بهقلم: س.ج.سبزواری
حاکم ضدبشر از کشتگان کرمان و مسافران هواپیمای مسافری در آسمان نسیمشهر انتقام سختش را گرفت. یک نفر هم زنده نماند. کشتگان اتوبوس گنبد و معدن کرمان و حوادث دیگر نیز مربوط به انتقام دیرین و ۴۰ساله بود که مقارن شد.
حذف سردار کودککش و فروریختن هیمنه تبلیغاتی دارالخلافه بر نظام سخت گران آمده و به فکر "انتقام سخت" افتاد اما از چه کسی؟ انتقام سخت از بدو خلافت آخوندی تا ورای تصور، از مردم ایران ستانده شده و همچنان جاری است.
اگر آدرس عوضی در بیابانهای عراق پذیرای موشکهای بیخرج و با هماهنگی قبلی و بدون تلفات شد اما انتقام سخت با آدرس واقعی در ایران و بیخ گوش تهران در آسمان نسیمشهر به انجام رسید. عفریت خونخوار در کرمان دهها و به روایتی بیش از ۱۰۰کشته را زمینهچینی کرد که اشک درست و حسابی از مردم گرفته و تسلای گورسپاری پاسدار کودککش شود. به این مصیبت راضی نشد و موشکی که تدافعی میخواند، بهجان مسافران بیخبر انداخت. یک نفر هم زنده نماند و باز هم مرگ و اشک و شیون و یتیم و بیوه و بیفرزند به جای گذاشت. در دستگاه خلافت خفت و شکست و ذلت از قدرت مافوقش بلافاصله با تحمیل مرگ و مصیبت بر بیگناهان و بیدفاعان بالانس میشود.
شکست در جنگ و زهر آتشبس که با کشتار ۶۷ انتقام گرفت در اذهان و در حافظه جمعی باقی است. نظام جنایت با میلیاردها خرج برای گورسپاری یک رذل کودککش، "انتقام سخت" با آدرس عراق را علم کرد تا موشک واقعی را خرج هواپیمای مسافربری کند.
البته بلافاصله شقاوتش بیرون افتاد و معلوم شد موشک اولی هماهنگ و با اطلاع شلیک شد و در دومی هم هیچ نقص فنی در کار نبوده است. طبق معمول در این جنایات سخت، تکذیب اولیه و اکو دادن همان تکذیبیه توسط آیهالله بیبیسی و سایر رسانههای همسو انجام شد. تا ساعتها که منابع معتبر بینالمللی و داخلی شلیک موشک را اعلام کردند، رسانههای همسو همچنان از زبان مهرههای شکنجهگر و دزد آخوند-پاسدار دروغ و تکذیبیه و ابهام پراکندند و طبق معمول از آدرس واقعی طفره رفتند. اعتراف اجباری به واقعیت نیز بلافاصله غبار و ترفندهای آخوندی را پشتبند خود نمود. آتش گرفتن یا به آتش کشیدن کشتی سوچی با سرنشینان و اعتراض خانوادهها و مردم و بههیچ رسیدن پرونده، تنها یک نمونه از انبوه انتقامهای سخت نظام ضدبشر است. استمرار نکبت آخوندی با همین انتقامها و شقاوتهایی که مدام بر سر و روی ملت باریده ممکن نبود مگر به همت حامیان بینالمللی و وطنفروشی بیافسار همین اراذل آدمکش.
انهدام
امروز و به تجربه بیش از هر زمان دیگر آشکار است که تنها توانایی آخوند در یک کلمه خلاصه میشود: انهدام.
مردم ایران و پیشتازان مقاومتش میدانند چگونه با آن مقابله کنند و رژیم انهدام را منهدم کنند. اما مماشاتی که تابهحال بهگونهای یکدست کانون انهدام را تغذیه و حمایت کرده بود مانع ستبر ایجاد کرد. همان مماشاتی که کشتیربایی و حملات به کشتیها و آرامکو را بهدیده اغماض نگریست و میدان داد تا به کشتن و سفارتگیری هم برسد.
حال که خامنهای دستش از سفارتگیری و حمله به قدرت مافوقش ولو موقتاً کوتاه شده، از مردم بیدفاع و بیگناه قربانی میگیرد. تنظیم رابطه آخوند-پاسدار با بیدفاع و از طرف دیگر قدرت مافوقش کاملاً متفاوت است.
وقتی به مردم بیپناه میرسد، کمترین انتقام بریدن دست و پای ضربدری و ضرب حتیالموت یا اسیرکشی و غنیمت گرفتن اموال و له کردن بازماندگان بودهاست. متلاشی شدن بیش از ۱۵۰۰سر و سینه و گردن زن و مرد و پیر و جوان و کودک بیدفاع در قیام آبان و کشف جسدها در پشت سدها، تمامکش کردن با تبر، کشتار در نیزار و پول گرفتن برای تحویل اجساد شهیدان... بیش از ۱۲۰۰۰زندانی و ۴۰۰۰مجروح همین دو ماه پیش اتفاق افتاد و ادامه دارد.
