اخیراً رسانهها و مهرههای حکومتی از نفرت و کینه عامه مردم نسبت به نظام مینویسند و بعضاً هم تحت عنوان «بیاعتمادی» به این واقعیت اعتراف میکنند.
آنها تنفر و «بیاعتمادی» را بزرگترین چالش برای رژیم میدانند و نگران این هستند که ممکن است «بیاعتمادی مردم» در آینده برای آن مشکلساز باشد و کار روی دستش بگذارد.
روزنامه مردمسالاری وابسته به باند روحانی چالش اصلی را این میداند که «لایههای اعتماد بین حکمرانی و جامعه نازک و نحیف» است.
نویسنده مقاله مردمسالاری در ادامه به «مهاجرت نخبگان به کشورهای بیگانه، منفی شدن پیاپی حساب سرمایهگذاری در سالهای گذشته و عدم برگشت سرمایه حاصل از صادرات و اخیراً افزایش مهاجرت طبقه متوسط با خرید املاک در کشورهای همسایه» میپردازد که «از نمونههای بیاعتمادی مردم به دولت و دولتمردان است» و «این بیاعتمادی را میتوان افزایش مهاجرت از کشور» یکی از علائم این واقعیت است. بهگفته مدیر رصدخانه مهاجرت رژبم «در نظرسنجی رسمی مرکز آمار ۳۰درصد ایرانیان اعلام کردهاند که تمایل به مهاجرت و ترک کشور دارند».(خبرگزاری ایرنا ۲۴مهر ۹۸)
واقعیت نفرت مردم از نظام را روزنامه حکومتی همشهری ۲۴مهر ۹۸ بهناگزیر بهصراحت اعتراف کرده است: «اما آدمها وقتی وارد فاز تنفر میشوند، فقط میخواهند چیزی را که هدف نفرتشان است، از بین ببرند. ما میدانیم که جامعه ایران رو به کماعتماد شدن دارد. همه پژوهشهای اجتماعی این را نشان میدهد. جامعه ایران رو به سمت جوشش احساس تنفر دارد».
البته نویسنده همشهری بهعمد موضوع مورد تنفر مردم را مجهول نگهداشته، اما در ایران کیست که نداند آنچه که بیش از هر چیزی مورد نفرت و کینه مردم است حاکمیت فاسد و سرکوبگر ولایت فقیه است.
مهرهها و رسانههای حکومتی برای دربردن تمامیت نظام و باند خود باند مقابل را مسبب وضعیت کنونی قلمداد کنند.
از جمله اینکه باند خامنهای دولت روحانی را مسبب نابسامانیهای موجود از جمله خشم و کینه مردم میداند، اما در مقابل آنها پزشکیان، نایبرئیس مجلس، فغان برآورده است: «اینکه دولت را مقصر شرایط فعلی بدانیم ناجوانمردانه است. حالا اینکه بازی که بود که بود من نبودم راه بیاندازیم درست نیست. همه تقصیرها را گردن کسی میاندازند که مسئولیت اجرا را برعهده گرفته و با امکاناتی که ما در اختیارش قرار دادیم و مشکلاتی که ایجاد کردیم باید فحش هم بخورد. این منطقی است؟! در نتیجه اگر منصفانه نگاه کنیم بهتر است مشکلات را تقسیم کنیم و بپذیریم همه در این وضع مقصر هستند».(سایت اعتماد آنلاین ۷شهریور ۹۸)
عبدالرضا داوری، یکی از مقامات دولت احمدینژاد، شدت نفرت به رژیم و باندهای درونی آن را چنین بیان میکند: «مردم از جریان اصواگرا و اصلاحطلب خسته و زده شدهاند و این دو جریان را در واقع یک جریان میدانند که فقط به فکر منافع و اهداف شخصی و باندی خودشان هستند. خیلی راحت بگویم مردم از اصلاحطلبان و اصولگرایان بهحالت تهوع رسیدهاند، خودشان باید این را بفهمند».(سایت اعتماد آنلاین ۳شهریور ۹۸)
این اعترافات ضمن اینکه بیانگر عمق کینه و تنفر مردم نسبت به حاکمیت است، بیانگر هراس از چشمانداز و آینده تاریک پیش روی آن نیز میباشد، چشماندازی که به قطع و یقین سرنگونی آن است.
در هراس از چنین چشماندازی است که بهگفته نایبرئیس مجلس «کی بود کی بود من نبودم»، شیوه رایج باندها و نهادها شده و هر فرد و یا باندی میخواهد جریان خودش را از حسابرسی مردم درببرد.
اما واقعیت این است که همه مردم ایران تمامیت نظام و باندهای درونی آن را عامل وضعیت فعلی خود و کشور میدانند.
یکی از نمایندگان مجلس ارتجاع به نام محمدباقر سعادت صریحتر از سایر مهرههای حکومتی به این امر اعتراف میکند: «اگر امروز کشور در حوزههای مختلف دچار مشکل شده و به تعبیری همایندی بحرانها را شاهد هستیم نباید این کلاف درهمپیچیده را به گردن این و آن در داخل و خارج بیاندازیم چرا که این شرایط هر گونه که هست محصول عملکرد ما مسئولان کشور است و اونهایی که تصدیهای طولانیتری دارند مسئولیتشان بیشتر است».(خبرگزاری مجلس ۴خرداد ۹۸)
ضمناً این اظهارات بهمثابه پژواک خواست و اراده مردم برای سرنگونی رژیم است، مردمی که طی ۴دهه گذشته تمامی فشارهای آن را به جان خریدند اما تسلیم نشدند.
آنها به اتکای مقاومت سازمانیافتهشان حاکمیت را به جایی رساندهاند که در فاز پایانی عمر ننگینش سردمداران و مهرههای آن اینچنین با زبان اشهد ناگزیر به اذعان به چنین واقعیات و حقایقی شدهاند.
یحیی آل اسحاق، یکی از مهرههای باند خامنهای، نفرت عمومی مردم و شرایط انفجاری جامعه را چین توصیف میکند: «مجموعاً فشار در داخل جامعه دارد میترکد. اگر برای این جامعه فکری نکنید آقای مهندس، پس فردا این بحثهای نظری یک قرون فایده ندارد».(تلویزیون رژیم ۱۳مهر ۹۸)
این دغدغهها از آنجا اهمیت مضاعف پیدا میکند که توسط کسانی بیان میشوند که دغدغهای جز حفظ نظام ندارند.