آن که کشتستم پی مادون من
مینداند که نخسبد خون من
بر من است امروز و فردا بر وی است
خون چون من کس چنین ضایع کی است
این دو بیت از مثنوی جاودانهٔ «مولانا»، هنوز در جهان ما طنین دارد و مانند قانونی لایزال بر تاریخ و تکامل اجتماعی حکم میراند؛ قانونی که زندهیاد، «سعید سلطانپور آن را اینگونه سروده بود:
«این بذرها به خاک نمیماند
از قلب خاک میشکفد چون برق
روی فلات میگذرد چون رعد،
خون است و
ماندگار است!»
تا پیش از جریانوار برگذار شدن چهلم شهیدان سرفراز انقلاب دمکراتیک مردم ایران، دستگاه شیاد و دروغپرداز آخوندی به روش ثابت و لو رفتهٔ خود، خونهای بر کف خیابان ریختهٔ آنها را کتمان میکرد. پروپاگاندای کثیف برآمده از ذهن فاسد جلادان، با بلاهت تمام میکوشید با کاربرد سناریویی هزاران بارمصرفشدهیی به نام «کشتهسازی»! از اساس منکر این خونها شود. اگر نشد از خود سلب مسئولیت کند. اگر آن هم ممکن نشد، با ترفندهای رسانهیی و گردوخاکهای آنچنانی به لجنمال کردن این خونهای پاک بپردازد.
سرگذشت «حدیث نجفی»، یکی از شهیدان انقلاب و خون مظلوم او اکنون مانند آینهیی در برابر ما سخن میگوید و این سناریوی تولیدشده در وزارت بدنام اطلاعات را برملا میکند.
رسانههای حکومتی با نشخوار این سناریو، نمک بر زخمهای مادر داغدار حدیث پاشیده و با گرتهبرداری از حرفهای او نوشتند:
«مادر این دختر خانم در بخشی از سخنان خود میگوید: وقتی جسدش را نگاه کردیم صورتش پر از ساچمه بود (!) کل بدنش پر از ساچمه بود! این بخش از اظهارات ایشان حکایت از آن دارد که خانم حدیث نجفی با شلیک تفنگ ساچمهای (شاتگان) کشته شده است. تفنگ شات گان (SHOTGUN) اسلحه سازمانی نیروی انتظامی نیست و هرگز در دست مأموران نیروی انتظامی دیده نشده و نمیشود. شاتگان اسلحهیی است که آشوبگران از آن استفاده میکردهاند و تعدادی از آشوبگران بازداشت شده نیز در حالی که این اسلحه را در دست داشتند، بازداشت شدهاند.
بنابراین با قاطعیت میتوان گفت که مرحومه حدیث نجفی از سوی آشوبگران و با شلیک تفنگ ساچمهیی کشته شده است مخصوصاً آنکه به اعتراف چند تن از بازداشت شدگان و توصیه آشکار برخی از رسانههای خارجی و سایتها و رسانههای ضد انقلاب کشتهسازی (!) یکی از دستورالعملهای دیکته شده به عاملان اصلی آشوبها بوده است» (افکارنیوز بهنقل از فارس. ۸مهر ۱۴۰۱).
سناریوی کثیف حکومتی در رذالت تا آنجا پیش رفت که مدعی شد گویا «اغتشاشگران»! او را بهخاطر حجاب و اعتقاد به نظام بهقتل رساندهاند. در کنار این سناریوسازی فشار بر خانوادهٔ حدیث برای نسبتدادن شهادت او به قیامآفرینان شدت گرفت.
تا آنجا که به شارلاتانیسم نهادینه شدهٔ آخوندی برمیگردد برای پایمال کردن خون این شهید، حتی هویت او را انکار میکرد و میگفت چنین شخصی وجود ندارد و ساخته و پرداختهٔ فضای مجازی است.
جانیان خامنهای آنچنان از این دختر شجاع کینه به دل داشتند که بهطرزی فجیع او را بهشهادت رساندند. حدیث پاک و مظلوم در جان و ضمیر بیدار جامعه ریشه دواند و به بار و برگ نشست. خاک خون این دختر جوان را فرو نبلعید. او به فراموشی و خاموشی تسلیم نشد. این خون پاک در چهلمین روز فرو ریختن خود در قامت خشم کرج شکوفه کرد و خیابانها را به تسخیر خود درآورد.
خامنهای با بلاهتی همانند سایر دیکتاتورها، نیروهای سرکوب خود را روانهٔ اتوبان و جادهٔ قدیم کرج و راههای منتهی به بهشت سکینه کرده بود تا راه را بر موج جمعیت ببندند و مانع از برگزاری مراسم چهلم حدیث شود ولی نمیدانست یا نمیخواست بداند که راهبند و گلوله و گزمه و گاز اشکآور نمیتواند مانع از فوران خشم و ارادهٔ مردم شود. این بار مردم کرج بودند که اتوبان را طوری بستند که هیچ نیروی سرکوبگر نتواند به آن وارد شود.
این خشم مقدس، منطقهٔ کمالشهر و حصارک کرج را به صحنههای زد و خورد و شکست خفتبار گزمههای خامنهای تبدیل کرد. سنگربندی خیابان با بلوک، گوشمالی و آتشزدن ماشین سرکوبگران و نیز کانکس انتظامی وجه دیگری از روحیهٔ رزمنده و تغییرآفرین مردم ایران را به تصویر کشید و بار دیگر این باور را به یقین تبدیل کرد که هیچ خونی در راه آزادی مردم ایران به هدر نرفته است. حدیث نجفی نمرد در قامت خشم خلقی شکفت که حاضر است بهای آزادی را به تمام و کمال بپردازد.
بدا بهحال خامنهای! که هنوز این خلق را نشناخته است؛ خلقی که چون حدیث نجفی و رضا پارسا دوست، دختران و پسران فراوان دارد.