728 x 90

احمد رضایی؛ نخستین ستاره‌ٔ تابناک کهکشان شهیدان

مجاهد شهید احمد رضایی
مجاهد شهید احمد رضایی

در تاریخ مبارزات انقلابی خلق‌ها برای آزادی، برخی افراد و شخصیت‌ها هستند که نه‌تنها در زمان خود، بلکه در تمام دوران‌ها اثری عمیق و ماندگار بر روند حرکت تاریخ دارند. این پیشتازان تاریخ‌ساز به‌دلیل جان‌فشانی‌ها که در راستای یک آرمان رهایی‌بخش انجام داده‌اند، همیشه در حافظه تاریخی یک سرزمین می‌مانند و نام و رسم آنان الهام‌آفرین می‌شود. یکی از این نام‌های درخشان که نقش تعیین‌کننده‌ای در تاریخ معاصر ایران ایفا کرده است، مجاهد کبیر «احمد رضایی» است.

 

از جبهه ملی تا مجاهدین خلق ایران

احمد رضایی در سال ۱۳۳۸، زمانی که تنها ۱۴سال داشت، به سازمان جوانان جبهه ملی پیوست. جبهه ملی یکی از گروه‌های سیاسی آن زمان بود که دست‌اندرکار مبارزه رفرمیستی سیاسی در کادر قانون اساسی رژیم مشروطه سلطنتی بود، اما این جریان پویایی و ظرفیت لازم برای مقابله با سلطنت وابسته شاه را نداشت و نتوانست تحولی عمده در افق سیاسی ایران ایجاد کند. احمد که در پی یک مبارزه علمی و همه‌جانبه بود، مسیر خود را تغییر داد و به عضویت جمعیت نهضت آزادی درآمد. روحیه ناآرام و جست‌وجوگر احمد در نهایت او را سمت تشکیلات انقلابی جوان به نام مجاهدین خلق ایران کشاند. این حرکت گامی بود به سوی مبارزه‌یی همه‌جانبه و سازمان‌یافته که الزام برشوریدن بر تمام سبک‌های به‌بن‌بست رسیده مبارزه در آن دوران بود.

در نتیجه ضربات شدید ساواک به تشکیلات مجاهدین در سال ۱۳۵۰، بسیاری از اعضای کلیدی این سازمان دستگیر و زندانی شدند ولی احمد هم‌چنان در خارج از زندان باقی ماند و در این دوران بحرانی توانست اعضا و سمپاتیزان‌های دستگیر نشده را سازماندهی کرده و با هوشیاری و جسارت انقلابی، سازمان را بازسازی کرده و مسیر مبارزاتی آن را ادامه دهد. او در این دوران که تنها عضو باقیمانده از مرکزیت مجاهدین بود، نقش کلیدی در حفظ روحیه و انسجام مجاهدین ایفا کرد.

 

شهادتی که به یک نقطه‌عطف تبدیل شد

شاید مهم‌ترین و حماسی‌ترین بخش از زندگی احمد رضایی، لحظه‌ای باشد که او در برابر ساواک جهنمی شاه ایستاد. در شرایطی که رژیم شاه به‌شدت در حال سرکوب و از بین بردن نیروهای مبارز و از جمله و به‌طور مشخص در تعقیب احمد بود، احمد انتخابی دیگر کرد؛ انتخابی که به یک اقدام شجاعانه و بی‌نظیر انجامید. او در ۱۱بهمن ۱۳۵۰ با سلاح کمری خود و ۱۴گلوله‌ای که در اختیار داشت، به مقابله با نیروهای ساواک پرداخت. هنگامی که گلوله‌هایش تمام شد، با استفاده از نارنجک به میان محاصره‌کنندگان خود شتافت و با انفجار آن، تعدادی از مأموران ساواک شاه را از پای درآورد و خود نیز به‌شهادت رسید.

احمد رضایی می‌دانست که تنها با شهادت انقلابی می‌توان بن‌بست‌ها را گشود. او بی‌گمان از سرور شهیدان الهام گرفته بود. نگاهی به سخنان عزیز، مادر رضایی‌ها شائبه‌ای باقی نمی‌گذارد که احمد به «چرا مرگ» خود «آگاه» بود (۱).

«اون شبی که رضا دستگیر شده بود، من نگران شده بودم که اینا چی شدن کجا رفتن؟ اصلاً خبر نداشتم از هیچی. بعد دیدم که شب هشتم بود که چیز اومد احمد یک‌دفعه اومد درب زد و ساعت ۱۲شب اومد خونه. ماها را صدا کرد تو زیرزمین. همه دیگه خواب بودند بعضی بچه‌ها. اینها را همه رو صدا کرد تو زیرزمین و بعد گفتش که ببین عزیز! ما راهمون راه امام حسینه دیگه. ما دیگه نمی‌تونیم بیاییم توی خونه. شماها، دیگه یک صحبت‌هایی با اینها کرد و... گفتم ما چکار بکنیم؟ شماها حالا مثلا نیستین ما باید چکار بکنیم؟ گفت: هیچی. شماها هر کاری که حضرت زینب کرد، هر کاری حضرت زهرا کرد فاطمه زهرا کرد شماها هم باید اون راه رو برید. ما راه امام حسین رو، شما هم باید زینبی باشید».

