حسن روحانی یکبار از داشتن هفت «در» برای دور زدن تحریمها میگوید و با بیسوادی محض آیه قرآن را هم اشتباه میخواند و هم وارونه تعبیر میکند، گاه مشغول تله پاتی داخل ماشین است. یک روز خود و عملهاش دور دنیا به هر دیار البشری آویزان مذاکره میشوند و میخواهند "پرزیدنت ترامپ" را از همکارانش نجات دهند و روز دیگر مثل ۱۲خرداد میگوید شرایط سخت است و ما چارهای جز مقاومت وایستادگی نداریم.
شیخ بدکار که نعل و میخ و چکش را صاف کرده در این واماندگی تنها نیست و کلیت نظام به درد «چه کنم» گرفتارآمده است. محاصره بحرانهای خود ساخته بر آدمکشان وطن سوز و ضدبشر تنگ آمده و از چهار دهه ناز و نعمت و بد مستی به درشان آورده است. آخرین ذخیرهها و سرمایه هایشان را خرج اوجب واجبات حفظ نظام میکنند و به بازار آوردهاند. حسرت ناتوانی در تاراج منابع نفتی را میخورند. به هر کس و ناکس عالم بفرما میزنند و باز کشتی سرگردانشان در بندر یا بنادری بلاتکلیف است.
در این وانفسا رسوایی وزیر قاتل و پاپوش زن اطلاعاتی، تعفن نمایشات تلویزیونی و به هم ریختگی دستگاه شکنجه و استنطاق و لشکرکشیهای باندی پتک دیگری بر نظام محتضر فرود آورد که لرزههای آن ادامه دارد. وزیر و شهردار خاتمی چی میگوید قتل کرده است و هم باندیهایش تعبیر و تفسیر «نرم» میکنند. باند جنایتکار دیگر سر خوش از مالآندن و شلیک به آن یکی است. خامنهای مجبور به دخالت میشود اما به سیاق بزدلی همیشگیش جرأت علنی شدن دخالت را ندارد. در این بین سر و کله رئیس پیشین تلویزیون رژیم پیدا شده و از مقتول که به سراغش رفته بود یاد میکند و بلافاصله حرفش را عوض میکند. نا گفته پیداست اینهمه رذالت و گنداب فوق تصور در پناه قراول پاسداران نظام علیه ملت است.
ماجرای اجلاس سهگانه و انزوای تمام قد
در این میان اجلاس سهگانه مکه از راه رسید و انزوای دار و دسته وحوش را بهوضوح تمام در معرض دنیا گذاشت. رژیم ضعیف و ورشکسته و تعادل از دست داده باز هم تشتت خودش را به عیان بارز کرد و از فرط خفگی تنها یک مستمسک یافت: «دروغ». منتها دروغ نیز افاقه نکرد و دچار دروغهای متناقض شد:
روحانی از اینکه آدم حساب نشده و راهش ندادهاند جز جگر زد. رسانههای وابسته به دروغ نوشتند که در اجلاس مکه از قدس و فلسطین چیزی نگفتهاند و نوک پیکان حمله را به طرف رژیم گرفتهاند. در عینحال ریزشیهای نمک گیر و مأمور گفتند که اطلاعیههای اجلاس مربوط به قدس و فلسطین بوده و رژیم چندان هم منزوی نبوده و محکوم نشده است! تصور فلفل خورده متظاهر به عدم سوزش سخت نیست. رسانه حامی هم چارهای ندارد مأمور است و معذور حتی اگر برنامه به ظاهر سیاسی طنز از آب در آید و مدعو منتخبی که با حرص و جیغ تا حد لرزش صدا زور بزند: بابا چیزی نیست که! اصلاً چیزی نیست که! اصلاً مهم نبود! مثل شتر مدعی حمام. ظریف هم برای دریوزگی به برگ سوخته قدس فروشی رو آورد و در پوش آن یک دل سیر التماس و زاری خروج از انزوا سر داد. برگ سوختهای که بخشنامههای پیدرپی حکومتی افشا شده و تهدید به غیبت زدن برای کارمندان دولت در صورت عدم شرکت، متاع جواد ظریف برای خرج کردن شد. این روزها طنز و تراژدی آمیختگی غریبی دارند.
کدام ایستادگی!
حسن روباه میگوید ایستادگی، لابد منظورش همان علمالهدی است که گفت موش از ترس گربه جلوی لانهاش میایستد!
عجز فاشیسم هار بر تل چپاول، غصب، استخوان و خون مرهمی است بر دل ستمدیدگان و سوزشی بر شقاوت پیشگان. همان عجز و بیسرمایگی که موجب میشود دلدادگان خفی ولایت تعیینتکلیف شده و خود را به تعبیری استمرار طلب بخوانند.
فعلاً ارتحال هالیدی آغاز شده و ارتحال نظام در راه است.
ن.اشراق
مسئولیت محتوای مطالب وارده برعهده نویسنده است