مشخصا بعد از قیام دیماه به نشریات و سخنرانیهای مجلس و یا مصاحبهها که مراجعه میکنید بسته به اینکه نویسنده یا گوینده مال کدام یک از جناحین باشد تحلیل خاص خودش را از جامعه دارد، مثلاًًً اگر اصولگرا باشد مشکل و معضل جامعه را اقتصادی یعنی فقر و بیکاری و... ارزیابی میکند، که باعث و بانی آن دولت و اصلاحطلبها هستند که در نتیجه نارضایتی و اعتراضات و تظاهرات و قیام دامن زده میشود، و اگر تحلیلگر اصلاحطلب باشد در ظاهر ریشه همه مشکلات را در عنصر سیاسی-اجتماعی میبیند که بهوجود آورنده آن اصولگرایان هستند که با بگیر و ببند و اختناق و زندان و اعدام، فضای جامعه را بسته و مردم را ناراضی کرده و نتیجه این کارها، اعتراضات و قیام و... و خلاصه به خطر انداختن موجودیت نظام میباشد.
تا اینجا ریشه یابی بحران و مشکلات و درد مردم توسط جناحین نظام میباشد که باعث قیام میشود و ما کاری به درستی و غلط بودن آن نداریم. موضوع از نقطهای جالب و قابلتوجه میشود که آقایان راهحل برای عبور از بحران و خلاصه راه کار برای از بین بردن عوامل قیام ارائه میدهند.
مثلاًًً یکی از همین اصلاحطلبان در مقالهیی در روزنامه اعتماد 14بهمن تحت عنوان «جامعه ایران راهحل تکنیکال ندارد» تا جایی که به نا کارایی راهحلهای اصلاحطلبانه و بقول خودش «راهحلهای فنی و جزیی یا تکنیکال» برمیگردد منسجم و نزدیک به واقعیت است: « ضمن آن که چنین کارهایی در عمل شدنی هم نیست و فقط نوعی اتلاف وقت و از دست دادن فرصت است» و به این واقعیت اشاره دارد که: «اعتراضات دیماه نیز بهنحوی بازتابدهنده همین احساس بود.» منظورش این است که قیام ناشی از پرداختن حاکمیت به راه کارهای اصلاحاتی و روبنایی و بقول خودش فنی و جزیی بود. که البته ما همان را هم ندیدیم.
او اعتراف میکند که توان حل مشکلات را نداریم: «به عبارت دیگر سازمان و نهادهای حل مشکل و ارادهای که باید منابع لازم را برای حل این مشکلات تأمین کند، خودشان دچار بحران و مشکل شدهاند. حل جزییترین مسأله نیازمند کارایی عاملان و نیز وجود ارادهای معطوف به حل مسائل است که آنها را نداریم.»
بگذریم که اگر افراد و نهادهایی نیز باشند که هم اراده و هم سازمان کار حل مشکل را داشته باشند، درون این نظام با توجه به فساد ریشهیی و فساد در رأس آن، امکان حل هیچ مشکل و معضل اجتماعی را ندارند. چرا که بقول نویسنده: «جامعه ما با یک مسأله اجتماعی مواجه است. مسأله اجتماعی راهحل اجتماعی نیاز دارد. نه راهحلی فنی و اقتصادی و نه حتی بودجهای»
همین نویسنده که ارزیابیاش از جامعه و معضلات آن به میزانی نزدیک به واقعیت است، وقتی به دادن راه کار میرسد به روغنسوزی افتاده و راه کارهای عجیب غریب میدهد. چرا؟ چون خودش خوب میداند که اگر مطابق با واقعیتها جلو بیاید و راه کار بدهد با دیوار ستبر رژیمی برخورد میکند که سراپا فساد و چپاول و جنایت بوده و بقول نویسنده نه سازمان کار و نه اراده حل مسائل را دارد، ولی از آنجا که خودش و رزق روزیاش به همین نظام وابسته است مثل بقیه اصلاح طلبهای ارتزاق کننده در این نظام به تئوریبافی و آسمان و ریسمان بافتن میافتد. توجه کنید:
«... چنین اصلاحات و اقداماتی بهنحوی که پیام آن به درستی منتقل شود، خطرناک نیز هست. این را باید صادقانه گفت و اقرار کرد؛ ولی خطرناکتر از این اصلاحات، هنگامی است که به چنین اقدامات اصلاحی دست زده نشود و به امید حل مسائل، انجام آنها به تأخیر انداخته شود. تندادن به منطق انفعالیِ از این ستون تا آن ستون فرج است، در امر سیاست خطرناک است و کارآیی ندارد. بهویژه هنگامی که معتقد شویم تداوم شرایط پیش رو به نسبت خطرناک است. حتی اگر احتمال آنها را هم کم بدانیم که البته نه تنها کم نیست، بلکه زیاد هم هست، ولی با توجه به ابعاد خطرات باید آن احتمال کم را نیز مهم دانست».
