سالها دنبال عمارتهای بیسقف رؤیاانگیز
شهریور رسید؛ چشمانداز مهر هویدا و دروازهٔ سال تحصیلی جدید نمایان گشت. اینها میتوانند خوشایندیهای دیدار همکلاسیها، بوی کتاب تازه و هیاهوی شوقآمیز زنگ مدرسه باشند. اینها میتوانند تلاقی رؤیاهای مشترک و تصورات شادیآور میلیونها دانشآموز ایرانی باشند.
ای کاش دانشآموزان ایران میتوانستند با اینها و خیلی بیشتر از اینها عمارتهای بیسقف رؤیاانگیزشان را بالا و بالاتر ببرند تا دست هیچ غارتگر شادی به آنها نرسد.
اینجا اما ایران است؛ عمارتهای بیسقف رؤیاانگیز و غفلت پاک کودکانه و هوسهای نشاطآفرین دانشآموزانه را پی و بنیادی نیست؛ که دغدغهٔ نان و آب و کار، کودکانهها را گروگان گرفته و سالهاست کودکی داشتن، فصلی غریب و محو شده است. سالهاست افقهای تو در توی پر نقش و نگار دانشآموزان ایران به دیوارهای جنگ و فقر و کار و ترکتحصیل و اعتیاد و گاه اندامفروشی میخورد.
قطعه قطعه شدن، دارا و ندار شدن
سالهاست خصوصی کردن آموزش و بهدنبال آن طبقاتی کردن مدارس، اجتماع دانشآموزان ایران را قطعه قطعه کرده و آنها را به اقلیت دارا (خرید آموزش با امکانات ویژه) و اکثریت ندار(کیفیت پایین آموزش، کار کردن دانشآموز و یا ترک تحصیل) تقسیم نموده است. این تقسیمبندی حکومتی از همین حالا که یک ماه به سال تحصیلی جدید مانده، کام امید و شوق به مدرسه رفتن را برای بیشتر دانشآموزان و خانوادههایشان تلخ کرده است: «قیمت لوازمالتحریر دو برابر شد». (روزنامه آرمان، ۲۶مرداد ۹۸)
جامعهای که هیچ چیزی سر جای خودش نیست
حکومت آخوندها همواره تلاش کرده است که با تکرار بحران معیشت و تداوم پایین بودن کیفیت آموزش، این چیزها را برای مردم و دانشآموزان، روالی عادی جلوه دهد. برنامهٔ درازمدت این حکومت در هر زمینهای همواره این بوده است که ذهن و باور مردم را با به ستوه آوردنشان، به چنین وضعیتی عادت بدهد؛ اما واقعیت این است که در ایران آخوندزده هیچ چیزی سر جای خودش نیست و آموزش هم در تنها گردونهٔ غارت حکومتی قابل فهم است. نمونهیی از همین گردش کار غارتگرانهٔ تهیهٔ لوازم تحریر گویای این واقعیت است: «بخشی از ارز دولتی بهجای تولیدکنندگان واقعی به «رانتکاران» و «واردکنندگان صوری» تخصیص یافته است». (روزنامه آرمان به نقل از رئیس انجمن تولیدکنندگان نوشتافزار، ۲۶مرداد ۹۸)
«آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟»
این تصویری از چشمانداز سال تحصیلی جدید برای دانشآموزان ایران و خانوادهها است. برای آنکه واقعی و طبیعی نبودن چنین تصویری از آموزش ـ آن هم در قرن بیست و یکم ـ قدری نمایانتر شود، لاجرم سری به جاهای دیگر دنیا میزنیم تا ببینیم «آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟».
معلمان ایران سالی چندین بار اعتصاب و اعتراض و تحصن میکنند که حقوق طبیعی معمولشان را از چنگ مافیای آموزش حکومتی درآورند. این شده است مشغولیات ذهنی و آموزشی و نیز سطح حرمت و شأن معلم ایرانی تحت سلطهٔ حاکمیت ولایت فقیه! در آن سوی دنیا اما در کشور نروژ، «معلمان قبل از شروع سال تحصیلی به دورههای آموزشی برای یادگیری آخرین متد آموزشی همراه با محتوای جدید آموزش الکترونیکی مقطع تحصیلیشان میروند. معلمان نروژی هر سه ماه یک بار به کلاسهای آموزشی میروند و آخرین پیشرفتهای تکنولوژی را میآموزند». (جوان آنلاین، ۲۷مرداد ۹۸)
در ایران غارتشده، آموزش رایگان مصرح در قانون اساسی حاکمیت، در هزارتوهای دزدی و رانت و اختلاس حکومتی، از نص قانون و حقوق پاک است. حالا چنین چشماندازی هم از یک ماه پیش برای مردم تصویر میشود تا حساب کار دستشان باشد که آش درس خواندن بچههایشان چقدر روغن برایشان دارد!
با این وضعیت همراه با چنگاچنگ بودن با مافیای گرانی در تمامی زمینههای صنفی و زیستی، یک خانوادهٔ قربانیِ نظام آموزش خصوصی و طبقاتیشده، آیا تصور آموزش و پیشرفت بچههایش جز یک غول خوفناک و آرزوی غیرممکن است؟ تازه در چنین وضعیتی که آموزش و مدارس تماماً پولی و خصوصیشدهاند، طبیعی است که امکانات را مدارس خصوصیشده (بخوانیدکانون غارت مردم) میبلعند و با تبلیغ و تلقین آن، باعث میشوند که «خانوادهها هم دنبال مدارس پرآوازه باشند» (جوان آنلاین، ۲۷مرداد ۹۸) که شرکتهای آموزش خصوصی، سودای سودآوریشان تأمین گردد!
