روزگاری بود که خمینی، فرعونصفتیِ پرستشخواهانهاش را به مستمعین و ملازمانش تفویض میکرد تا از او تمثال مقدس و دستنیافتنی بر کتیبهٔ ماه بنشانند! در همان ماههای اول پرستشخواهیِ توتالیتریاش هر چه علم و تخصص و استاد را تحقیر میکرد و میگفت: «از ایران بروند. ما استاد دانشگاه فاسد نمیخواهیم. ما متخصص نمیخواهیم»! تمام این حرفها و ادعاهای قدرتپرستیِ خمینی ـمثل نعرههای دجالگرانهاش در جنگ با عراقـ تف سربالایی بر تمثال بهچاه افتادهٔ خودش شدند و جامزهر به دستش دادند.
«جامزهر» برای وارثان خمینی، یک ارثیه در تمامی زمینههای سیاسی و اجتماعی و دیپلماسی شده است. اکنون نیز همان ادعاهای خمینی در اهانت به نخبهگان و متخصصان و تجاوز به حرمت دانشگاه، تبدیل به جامزهری در پیشوازی انتخابات اسفند آینده نظام شده است که غلط کردم گوییاش را روزنامه آرمان در ۳شهریور ۹۸ رسید داد: «امروز در جامعه شرایطی بهوجود آمده که بهجای نخبگان، پخمگان در بخشهای مختلف بروز و ظهور دارند».
اکنون «جامزهر»های موروثی خمینی به اواخر دهه ۹۰ رسیدهاند. کابوس تحریم انتخابات اسفند ۹۸ از جانب مردم ایران، باور و یقین «جامزهر»ی شده که سلسلهٔ قیامها و اعتراضات این سالها و نیز نفی مطلق هر دو جناح حاکمیت را بدل به واقعیت کنونی مختصات نظام کرده است. هر چه به روز موعود در ۶ماه بعد نزدیک میشویم، واکنشهای هراسآلود و کابوس آن، موجب بروز نشانههای پیدرپی از «جامزهر»های درون نظام میشوند.
دعوا جدی است و وحدت، توخالی
در همین راستا یکی از نشانههایی که پس از قریب ۳۵سال تازه دارند به بنبست لامحالهٔ آن اعتراف میکنند، تضادهای آشتیناپذیر درون نظام است؛ تعارض و دعوایی که همواره بهدلیل پایداری برای آزادی از ۴۰سال پیش و اعتراضات و قیام در ۲دهه اخیر، درون نظام را بههم تابیده و به چنین وضعیتی کشانده است: «بدون تعارف، دعوا جدی است و از آن سنخ تقابلی است که در اوایل انقلاب بارها در جامعه تجلی پیدا میکرد. با سرپوش گذاشتن و نفی هم نمیشد مانع صورتبندی، بسط و گسترش آن شد. کاروان به دوراهی رسیده و انتخاب یک راه اجتنابناپذیر است». (سرمقاله روزنامه ابتکار، ۳شهریور ۹۸)
از طرفی اذعان به دروغ و دغل بودن تمام تبلیغات مبتذل ۴۰سال گذشته در کوبیدن بر طبل «وحدت» است. منتها اکنون بلوغ این ابتذال در آینهٔ طرد اجتماعی حاکمیت توسط نسلهای جدید، دامن هر دو جناح را گرفته است و مجبور میشوند اعتراف کنند که حتی در درون نظام هم نه برای ولیفقیه اعتباری مانده و نه برای استمرارطلبان: «بوق وحدت آنچنان رسا و بلند نواخته میشد تا اختلاف سلیقهها در آن گم شود؛ اما تضاد عمیقتر و گسل گشادتر از آن بود که بتوان بر آن سازه، یگانگی ساخت».(همان منبع)
ریشه و صورتمسألهٔ شقههای پیاپیِ نظام کجاست و چیست؟