 

تبدیل‌کردن «شهادت» به یک سنت در سازمان مجاهدین

شهادت احمد قهرمان علاوه برای اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران، برای تمام نیروهای انقلابی و مردم ایران یک نقطه‌عطف شد. به‌عبارت گویاتر یک بن‌بست را شکست و آغازگر سنت انقلابی آگاهانه جان‌باختن برای آرمان در سازمانی نوپا مانند مجاهدین خلق ایران شد.

مسعود رجوی در سخنان خود در تاریخ ۱۵شهریور ۱۳۷۸ تصویری گویا از این روند به دست می‌دهد.

«اگر یادتون باشه، بسیاری از شما قطعاً یادتون هست در سال ۱۳۵۰ و ۵۱ با اولین شهید، احمد رضایی، شهید احمد رضایی و اولین سری اعدام‌های اون روزگار سنت و فضیلت شهادت گام‌به‌گام توی مجاهدین گسترده، تعمیق، تثبیت و جاری شد، بعداً مجاهدین تا آخرین نفر از مسأله شهادت عبور کردند، به‌نحوی که نخستین خصوصیت کسی که الآن میاد توی ارتش آزادی‌بخش این‌که قبلاً این مسأله را پذیرفته والا این‌جا نمی‌اومد، شهادت‌پذیری آگاهانه، آزادانه در نبرد با دشمنان خدا و خلق. پس سنت‌های تکاملی این‌طوری جاری می‌شند...

من ساعت ۲ بعدازظهر روز ۱۱بهمن توی سلول عمومی اوین یادم هست، لای نون که اسمش نمی‌دونم اون نونایی که توی خمیرش چیز جا می‌شه، رادیوی گوشی قاچاق وارد سلول کرده بودیم، ساعت ۲ که رژیم اخبار می‌گفت چون نگهبان هم در رو باز می‌کرد، تقسیم کرده بودیم. هر روز یکی باید اخبار رو گوش می‌داد که مثلا می‌گفتیم این خوابه، بقیه بازی می‌کردند یا یک کاری می‌کردند که در که باز می‌شه اول نگهبان اونو نبینه. نوبت علی بود، علی میهن‌دوست شهید، اخبار رو اون روز اون گوش می‌داد، یکی گوش می‌داد بعد برای بقیه می‌گفت، این پتو رو زد کنار، باید می‌رفت زیر پتو، اومد بیرون گفت: احمد شهید شد، گفتیم: چی؟! شهید اول، بعد با اون تبلیغاتی که رادیو رژیم کرد و نمی‌دونم نارنجک که کشیده بود دو تا از ساواکی‌ها هم، از اونایی که رفته بودند دستگیری‌اش، از اون سربازجوها کشته شده بودند، همین ۵دقیقه بعد من دیدم، بچه‌هایی که اونجا بودند - شاید اینجا باشند الآن این برادران - صحنه عوض شد، اولاً همه بلند شدند، نشستند، بعد از یه مدتی یه سکوتی حاکم بود. بار اول‌مون بود، بعد سعید زودگفت: بلند شین! همین‌طوری، کسی اون موقع به این معنا که نظامی نبود، گفت: دوبه‌دو بلند شین! مثل این صبحگاه شامگاهی داشته باشیم‌ها، صبحگاه شامگاهی که نبود، یه دفعه شکل و آرایش تغییر کرد، فردا صبح این مجاهدین اونا نبودند».

 

الگویی درخشان برای جوانان ایران

با شهادت قهرمانانه احمد، روح تازه‌یی در مبارزات انقلابی دمیده شد. این شهادت، الگویی درخشان و شرافتمند برای جوانان انقلابی و مبارزان دیگر شد. راهی گشود تا نیروی انقلابی برای نیل به هدف به‌سادگی از جان خود بگذرد.

امروز کانون‌های شورشی و جوانان قیام‌آفرین ایران با افتخار راه احمد رضایی را ادامه می‌دهند. آنها نیز برای آزادی و تحقق آرمان‌های والا و انقلابی حاضر به فدا کردن جان خود هستند. اگر امروز زندانیان سیاسی هوادار مجاهدین به جای این‌که با حکم اعدام «بهروز احسانی» و «مهدی حسنی» در خود بخزند و به انفعال کشیده شوند، برمی‌آشوبند و مرگ را به سخره می‌گیرند و به رجزخوانی علیه «بوزینگان مسخ‌شده و کفتاران فرتوت دیوان قضاییه جلادان» می‌پردازند، بی‌گمان باید به سراغ سرچشمه رفت (۲).

***

آری با اقتباس از بیانیهٔ زندانیان سیاسی هوادار مجاهدین باید گفت:

در پنجاه‌و‌سومین سالگرد بزرگداشت حماسه احمد قهرمان و کهکشان سرخ‌فام شهیدان ما نیز «تا پیروزی انقلاب نوین و دموکراتیک مردم ایران و برقراری جمهوری دموکراتیک، تا آخرین نفس از پا نخواهیم نشست. چه باک که جان ناچیزمان تقدیم راه رهایی مردم‌مان باشد» (۳).

 

پانوشت: ــــــــــــــــــــــ

(۱) از شعر «شکاف» احمد شاملو، در اعدام خسرو گلسرخی:

«آه، از که سخن می‌گویم؟

ما بی‌چرازندگانیم

آنان به چرامرگ خود آگاهانند».

(۲) و (۳) بیانیه زندانیان سیاسی هوادار مجاهدین علیه تأیید حکم اعدام بهروز احسانی و مهدی حسنی

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/21bc22e0-9712-49b4-b40b-2ec60aadc9e5"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات