانهای در حال آمادهباش ایران.
...
اتفاق افتاده است.
اتفاق دیریست که افتاده است. وقت آن است که اصولگرا و اصلاحطلب، عمامه سیاه و عمامه سفید، با عمامه و بیعمامه گورتان را گم کنید و به مقصد سوزان جهنم بروید.