در ادامه بهناچار اعتراف میشود که حذف منتظری، شقهای بزرگ و زخمی عمیق شد که هرگز ترمیم نیافت و «هنوز هم صدای آن آزاردهنده است». البته به اصل مطلب که داستان حذف منتظری چه بود، نزدیک نمیشود؛ چرا که همواره علت اصلی شکافهای بزرگ نظام آخوندی، اثرگذاری پایداری و روشنگریِ فرزندان مجاهد و مبارز ایران و قیامهای اقشار مردم در برابر خمینی و خامنهای بوده است. بهطور مشخص درباره منتظری اصل مطلب، اعتراض او بهقتلعام ۳۰هزار زندانیِ سالها پیش حکم گرفته و بیدفاع و بیگناه بود. اما گذار زمان و آثار مبارزه پیشتازان آزادی و قیام اقشار را بنگر که چهسان پروندهها میگشایند و پردهها پسمیزنند: «در فراروایت مربوط به آیتالله منتظری زمین و زمان بههم دوخته میشد تا ثابت شود شاگرد در خدمت استاد و استاد تمامقد دل به شاگرد بسته است؛ اما سد وحدت بهقدری وحشتناک شکست که هنوز هم صدای آن آزاردهنده است».(همان منبع)
واقعیت این است که جامعهٔ امروز ایران از نظر سیاسی و اجتماعی و طبقاتی با نظام آخوندی به تضادی آشتیناپذیر رسیده است. معنی استراتژیک آن این است که جامعه به مرحلهای کیفی از تضاد با حاکمیت رسیده است. مرحلهای که جامعه، تغییر و دگرگونی بنیادی میخواهد و حاکمیت نمیتواند پاسخ دهد. تجارب و شواهد تاریخیِ همهٔ جوامعی که با حاکمیتها به چنین مرحلهای رسیدهاند، این بوده است که راهحل آن، فقط نفی حاکمیت میباشد و بس.
دهه هزیمت دایناسورهای ولایت
اکنون آثار این آشتیناپذیری ناگزیر و استراتژیک بین جامعه و نظام ولایت فقیه، لاجرم بهطور قانونمند به درون حاکمیت ریخته و نسبت به گذشته شتاب بیشتری گرفته است. بنابراین تضادهای درونی نظام هم به بنبست و تعیینتکلیف رسیده و باید شاهد انفجار نهایی آن بود. به این اعتراف ناگزیر که تصویری از این ناگزیریِ در تقدیر میدهد توجه کنید. دیگر دایناسورهای فراقانون و فراقدرت سیاسیِ نظام هم از پس این بنبست برنمیآیند: «هماینک دعوای حضرات عمیقتر از آن است که بتوان در مباحث شورای نگهبان آن را گم کرد و با آرزوی ایجاد قرابت و ندیمی، ختمی بر غائله داشت. عمق منازعه فراتر از طاق شورای نگهبان است».(همان منبع) به این اعتراف باید نعرههای این روزهای دایناسورهایی چون یزدی و آملی لاریجانی را افزود که سرنخ مهمی از هزیمت حتمیِ ندیمان ولایت را در اواخر دهه ۹۰ پیدارد.
دریافت پیام قاطع قاطبهٔ مردم ایران
بیشک بریدانستن یک جناح دیگر با شعار «کی بود، کی بود، من نبودم»، هیچ صرفهای برای نظام ندارد، مگر آمادهکردن سوختبار تبلیغاتی برای فریب اجتماعی و زمینهچینیِ شلوغ کردن دوروبر صندوقهای بهاصطلاح رأی! اما بنبستی که قیامها و اعتراضات مردم و پایداری و روشنگری پیشتازان آزادی برای نظام آخوندی رقمزدهاند، عمیقتر و گستردهتر از آن است که طرفین حاکمیت بخواهند انگشت اتهام را به جناح مقابل نشانه بروند تا چند رأی برای خود بخرند!
مردم ایران بهطور مشخص از قیام دی ۹۶ به بعد، تمامیت نظام ولایت فقیه را تعیینتکلیف کرده و طرد و تحریم کامل نمودهاند. تمام دادوبیدادها و آهوفغانها و ترفندچینیهای رسانههای حکومتی طی چند هفتهٔ اخیر پیرامون بازارگرمی برای انتخابات هم از دریافت پیام قاطع قاطبهٔ مردم ایران ناشی شده است: «جامعه در ساحتهای مختلف خود با مشکل روبهروست و در همه حوزهها مردم اعتمادی به دولت و سایر دستگاهها ندارند. اگر قرار بود که جریانهای سیاسی با برنامههایی مدون امید مردم را نسبت به تغییر شرایط زنده نگهدارند، امروز این امید رنگ باخته و مردم دیگر امیدی به جریانهای سیاسی ندارند».(روزنامه آرمان، ۳شهریور ۹۸)
روزگار فعلی نظام در کفبین ولایت!
