«هزینههای زندگی از قبیل قیمت نان، مسکن، دارو و
درمان، همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند».
(برتولت برشت)
در هیچ کجای جهان نمیتوان کشوری را چون ایران اشغالشده یافت که مردم آن از بابت تهیه و تأمین آب و نان و احتیاجات کف زندگی، سیاسی شده باشند. اقتصاد در ایران آخوندزده، محرک ذهن و مغز مردم ایران برای درک وضعیت سیاسی کشورشان تحت سلطهٔ قومی قرونوسطایی است.
مشکلات اقتصاد خانواده در ایران آخوندزده با طلوع خورشید سر برمیآورند و تا طلوع بعدی بیسرانجام میمانند تا مگر آستین غیرت اعضای خانواده در مقابل دولت و حاکمیتی بیغیرت و بیکفایت، بالا زده شود و با چند شیفت کار کردن، قوتی به کف آید و شبی به سرآید!
در ایران آخوندزده، اعزام ناگزیر و اجباریِ کودکان کار به خیابانها از جانب مادران و پدران، بخشی از گردش کار اقتصاد خانوادههای بیبضاعت است. خانوادههایی که شمارشان، نزدیک ۶۰درصد جامعهٔ ایران را شامل میشود. در شبکههای مجازی ویدئویی در گردش است که الناز کوچولو ۷ساله و برادرش الیاس ۱۰ساله در حال فروش آدامس هستند تا غذای خانوادهشان را تهیه کنند. ویدئوی دلخراش دیگری در گردش است که بزرگترین تمنا و آرزوی دخترک خردسال ایرانی را خوردن میوه معرفی میکند.
در ایران آخوندزده، زندگی از نیاز طبیعی درون انسانها به تمنای گاه دستنیافتنیِ بیرون رانده میشود و از مرکز شهرها به حاشیهنشینی و زاغهنشینی. اینگونه است که توالیِ سیاست اقتصاد غارتگری در ایران آخوندزده، فرهنگ و گویش متعارف اجتماعی را هم به زیر خط فقر میکشاند تا فرهنگ و گویش زاغهنشینی و حاشیهنشینی جای آن را بگیرد. در چنین روند رو به رشد مداوم لاغر و لاغر شدن اقتصاد خانواده است که اخلاق اجتماعی هم نحیف و نحیف میشود و روح و روان جامعه، زخمی و مجروح.
با شتاب روند رو به مرگ اقتصاد است که رسانههای حکومتی، ویترین یا نمایشگاه ارائهٔ گزارشات جنایی شدهاند. جنایی نه از آنگونه که تا بهحال شنیده و خوانده و شناخت متعارف از آن داشتهایم؛ بلکه از اینگونه:
«حداقل هزینه ماهانه سبد معیشت کارگران، امسال به ۱۱میلیون و ۵۰۰هزار تومان در ماه رسیده است» (روزنامه حکومتی همدلی، ۱۲دی ۱۴۰۰).
جنایی را با آسیب رسیدن یا با نیست شدن جان و پیکر آدمیان میشناختهایم ولی در ایران آخوندزده، قیمت نیست شدن زندگی چند است تا میزان جنایی آن را بتوان سنجید؟ آنچه در ایران جریان دارد، مرگی است که برای شکار زندگی، قیمت تعیین میکند! به «سقوط آزاد زندگی» نگاه کنید:
«بر اساس آمارها بیش از یکمیلیون نفر از اقشار ضعیف کار خود را از دست دادهاند. بسیاری از این اقشار ضعیف حتی از بیمه بیکاری هم برخوردار نیستند. سقوط آزاد زندگی در برابر هزینههای زندگی برای همه ثابت شده است» (همان منبع).
«زیر خط فقر» که زمانی در تصور نمیآمد و در اندیشه نمیگنجید، در ایران آخوندزده از مرزهای حیرت و اعجاب گذشته و پیشاپیش مرگ، زندگی را شکار میکند تا قلههای آماری «خط فقر» را بالاتر ببرد که نگاهها و حواس مردمان را بهوجودش عادت دهد. اینگونه است که سال به سال، تورم متورمتر میشود و خط فقر فربهتر:
«تورم از ۴۵درصد عبور کرد اما دستمزدها همان است که تعیین شد... در سال۹۸ حدود ۲۶میلیون نفر از مردم ایران زیر خط فقر بودهاند؛ یعنی از هر سه نفر یکی. آماری که قطعاً در سال۹۹ و ۱۴۰۰ رشد قابل توجهی داشته است» (همان منبع).
این چند وجه از نما و سیمای میهنی است که اقتصاد حکومتیِ آخوندزدهاش، مردمان را سیاسی کرده است. سیاسی بهمعنی درک ریشههای مرگ اقتصاد و مرگ اخلاق با کوچ دادن از مرکز به حاشیه برای رواج فرهنگ زندگیکشی و نخبهکشی. این مردم سیاسی شده هستند که حتی در مرگ شتابان اقتصاد، آماج و هدفشان نظامی است که باید تعیینتکلیف شود. این است چرخهٔ تعادلقوای روزانه بین یک جامعه با حاکمیت ولایت فقیه.