انتقام از کودکان سوری
در بلاد تحتالحمایه خلافت، فاجعه سوریه را تاریخ فراموش نمیکند. دخترکی که از فرط گرسنگی بزرگترین رویایش یک سیب زمینی بود. اجساد کودکان بیجان چیدهشده کنار هم، نوزادهای مجروح و معلول و دچار سختی تنفس، انبوه کشتگان و شهرهای سوخته با تپههای آهن و ویرانی، انهدام کامل محلات و روستاها که مأوای حیوانات شد. تصویر طفلهای بینفس و دمرافتاده بر شنزار و یا خونین و خاکگرفته با چشمان هراسان و مبهوت که خون را با دستان کوچکش پس میزند...
دنیا و وجدانها تکان خوردند اما مماشات کثیف تکان نخورد و ساکت ماند. فاجعه و کشتار و کوچ سرزمینی و کلکسیون فجایع اجتماعی و روانی و تاریخی زخمی ماندگار بر قلب بشریت نهاد. شقاوت بیمهار را نظام پست آخوندی رحمت نامید و از قربانی طلبکار بود و هست که اینهمه رافت و دلرحمی را شاکر باشد که "اقلا امنیت داریم"! حالا وقتی پای تکهتکه شدن پاسدار کودککش و نفر دوم نظام در میان باشد انتقام سخت حتماً کمترین است اما نه در آدرس اعلامی بلکه در آدرس واقعی. وجه مشترک تمام این آدرسهای واقعی از ایران تا سوریه و سایر کشورهای منطقه و حتی اقصی نقاط جهان تنها و تنها یک چیز و آن هم ضعیفکشی در سایه مماشات قدرتهای جهانی است. اما وقتی به دیوار بلندتر از خودش میرسد همان منطق درندگی و آدمخواری تبدیل به دریوزگی و خودفروشی و حراج مملکت میشود.
بزدلی و ترس؛ خوی خرمهرههای ولایت
این خوی خرمهرههای ولایت که به عواملش هم سرایت کرده گویای همین بیمقداری و سخافت آخوند و پاسدار است. به همان سادگی که آدم میکشد، میتمرگد و فروخته میشود. وقتی به او فهماندهاند اگر بزند، میخورد، مثل سگ ترسیده کفشها را بو میکند و سر بهزیر پوزه ترحم کشیده است. مرور کوتاه واکنش اراذل ولایت و ماهیت صددرصد متناقض آن واقعیت را کاملاً نشان میدهد.
پاسدار سلامی که گماشته مستقیم خامنهای است در گورسپاری بقایای سردار کودککش گفت: «انتقام میگیریم. انتقام میگیریم، سخت، محکم، پشیمانکننده، قاطع و تمامکننده...».
سعدالله زارعی هم ۱۶دی در شبکه افق در هارتوپورت کم نگذاشت و از بین بردن کلیه ناوهای آمریکا در خلیجفارس را یک خواسته حداقلی خواند. او همچنین گفت که این اقدام نبایستی بهصورت یک ضربه و پایان دادن به مسأله باشد بایستی به شکلی تسلسلوار برنامهریزی بشود.
با سابقه حمله به آرامکو و کشتیها و پایگاهها و سفارتگیری با هلاکت پاسدار کودککش باید کجا میرسید؟ یک پاسدار مرگ رئیسجمهور آمریکا را هم کم دانست.
جانیان حرفهای نظام در حرف از انتقام سخت سبقت گرفتند و شعاری شد که از تراکت و پلاکارد و بنر گرفته تا مراسم و شعار و منبر و سخنرانیهای حکومتی را اشباع کرد. بسیجی و پاسدار و لباسشخصی و گمنام و بدنام متزلزل را به این شعار سپردند تا شاید شتاب ریزشها کم شود.
از صبح چهارشنبه اخبار انتقام سخت بهصورت رگبار از رسانههای حکومتی شلیک شد. منابع حکومتی از پیروزی بزرگ در حمله به پایگاهها و کشتن ۸۰آمریکایی و جراحت صدها نفر دیگر خبر دادند و به ایجاد جو جنگی و هیجانی و شادیهای ساختگی برآمدند.
اما از آنجا که شعبده بسیجیپسند در نیمههای شب کلید خورد، ساعاتی لازم بود که مثل همیشه دروغ شاخدار و مفتضح با بیچارگی و فلاکت بیشازپیش بیرون بزند و واقعیت خفگی و ناتوانی نظام رونمایی شود. حتی یک آمریکایی کشته نشد و خون هم از دماغ کسی نیامده بود. نه دهها موشک که ۲دسته ۵تایی و ۹تایی موشک خرج در رفته آن هم با هماهنگی و اطلاع کامل از طریق کانالهای عراقی و دیگران به «دشمن» پرتاب شد.(گزارش CNN و چندین خبرگزاری دیگر از جمله رویترز در همان روز).