برای حاکمیت آخوندی از همین حالا چشمانداز محتمل نمایش و بازار انتخابات مجلس تعیینتکلیف شده است. هراس و وحشتی هم که باعث شده از ۶ماه قبل با تکافو و تقلای جناحین، شاید افاقهای برایش حاصل گردد، ناشی از این است که پینهدوز نظام میداند در انبان چیست. تازه وقتی هم که در یک بزرگنمایی عمدی، نظرسنج بیطرف! حکومتی تلاش میکند آب توی دستگاه نظرسنج بریزد، کفبین ولایت فقیه در آینهٔ روزگار، سطح مشروعیت نظام الهی و مقدس جمهوری اسلامی را اینگونه میبیند: «بر اساس برآوردها و نظرسنجیهایی که شده، اصلاحطلبان و اصولگرایان در جامعه چیزی بین ۲۵ تا ۳۰درصد پایگاه اجتماعی دارند».(آرمان، ۳شهریور ۹۸)
پس روشن است که حتی با دستگاه نظرسنج حکومتی هم که سراغ قانون اساسی همین رژیم برویم، این حاکمیت مشروعیت ملی ندارد و نظامیست نامشروع که فقط روایت مصباح یزدی از ولایت فقیه میتواند برایش مشروعیت دستوپا کند و نه مردم ایران و رأی آنان در یک انتخابات آزاد و دمکراتیک. از همین روی هم است که نداشتن مشروعیت ملی و مردمی، حتی خواب جمعآوری رأی را از سر تحلیلگر نظام میپراند و چشماندازی چنین را در منظر حاکمیت عیان میکند: «امروز با توجه به ناامیدی که در بستر اجتماعی بهصورت جدی شاهدیم، کمتر میتوان امیدوار بود که این پایگاه رأی در انتخابات شرکت کند. وقتی رویکرد مردم از سطح نارضایتی بالاتر برود، شرایط جامعه بسیار هولناک و خطرناک خواهد شد».(همان منبع)
تلاقیِ دومینوی «جامزهر»ها در هاویهٔ در تقدیر
در فرهنگ لغات فارسی، معنای «هاویه» را نوشتهاند: اسم خاص. طبقهٔ هفتم از طبقات جهنم و آن پایینترین طبقه است، دوزخ، مغاک، درهٔ ژرف.
حالا این چشمانداز «بسیار هولناک و خطرناک» هم هنگامی بیشتر برای نظام عیان میشود که اصلاً مردم کاری به افادههای مبتذل یک دوجین اصلاحطلب فشنگ تمامکرده ندارند و باند کیهانی و رسالتیِ ولیفقیه را هم متولی هر جنایتی میدانند. آنچه روی دست نظام مانده که تیرهوتار بودن و «بسیار هولناک و خطرناک» بودن چشمانداز نمایش انتخابات اسفند را از همین حالا تعیینتکلیف کرده، چنین پردهای بر صفحهٔ مختصات کنونی حاکمیت ولایت فقیه است: «اکنون بحث اصلاحطلب و اصولگرا مطرح نیست. مردم نسبت به شعارهای اصلی و کلی کشور به مرز بیاعتمادی رسیدهاند. لذا نارضایتی مردم را نباید به اصلاحطلبان و اصولگرایان تقلیل دهیم؛ واقعیت این است که موضوع فراتر از جریانهای سیاسی است».(آرمان، ۳شهریور ۹۸)
بنابراین حکم نمایش انتخابات اسفند آینده را خود راویان نظام صادر کردهاند: دومینوی «جامزهر»ها در هاویهای تلاقی میکنند که مردم ایران و پایداران پیشتاز آزادی آن را از دیرباز برای تمامیت حاکمیت، کلنگ زدهاند...