در ادبیات سیاسی، لحظهای وجود دارد که «واقعیت» چنان بر «پروپاگاندا» سنگینی میکند که حتی تحلیلگران نزدیک به ساختار نیز ناگزیر از اعتراف به فروپاشی میشوند. سخنان اخیر سعید لیلاز در برنامهٔ «کافه خبر»، فراتر از یک نقد اقتصادی ساده، در واقع ترسیم دقیق مختصات نظامی است که در تارهای ناکارآمدی و فساد خودتنیده، به مرحله احتضار رسیده است.
اعتراف به فلج ساختاری: «خودمان میدانیم»
تکاندهندهترین بخش اظهارات لیلاز، افشای بنبست فکری در سطوح عالی تصمیمگیری است. او با صراحت میگوید: «به هر مسئولی مشکلات را میگویم، میگویند: خودمان میدانیم؛ سخته»!
این عبارت نشاندهنده نوعی «آگاهیِ بیعمل» است؛ جایی که حاکمیت از عمق فاجعه باخبر است اما بهدلیل ترس از دست دادن بقای خود، توان واکنش را از دست داده است. لیلاز معتقد است که سیستم در جستجوی راهکارهای بیهزینه است، در حالی که «هنوز در علم اقتصاد آمپول بدون درد اختراع نشده و اینها دنبال آمپول بدون درد هستند».
این وضعیت نشان میدهد که نظام بهلحاظ کارکردی به بنبست رسیده و از انجام هر گونه «جراحی عمیق و دردناک» که لازمه بقاست، ناتوان است.
ماهیت ضدایرانی؛ غارت ملی به جای توسعه
تحلیل لیلاز از ساختار اقتصادی، پرده از رویکردی برمیدارد که منافع ملی ایران را قربانی بقای طبقه حاکم کرده است. او با ادبیاتی گزنده بیان میکند: «خصوصیسازی در کشور ما یعنی غارت!» و آن را «انتقال منابع ملت از طریق دولت به افراد و طبقات خاص اجتماعی وفادار به دولت» توصیف میکند. «به قرآن محمد قسم میخورم، ایران غارت شده و وجود خارجی ندارد... ملت ایران اکنون غارتزده است».
وقتی نظامی ثروتهای بیننسلی یک سرزمین را به جای سرمایهگذاری در تولید، صرف وفادارسازی حلقههای قدرت و خروج سرمایه به کشورهایی نظیر کانادا میکند، عملاً مسیری ضدایرانی را میپیماید که نتیجهاش هولناک است.
ورشکستگی پولی و سقوط مشروعیت
آمار و ارقام ارائه شده توسط لیلاز، تصویری از یک ورشکستگی تمامعیار را ترسیم میکند. او فاش میسازد که «۴۰ درصد کل داراییهای شبکه بانکی ایران موهومه(یعنی وجود خارجی ندارد) و ۳۰ درصد آن مسموم» است. این یعنی قلب تپنده اقتصاد کشور (بانکها) با خون جعلی(پول چاپ شده بدون پشتوانه) میتپد از سوی دیگر، لیلاز معتقد است که این بحران اقتصادی مستقیماً ستونهای سیاسی نظام را لرزانده است: «جمهوری اسلامی به کف مشروعیتش رسیده» به باور او، این ریزش مشروعیت باعث شده که حاکمیت حتی از اصلاح قیمت سوخت نیز وحشت داشته باشد و در یک «لوپ بسته» گرفتار شود که خروجی آن چیزی جز فرسایش بیشتر نیست.
دوراهی نهایی: حفظ «آدمها» یا حفظ «نظام»؟
لیلاز با نگاهی تاریخی، وضعیت فعلی را به اواخر دوران صفویه، قاجار و پهلوی تشبیه میکند که در آنها نظامها بین منافع کارگزاران فاسد خود و بقای کلیت سیستم، اولی را انتخاب کردند. او میگوید رهبری نظام ناگزیر است «بین اجزای حکومت(آدمها) یا کل حکومت یکی را انتخاب کند. اما واقعیت تلخ این است که بهگفته او، تاکنون نظام «اجزای خودش را به حفظ کل نظام ترجیح داده» و قادر به جلوگیری از ویژهخواری و غارت منابع توسط وفادارانش نبوده است.
نزدیک شدن به ته خط
تحلیل اعترافات سعید لیلاز ما را به این استنتاج قطعی میرساند که فاشیسم فرتوت دینی از مرحله «بحران» عبور کرده و وارد فاز «فروپاشی کارکردی» شده است. ساختاری که در آن «۲۱میلیون خانوار به زیر خط فقر هل داده شدهاند» تا رانتخواران از مابهتفاوت نرخ بهره و تورم ارتزاق کنند، این نه تنها نامشروع، بلکه ضدایرانی است.
وقتی موتور نقدینگی بهدلیل فساد سیستماتیک بانکها خاموششدنی نیست و مسئولان با پاسخ «خودمان میدانیم» از مسئولیت شانه خالی میکنند، یعنی نظام دیگر ارادهای برای بقا ندارد.
اعتراف به اینکه «ایران غارت شده» و سیستم به «امتناع از تصمیمگیری» رسیده، نشانههای واضحی است که ثابت میکند این قطار به ایستگاه پایانی و «ته خط» نزدیک شده است؛ جایی که دیگر نه جراحیهای دیرهنگام و نه وعدههای توخالی، توان ترمیم زخمهای عمیق یک ملت غارتزده را ندارند.
وضعیت توصیف شده توسط لیلاز مانند ساختمانی است که موریانه(فساد سیستماتیک) تمام ستونهای اصلی آن را خورده است. ساکنان(مسئولان) میدانند که سقف در حال فروریختن است و به هم میگویند «میدانیم»، اما چون خودشان موریانهها را پرورش دادهاند، نه میتوانند آنها را از بین ببرند و نه توان بازسازی پیِ ساختمان را دارند. در چنین حالتی، سقوط نه یک احتمال، بلکه یک ضرورت فیزیکی و تاریخی است.
منبع:
خبرآنلاین: «لیلاز: به هر مسئولی مشکلات را میگویم، میگویند: خودمان میدانیم / من شارلاتان نیستم» - ۶دی ۱۴۰۴
(مطالب داخل گیومه برگرفته از سخنان سعید لیلاز)