در تاریخ معاصر ایران، دهمین روز از شهریورماه سال ۱۳۹۲، نقطهٔ عطفی است که نه تنها یک رویداد خونین، بلکه یک پدیدهٔ اجتماعی و سیاسی با پیامدهای عمیق را رقم زد. قتلعام اشرف که در ادبیات مقاومت ایران به «کهکشان زهره» نیز موسوم است، فراتر از یک جنایت نظامی، بهمثابه فرایندی برای تولد یک اسطوره عمل کرد. این واقعهٔ تراژیک، که طی آن ۵۲ عضو بیدفاع سازمان مجاهدین خلق در قرارگاه خود در عراق به دست نیروهای وابسته به سپاه قدس و دولت نوری المالکی بهشهادت رسیدند، نمادی از تلاقی ارادهٔ خشونتبار دولتهای استبدادی و پایداری یک جنبش سیاسی است. این رویداد، با هدف امحای فیزیکی و روانی یک جنبش، بهطور پارادوکسیکال منجر به تقویت و باز تولید آن در قالبی جدید شد.
مفهوم اسطوره در بستر مبارزات معاصر
برای فهم عمیق پیامدهای این رویداد، لازم است به مفهوم اسطوره در مطالعات فرهنگی و جامعهشناسی رجوع کنیم. اسطوره (myth) از ریشهٔ یونانی historia بهمعنای روایت و تاریخ، با افسانه (legend) که اغلب داستانی تخیلی است، تفاوت بنیادین دارد. اسطورهها، همانطور که جامعهشناسان و روانشناسان تحلیلی مانند کارل گوستاو یونگ بر آن تأکید دارند، روایتی واقعی از زندگی و حوادث تاریخی هستند که به نمادهایی با بار معنایی عمیق تبدیل میشوند و بهعنوان «شاکلهٔ اجتماع انسانی» به حیات خود ادامه میدهند. نیچه نیز بر این باور بود که اسطورهسازی بخشی جداییناپذیر از وجود انسانی است و هر جامعهیی برای شکلگیری آرمانهای جمعی و همبستگی خود به اسطورهها نیاز دارد.
در بستر انقلاب نوین ایران، «اشرف» به یک اسطورهٔ زمینی تبدیل شد. این نام، که ریشه در شخصیت و فداکاری اشرف رجوی دارد، از نام یک زن به نمادی از وفاداری به آرمان و پایداری تا پای جان تبدیل شد.
این فرایند اسطورهسازی، بهخصوص در دوران حضور ۱۴ساله مجاهدین در خاک عراق، که به «پایداری پرشکوه برای پیروزی» معروف است، به اوج خود رسید. در این دوره، قرارگاه اشرف نه تنها یک پایگاه نظامی، بلکه یک «چراغ» الهامبخش برای جنبشهای اعتراضی در داخل ایران بود، که همین امر، رژیم حاکم در ایران را به تلاشهای هیستریک برای نابودی آن سوق داد.
فراز و فرودهای یک پایداری
تلاش رژیم ایران برای نابودی اشرف، با محاصرهٔ همهجانبه، سازماندهی دو تهاجم خونین در سالهای ۱۳۸۸ و ۱۳۹۰، و نیز جنگ روانی ۲۴ساعته از طریق بلندگوها صورت گرفت. اما این اقدامات نتوانستند عزم ساکنان آن را در هم بشکنند. پس از این حملات، دولت عراق، که تحت نفوذ رژیم ایران بود، ضربالاجلی برای خروج مجاهدین از اشرف تعیین کرد. در پاسخ، مجاهدین با تشکیل یک زنجیرهٔ انسانی، مقاومت خود را به نمایش گذاشتند. این پایداری، همزمان با حکم یک دادگاه آمریکایی مبنی بر خارج کردن نام مجاهدین از لیست تروریستی، به یک پیروزی سیاسی برای این جنبش تبدیل شد.
با این حال، توافق برای انتقال مجاهدین به کمپ لیبرتی در نزدیکی فرودگاه بغداد، با کارشکنیهای مداوم دولت عراق همراه بود. فروش اموال و انتقال وسایل ضروری با ممانعت روبهرو میشد. در شهریور ۱۳۹۲، باقیماندهٔ مجاهدین به جز ۱۰۰ نفر به لیبرتی منتقل شدند. این صد نفر، با وظیفهٔ حفاظت از قرارگاه و فروش اموال باقی ماندند. این وضعیت، فرصتی را فراهم کرد تا مزدوران نیروی قدس، با پوشیدن لباس نظامی وزارت کشور عراق، شبیخونی بزدلانه را برای قتلعام ساکنان بیسلاح طرحریزی کنند.
از کهکشان زهره تا تولد هزار اشرف
در دهم شهریور ۱۳۹۲، حمله آغاز شد. مهاجمان نه تنها ۵۲نفر را با شلیک تیر خلاص بهشهادت رساندند، بلکه بیماران و مجروحان را نیز در تختهای بیمارستان هدف قرار دادند و تعدادی را بهگروگان گرفتند. هدف اصلی، ایجاد یک «حمام خون» و نسبت دادن آن به خود مجاهدین بود، اما پایداری ۴۸نفر از بازماندگان، مانع از تصرف کامل قرارگاه شد و توطئه را خنثی کرد.
این واقعه، اگر چه خونین و فاجعهبار بود، اما شری بود که به یمن پایداری مجاهدین و درایت رهبری پاکبازشان، پیامدهای اساسی و خیر برای جنبش مقاومت به همراه داشت: دشمن کوشید «ستارهٔ درخشان پایداری» را خاموش کنند و مردم ایران را از هر گونه قیام دلسرد سازند. اما به گفتهٔ پروفسور ژان زیگلر، دوست چهگوارا، «وجود چنین کانونی [مانند اشرف]، بهطور مستمر مشروعیت رژیم ستمگر را از بین میبرد». در پی این حادثه، مسعود رجوی، رهبر مقاومت، با طرح استراتژی «هزار اشرف و کانونهای شورشی»، پایداری را از یک مکان فیزیکی به یک استراتژی عملیاتی در سراسر ایران ارتقا داد. پیام موجز او: «یک، دو، سه، صد... هزار اشرف میسازیم»، نشاندهندهٔ یک گسست پارادایمی بود؛ اشرف دیگر یک قطعه خاک نبود، بلکه یک آرمان بود.
امروزه، اشرف در قامت کانونهای شورشی در خیابانهای ایران و در افق مبارزات جهانی ایرانیان، به حیات خود ادامه میدهد. خونهای ریخته شده در ۱۰ شهریور ۹۲، از آن نامی مترادف با آزادی، شرافت و فداکاری ساخته است.
پایداری مجاهدین در طول ۱۴سال، که با ۲۷حمله، ۱۱۷شهید و ۱۳۸۰مجروح همراه بود، نشان میدهد که مقاومت نه یک انتخاب، بلکه یک ضرورت برای بقای یک جنبش انقلابی است. قتلعام ۱۰ شهریور، اگر چه برای نابودی اشرف طراحی شده بود اما با مقاومت قهرمانانش این شهر آرمانی را در قامت یک اسطورهٔ فناناپذیر باز تولید کرد؛ اسطورهای که اکنون الهامبخش نسلهای جدید در مبارزه برای آزادی است.