همچنان که خامنهای پیش از این با مطرح کردن دولت جوان حزباللهی با مشخصات سرکوبگرانه و خونخوارانه «حاج قاسم» در نظر داشت دولتی از جلادان و سرکوبگران را روی کار بیاورد، روز ۲۹خرداد ۱۴۰۰ با بیرون آمدن آخوند ابراهیم رئیسی جلاد قتلعام زندانیان سیاسی در سال۱۳۶۷ از صندوقهای قلابی رأی، بهعنوان رئیسجمهور خواسته ولیفقیه برآورده شد.
بسیار روشن است که خیز خامنهای برای یک دست کردن حاکمیت، و بهوجود آوردن دولتی شقیتر و ضدمردمیتر از دولتهای گذشته، در جهت انقباض بیشتر و خط بستن در مقابل مردم و خیزشهای آنها است.
امری که باعث نگرانی بسیاری از مهرهها و رسانههای باند مغلوب شده، و نظر غالب آنها بر این است که خط انقباض و سرکوب زودتر از آنچه انتظار است رژیم را به پرتگاه سرنگونی میکشاند.
لذا از هماکنون هشدار میدهند و بهقول مقالهنویس روزنامه آرمان ۳۰خرداد ۱۴۰۰: «اکنون ارکان قدرت سیاسی به تمامی همسو و هم جهت شد. چیزی که خودشان «خالص سازی» نام نهادند. هر چند که ماهیت قدرتِ مبتنی بر منافع، خالصترین نیروها را هم در ائتلاف پایداری قرار نخواهد داد. افراط و تفریط در نقشها و انتظارات و مهمتر از همه الزامات و اقتضائات خشن واقعیات ملی، منطقهیی و بینالمللی وحدت قدرت را به تکثر شکنندهای تبدیل خواهد کرد. امواج انتزاعیات با خوردن به سواحل بحرانهای عینی و در هم تنیده، برقِ حکمرانی را از سرشان میپراند... همه از همند و همه با همند! آنها تجربهای از همنوایی تام و تمام ارکان حاکمیت در پیش چشمشان دارند؛ ۸سال ریاست معجزۀ قرن!... این پیروزی بیدردسر و کم رمق در کورانِ فقدانِ رقابتها نباید بادۀ سرمستی از در آغوش گرفتن شاهد غیبیِ قدرت به خوردِ برندگان بدهد».
بهراستی صریحتر از این نمیشد یک مهرهای که هم و غمش مصلحت اندیشی برای نظام و حفظ آن است هشدار بدهد و به خطر انقباض و یکدستی آن اعتراف کند.
خطری که باعث شود «برق حکمرانی» از سر ولیفقیه ارتجاع و عمله و اکرهاش در دولت جدید بپرد و موجب بر باد رفتن کلاه و عمامه آنها بشود.
همچنان که نویسنده هم اشاره کرده این واقعیت مبتنی بر شرایط عینی ناشی از «بحرانهای عینی و درهم تنیده» ای است که حکمروایی فاسد آخوندی برای مردم بهوجود آورده است.
لذا قهر ضدانقلابی «دولت جوان حزباللهی» نمیتواند، مانع بارور شدن این شرایط و مانع از این شود که تودههای محروم و ستمدیده با قیام و خیزش خود «برق حکمروایی از سر» خامنهای و دولت جلادان نپرانند.
روزنامه شرق هم ضمن اشاره به نفرت مردم و عدم مشارکتشان در خیمهشببازی انتخاباتی رژیم، این رویکرد سرنگونی طلبانه آنها را به «خستگی» تعبیر کرده و به سردمداران آن هشدار داده است این نفرت و «این خستگی را جدی بگیرید»، چرا که «پیادهای» که «همیشه خسته است به سواره اعتراض میکند» (شرق ۳۰خرداد ۱۴۰۰).
روشن است که پیام مقالهنویس روزنامه شرق به خامنهای و سرجلاد قتلعام سال۶۷ این است که خروش و قیام مردم (خستگان) در آینده راجدی بگیرند.
شرق در مقاله دیگری به سردمداران نظام و آخوند جلاد رئیسی هشدار میدهد که خط انقباض برای آنها بیش از اینکه منفعت داشته باشد ضرر دارد و پیشنهاد میکند: «در سه عرصه روابط ملی، منطقهیی و بینالمللی؛ درخت دوستی بنشانید تا کام دل به بار آرد و نهال دشمنی بر کنید که رنج بیشمار آرد... . مردم میخواهند شاهد لکنت زبان هیچ شهروندی نباشند، روزنامهای بسته نشود، منتقدی دستگیر نشود... نمیتوانید معجزه کنید اما حداقل امنیت اخلاقی، فکری، فرهنگی و اقتصادی مردم را تضمین کنید» (همان منبع).
روشن است که این توصیههای در وحشت از چیست؟ اما سؤال این است که چنین ظرفیتی خصوصاً پس از رسیدن سرجلاد قتلعام بر مسند ریاستجمهوری وجود دارد که بتواند این توصیهها را عملی کند؟
گذشته از هر دلیلی، تجربه ۴دهه حاکمیت این نظام پلید که محصولش همین وضعیت بحرانی است بیانگر این است که هرگز چنین ظرفیت و توانی وجود ندارد که رژیم بتواند مشکلات انبوه و درهم تنیده مردم را حل کند و به خواستههای آنها پاسخ بدهد.
دوم اینکه خامنهای از ترس قیام مردم و برای جلوگیری خشم و خروش آنها در آینده و سرکوب آن، اقدام به پیش برد خط انقباض کرد و رئیسی جلاد را از خمره انتخابات قلابی بیرون کشید به این گمان باطل که بتواند بهنوشته روزنامه شرق «بیش از پیش به حلقه وفاداران خود وابسته» شود. اگر چه همین روزنامه حکومتی در ادامه آب پاکی را روی دست باند غالب ریخته و نوشته است: «این وابستگی دولت را به سمت آنتاگونیسمی از وفاداران و کمبرخورداران جامعه سوق خواهد داد» (شرق ۲۹خرداد ۱۴۰۰).
بهعبارت دیگر روی آوری خامنهای به خط انقباض و سرکوب و رویکرد آنتاگونیستی با مردم، بیتردید آبستن موجود دیگری هم هست. موجودی به نام خشم و نفرت اجتماعی که میتواند بر اثر هر فشاری به نقطه انفجار برسد و به حاکمیت را به جایگاه نهاییاش، سرنگونی نزدیکتر سازد.
بیدلیل نیست که نویسنده مقاله روزنامه ابتکار توصیه میکند: «شاید بهتر باشد برای یکبار هم که شده همه جریانهای سیاسی تحلیلشان را نسبت به مطالبات جامعه همهجانبهتر کرده و صدای مردم را از دل کنشهای آنها روشنتر بشنوند... بنابراین آنچه که امروز شنیده میشود صدای ناامیدانه حجم قابل توجهی از مردم نسبت به نتیجه انتخابشان در گذشته است. این ناامیدی در سپهر اجتماعی قطعاً هیچ برندهای نخواهد داشت... باید روی دیگر سکه را عمیقتر شدن ناامیدی در سپهر اجتماعی کشور دانست که کمترین عواقب آن افزایش خشونت و تحت تاثیر قرار گرفتن سایر شئون زیستی خواهد بود» (ابتکار ۳۰خرداد ۱۴۰۰).
اما هیهات که فرصت برای بقای حکومت آخوندی تنگ و عمل به این توصیهها غیرممکن است چرا که قهر انقلابی مردم در کمین است تا هر چه زودتر آنرا روانه گورستان کند.