درد و دغدغهٔ اصلی!
در همین وانفسای ماتم و انتقام سخت و تحریم و حمله و سفارتگیری و موشکپرانی و گرانی و انبوه بحرانهای پیچ در پیچ و مرگ کودککش نظام، دغدغه اصلی و خلاصه نگرانی و لرزش ولایت در چیست؟
در اولین سخنرانیاش بعد از گورسپاری پاسدار کودککش روشن میکند. او به دغدغه و کابوسی رجوع میکند که درد اول اوست. ظاهراً و بدون قافیه به آلبانی اشاره میکند! در عراق ضربه خورده و در سفارتگیری و موشکپرانی گیر کرده و حالا از درد آلبانی میپیچد؟! ظاهراً باید گفت آسمان و ریسمان چه ربطی دارند؟ اما رأس نظام در واقعیت ارتباط تمام بحرانها با کانون تهدید را نه تنها میفهمد که میلرزد و کابوس دارد. همین ترس خمینی را هم آزار میداد که به صراحت گفت دشمن نه آمریکا و شوروی(آن زمان) یا اسراییل و کذا و کذا بلکه همینجا و در تهران و در همین امجدیه است(که سخنرانی تاریخی فرمانده هشیار و پر صلابت ارتش آزادیبخش با انبوه جمعیت شکل گرفت).
بعد از انتقام سخت!
حالا در دوران پایانی و بعد از یک ضربه مهلک به ماشین انهدام فرامرزی نظام و بعد از همه آدرسهای عوضی و شلنگتختههای مبتذل، حرف حسابی نظام را هم ببینیم.
ظریف: «حمله انجام شد و تمام شد. ایران اقدام متناسب را در دفاع از خود بر اساس ماده ۵۱ سازمان ملل انجام داد و تمام کرد... ما بهدنبال افزایش تنش یا جنگ نیستیم»!
همین ظریف جای دیگر و در همین افتضاح موشک بیخرج، التماسهای مکرر در مکررش را باز هم تکرار میکند که طرفها به براندازان گوش ندهند بلکه به شرکای اوباش و رذل آخوند پاسدارش گوش بدهند.
روزنامه آرمان ۱۹دی: «پاسخ نظامی عالی بود الآن وقت مقابله دیپلماتیک است -همان موشکهای خرجدررفته و بیرمق – واکنش نظامی باید در همین حد باقی بماند. اینکه برخی شایعهها بهوجود آمده است که ایران با هماهنگی دولت آمریکا این حمله را انجام داده است نیز مهم نیست! زیرا در صورت وجود چنین امری نیز باز هم یک نمایش قدرت از سوی جمهوری اسلامی در سطح جهان بود و قطعاً راه را در عرصه "دیپلماتیک" برای کشور بازتر خواهد کرد!
به این ترتیب انتقام از قدرت مافوق همین بود اما انتقام سخت باید در آدرس واقعی و با موشک واقعی انجام میشد.
خامنهای هم که تکیه کلامش دشمن دشمن دشمن است، بهوضوح مجبور به لودادن شعبده شد.
خامنهای: «در یک کشور اروپایی، یک کشور کوچک اما شریر واقعاً خبیث در اروپا، یک عنصر آمریکایی با یک تعداد ایرانی مزدور، وطنفروش، جمع شدند دور هم علیه جمهوری اسلامی بنا کردند برنامهریزی کردن و نقشه درست کردن. نقشه هم همان چیزی بود که ما چند روز بعدش در قضایای بنزین دیدیم».
شیادی خامنهای در هر رسوایی فرار به جلو است. وقتی کار به رسوایی کشیده است خودش نیمبند اشارهای میکند اما مسئولیتش را نمیپذیرد. نمیگوید که واقعاً این کار را کرده یا نه بلکه مزدورانش را گیج میکند تا بیشتر سؤال نکنند.
به این ترتیب سرمایهگذاری روی پاسدار کودککش مدفون دود شد و بههوا رفت در حالیکه چند روز و ساعتی از هلاکت و دفنش نگذشته بود. سرپاسدار بیمغز همان موشک بیرمق و خرجدررفته در بیابانهای عراق را آدرس داد و خامنهای مهر تأیید بر آن نهاد. بیش از ۲۰۰حمله به مزدوران نیابتی در سوریه و عراق و کشتهها و خسارات که غالباً نظام و از جمله کودککش مدفون خفه بودند تابع همین منطق بود. اما انتقام سخت بر جای خودش محفوظ بود و طبق معمول آن را از مردم گرفتند.
واقعیت این است که با سست شدن پایه مماشات جهانی، رژیم دچار فلاکت و سردرگمی است. تشتت مفرط و ماهیت مخربش کاسبی لاشهگردانی را هم بر سرش خراب کرد و شلیک به هواپیمای مسافری بر جرایم نظام اهریمنی افزود.
پاسخ نظام شکنجه و مردمکش تنها و تنها با مردم قیامگر و کانونهای شورشی و ارتش آزادی است.
مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است