اتاق فکر خامنهای برای تزریق روحیه به عناصر واررفتهٔ خود، انقلاب دمکراتیک مردم ایران را یک پدیدهٔ گذرا، ناشی از هیجانهای خیابانی و فاقد ریشه مینامد. گاه بهطرزی ابلهانه میگوید: «فتنه از سر کشور رفع شد»، گاه مانند وزیر کشور رئیسی، دونکیشوتوار به جنگ فضای مجازی میرود و به فیلترینگ کل اینترنت میاندیشد و گمان میکند با سد کردن مجازی میتواند از سرنگونی نجات پیدا کند. گاه این تصویر را القا میکند که گویی این انقلاب زاییدهٔ «فراخوان رسانههای معاند»! و «حمایت علنی و آشکار سران قدرتهای استکباری»! است و در داخل ایران هیچ خبری نیست. اما وقتی خشم گداختهٔ مردم الو میکشد و خبرها را مشتعل میکند، این پروپاگاندای دروغ سرشته میسوزد و خاکستر میشود. در چنین هنگامهیی روحیهباختگیها، وارفتگیها و بلوای درونی حکومت در قالب اعترافهای برخی از عوامل حکومتی راه به رسانهها میکشد و بیرونی میشود.
نمونهیی از این دست اعترافها مربوط به آخوند طائب، رئیس سابق اطلاعات سپاه است. او با اینکه میکوشد حکومت را بر اوضاع امنیتی مسلط نشان دهد و بگوید خبری نیست ولی بند را آب میدهد و میشود از خلال اظهارات او زهواردررفتگی حکومت را سنجید و از آن ارزیابی قابل ملاحظه داشت.
در این گفتهها دقت کنید:
«... انقلابمان دو تا پایه داره، پیوند بین امت و امام است توی این فتنه هر دو تای این پایهها را دارند هدف قرار میدهند. یکی امت را، مردم را، یکی بیشترین هجوم را دارند به رهبری انجام میدهند که این پیوند بشکند. میگه بیتفاوتی تودهیی، ترس خواص. بعد از این میگه گسست، گسست چی هست؟ گسست توی این ۴۳ ـ۴۲ سال، من گسست مذهبی را کار کردم، گسست قومی را کار کردم. توی یکی دو دهه، گسست نسلی را هم کار کردم. این گسست نسلی، باید چه اتفاق بیفته توی یک خانه اگر پدر بزرگ و پدر و فرزند و نوه با همدیگر نشستند، با همدیگر بجنگند. میگه تو انقلاب کردی به من چه ربطی داره، تو رفتی دفاع مقدس، من حرف دارم. این گسست نسلی شکل میگیره؛ اما این گسست چه زمانیست؟ زمانی که میگه این گسستهای موضوعی را ترکیب کنم، تبدیل به گسست اجتماعی بشه گسست تبدیل به چی بشه؟ به نفرت. ». (تلویزیون شبکهٔ بوشهر. ۲۴آذر ۱۴۰۱).
کالبدشکافی این پاراگراف به ما میگوید که یک انقلاب عمیق اجتماعی در ایران جریان دارد؛ انقلابی که جای «عشق و نفرت» را بهقول آخوند طائب عوض کرده است:
«جنگ نرم میگه هویتهای مورد علاقه یک ملت را این را باید نفرت در آن ایجاد کنیم. میگه جابهجایی عشق و نفرت نسبت به ارزشهای خودی و بیگانه هر این عشق و نفرت را میخواهی عوض کنی اولین گام باید علائق و سلایق و ذائقه را عوض کنی...
دوم عواطف و احساسات را عوض کنی سوم اداراک عوض بشه بعد باور عوض بشه باور که عوض شد میره تغییر اراده تغییر اراده تبدیل به چی شه تغییر رفتار یک انسان توی جبهه حق یک انسان وطنی یکهو میشه یک انسان غیروطنی. ». (همان منبع).
این حرفها را آخوندی میزند که در کنترل امنیتیترین نهاد حکومتی را بهدست داشته و اثر انگشت او در هر جنایت دولتی پیداست.
اگر حرفهای او را کلاسبندی و منظم کنیم به نتایج زیر خواهیم رسید:
۱ـ انقلاب دمکراتیک مردم ایران، دو پایه حکومت یعنی امام (ولایت فقیه) و امت (وحوش حزباللهی و دایرهٔ معتقدان و نانخورهای حکومت) را زده است.
۲ـ ارزشهای این انقلاب تا آنجا رسوخ کرده که نسل جدید حتی در خانوادهٔ افراد حکومتی به چالش با حکومت برمیخیزد و بنیادهای فکری آن را زیر سؤال میبرد. در جنگ کشورگشایی خمینی با عراق را دیگر «دفاع مقدس» نمیخواند. دجالیت دینی دیگر در او اثرگذار نیست.
۳ـ این انقلاب باعث شده است که دیگر حکومت نتواند هواداران خود را برای نمایش قدرت به میدان بیاورد. سازوکارهای جمعیتسازی دیگر کارآیی ندارد. اسم این را میگذارد: «بیتفاوتی تودهیی»!
۴ـ ریزش و شکاف در خودیها، مانع از آن شده است که حکومت یک سیاست همگون برای سرکوب اتخاذ کند. بخشهایی از حاکمیت دیگر از خامنهای فرمان نمیبرند. کاربرد اصطلاح «ترس خواص»! یا «سکوت خواص»! اشاره به چنین وضعیتی است.
۵ـ جای عشق و نفرت عوض شده است. در این جمله تأمل کنیم. این تمام حرف است. اعتراف به این واقعیت است که نفرت جوانان قیامآفرین متوجه هر آن چیزی است که خمینی و خامنهای و همریشان آنها تلاش کردهاند طی ۴دهه بهعنوان اسلام به مردم تحمیل کنند. مجاهدین را «منافق» و «محارب» بنامند. «آزادی» را تابو کنند و حق انتخاب آزاد را زیر سؤال ببرند. اکنون سرمایهٔ ۴۳سال دجالیت و دشمنسازی آنها بر باد رفته است.
اعتراف به «عوض شدن جای عشق و نفرت»، اعتراف به جایگزینی در ارزشهاست. وقتی ارزشها در باورهای جمعی عوض شود، کنشها بر اساس آن شکل میگیرد و تغییر بنیادین اینگونه محقق میشود.
آیا گویاتر از این میشد به رسوخ یک انقلاب فراگیر در روانشناسی اجتماعی مردم ایران و حتی در دایرهٔ وابستگان به حکومت و فرزندان آنها اعتراف کرد؟