در آن سر دنیا اما در کشورهای نروژ، دانمارک و فنلاند، هزینههای لوازمالتحریر و خرید انواع کتاب توسط خانوادهها را منتفی کردهاند و آموزش را برای دانشآموزان و برای معلمانشان در یک تبلت یا کامپیوتر خلاصه کردهاند. تبلت و کامپیوتری که تا سالها سال دولت و آموزش و پرورش را از تولید لوازمالتحریر و کتاب و دفتر و...خلاص کرده است. برای خانوادهها هم از مقطع دبستان تا دانشگاه، فقط یک بار هزینه برمیدارد. از نظر کیفیت آموزش هم این دانشآموزان بسیار خلاقتر و هوشمندتر تربیت میشوند. این دانشآموزان نخست بهدلیل نبود دیکتاتوری و سرکوب و سپس بهدلیل برخورداری از فناوری آموزشی، آگاهی و اطلاعات گوناگون بهدست میآورند و دنیایشان بسیار گستردهتر و متنوعتر از دانشآموزان تحت سلطهٔ آخوندها است که چشماندازشان، پیشاپیش سرکوب و تاریک شده است!
آموزش و پرورش یا شرکت سهامی سازماندهی شده؟
ملاحظه میشود که وقتی هدف حاکمیتی مثل سلطهگریِ ولایتفقیه از آموزش، کسب درآمد برای پر کردن خزانهٔ دولت جهت هزینه کردن در سوریه و عراق و... زندانها و واریز کردن در بانکها به حساب شخصی است، آموزش هم بدل به شرکت سهامی رانتخواران میشود! حاصل چنین گردش کاری، سالهاست درون حکومت تجربه شده و خودشان هم وقتی میخواهند نگاهی به اطراف حاصل کارشان بیاندازند، یک تصویر و چشمانداز بیشتر ندارند: «در این سیستم، دانشآموزی تربیت میشود که توان نقد و خلاقیت ندارد». (جوان آنلاین، ۲۷مرداد ۹۸) باید واقعیت مهمتر را به این اعتراف اضافه نمود: در این سیستم، دانشآموزی تربیت میشود که یا باید ترکتحصیل کند، یا باید کودک کار بشود و یا باید لابهلای چرخدندههای آموزش خصوصی و مدارس طبقاتی، له شود!
بنابراین آموزش هم مثل هر موضوع دیگری، قربانی یک چپاول و غارت و رانت سازماندهی شده و پشتیبانی شده توسط حاکمیت آخوندی و شبکههای اختاپوسیِ منتهی به رأس نظام است. در چنین نظامی، دولت حتی از اختصاص حداقل ارز و پول برای تولید ارزان نوشتافزار ـ که اولیهترین الزام آموزش یک دانشآموز است ـ پشتیبانی نمیکند: «تولیدکنندگان لوازمالتحریر نقدینگی کافی برای خرید مواد اولیه مورد نیاز یک سال خود را ندارند و مجبور هستند مواد اولیه را با اختلاف قیمت ۱۵تا ۲۰درصد از بازار آزاد تهیه کنند». (آرمان، ۲۶مرداد ۹۸)
مدلسازی برای تجارت!
حاکمیت ولایتفقیه بیکاری، هزینهٔ طاقتفرسای زندگی، مافیای گرانی و هیولای آموزش و کنکور را نوعی مدلسازی برای تجارت کرده است! گسترش این مدلسازی، گردش کاری برای دستاندازی بیشتر بر تمامی ارکان اجتماعی از جمله بر آموزش و دانشآموز است. در چنین مدلسازیِ بهرهکشانهای، چشمانداز مهر و سال تحصیلی جدید، فصلی غریب و افقی تیره برای خانوادهها و دانشآموزان شده است.
یگانه ستارهٔ اقبال آموزش و دانشآموز
سالهاست پدیدههای اجتماعی جامعهٔ ایران دیگر منفک از هم نیستند. سالهای سال است که آسمان مهر و سپهر دانشآموز ایرانی، سخاوت دلپذیر بیکرانههای خوشایند رؤیاپردازِ کودکانه و نوجوانی را ندارد. تخیل و تصور او نیز غارت شده است. سرنوشت تحصیل دانشآموز ایرانی با سرنوشت سیاسی و اجتماعی و فرهنگی کشورش گره خورده است.
سالهاست منشأ ناهنجاریها و عاقبت تعیین تکلیف پدیدههای اجتماعی جامعهٔ ایران، ریشه و چشمانداز مشترک دارند. ریشهٔ آن گسترش شبکهٔ چپاولگر دولتی و عاقبت آن، شورش مشترک دانشآموز و دانشجو و تمام اقشار و از هم گسیختن شبکهٔ اختاپوسیِ فقاهتی است. این است یگانه ستارهٔ اقبال آموزش و دانشآموز و تنها چشمانداز مهر واقعی و هویدا شدن رؤیاهای مشترک میلیونها محصل ایرانی...