سؤال:
1-پیام اقدامات اصلاح طلبانه چیست که خطرناک است؟ نکند منظورش پیامدهای شل کردن چفت و بستهای اختناق باشد؟ نمیدانم، شاید. آخر ساخت و ساز و... که پیام خطرناک برای نظام ندارد.
2- منظور از «خطرناکتر از این اصلاحات، هنگامی است که به چنین اقدامات اصلاحی دستزده نشود» چیست؟ آیا منظور از خطرناکتر، شرایط فعلی است که هیچ اقدام اصلاحی انجام نمیشود و طبعاً خطر قیام و سرنگونی را بهدنبال دارد؟ اگر اینطور است که خطر را در هر دو مورد خوب تشخیص داده است ولی افسوس که دمش به این رژیم بند است و رک و راست نمیتواند حرف بزند و زبانش نمیچرخد که بگوید سرنگونی، و در پرده سخن میگوید و میداند آنکس که باید بفهمد(خامنهای) میفهمد.
و بعد هم به جناح مقابل هشدار و انذار میدهد که: « تندادن به منطق انفعالیِ از این ستون تا آن ستون فرج است، در امر سیاست خطرناک است و کارآیی ندارد. بهویژه هنگامی که معتقد شویم تداوم شرایط پیش رو به نسبت خطرناک است»
و در ادامه هم برای اینکه خوانندگان سهیم در نظام، ته دلشان خالی نشود خیلی به نرمی و ظرافت خطر (سرنگونی) را گوشزد کرده و کم کم به خوردشان میدهد. توجه کنید: «حتی اگر احتمال آنها را هم کم بدانیم که البته نه تنها کم نیست، بلکه زیاد هم هست، ولی با توجه به ابعاد خطرات باید آن احتمال کم را نیز مهم دانست».
این یک نمونه از برخورد سران و تئوریسینهای نظام است که بعد از قیام خواب از سرشان پریده و دنبال راه فرار از خطر سرنگونی هستند. اگر به نظر ات روحانی هم مراجعه کنید، وقتی به راه کار دادن میرسد، چون نمیخواهند از این نظام (بخوانید دکان) دل بکنند و چون سرنگونی یعنی سقوط کل نظام، به رطب و یابس و هذیانگویی میافتند. خدای تئوریبافی و پدرشیطان هم که باشند، با توجه به ماهیت نظام و بنبست واقعی آن امکان ندارد راهحل منطقی و مردمی برای رهایی از این خطر پیدا کنند.
نتیجهگیری: نتیجه منطقی این است که این رژیم جنایتکار و چپاولگر هیچ راه کاری برای خروج از بنبست و سرنگونی ندارد و نمیتواند داشته باشد. برعکس در طرف خلق همه چیز برای سرنگونی وجود دارد:
ا-شرایط جوشان و خروشان جامعه و مردم آماده و بهجان آمده از ستم شیخ.
2- داشتن یک ارتش آزادیبخش با 30سال تجربه نبرد و فرماندهی و کانونهای شورشی هزار اشرف و یک آلترناتیو دموکراتیک و منسجم و دارای رئیسجمهور منتخب برای دوران انتقال،
3-و مهمتر از همه برخورداری از یک رهبری پاکباز و سازش ناپذیر که 39سال این مقاومت را از سرفصلها و پیچهای خطرناک به سلامت و با افتخار و شرافت عبور داد. آری ما برای سرنگونی همه چیز داریم.
پیروز باشید
پانویس: کلیه نقلقولها مربوط روزنامه اعتماد 14بهمن تحت عنوان «جامعه ایران راهحل تکنیکال ندارد» از عباس عبدی میباشد.
م. ایمان
مسئولیت محتوای این مطلب برعهده نویسنده است و سایت مجاهد الزاماً آن را تأیید نمیکند