آیا میتوان تصور نمود که صفی از واژهها به بازپرسی و حسابرسی از یک حاکمیت سیاسی برآمده باشند؟ یک حاکمیت چه شقاوتی باید در حق واژهها مرتکب شده باشد که کلمات به مجازات اتودینامیک آن قیام کرده باشند؟
این یک تخیل سوررئالیستی یا فراواقعیت نیست، بلکه یک واقعیت ملموس و دمدست از مناسبات حاکمیت ولایت فقیه با مردم ایران از طریق واژههاست. اکنون واژههای مردم، قانون، حقوق، حقیقت، شهروند، دین، قدرت و آزادی به محاصرهٔ تمامیت حکومت آخوندی برخاستهاند؛ فصل بیبازگشت مجازات اتودینامیک، موقعیت سیاسی و اجتماعیِ نظام ملایان را از درون و بیرون گواهی میدهد.
چه از این آشکارتر، گواه چنین مجازات اتودینامیکی برای نظام آخوندیست که روزنامهٔ فرهیختگان با مدیر مسؤلیِ مشاور ولیفقیه، در شماره ۱۹اردیبهشت ۱۴۰۲ از زبان یک جامعهشناس و عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد تهران بنویسد:
«کتاب اوستا میگوید وقتی پادشاه دروغ بگوید باید او را با شمشیر از مملکت خارج کرد».
«دروغ» در ادبیات نظام ملایان، سیاسیترین واژه است. دروغ، عصای دست کارگزاران صدر تا ذیل این رژیم و دشنهٔ قاتل واژهها و وارونه کردن مفاهیم و معانیشان است. ۴دهه است اینان از احترام به قومیت و مذاهب و طبقات مردم دم زدهاند ولی روزنامهٔ مشاور ولیفقیه نتوانسته است ریشهٔ دجالیت گفتاری اینان را با واقعیت بودجهیی که دولت به دولت بر اساس تبعیض و طبقات ــ برای حفظ نظام ــ نوشته و تنظیم میشود قیاس نکند:
«تبعیض قومیتی، تبعیض مذاهب، تبعیض طبقات اقتصادی یا تبعیض جنسیتی در تنظیم ردیف بودجهها باعث نابرابری شده است... بودجه بیشتر سیاسی دیده شده تا شهروندی و ملی».
ناکارآمدی دولتهای قسمخورده به ولیفقیه بهمثابه مجازاتی اتودینامیک، چنین اساس و علتی دارد:
«با تبعیضها و در نتیجه انحصارطلبییی که وجود دارد، تبعیضهای قومی و جنسیتی و اقتصادی و فرهنگی و مذهبی و... پررنگتر میشود».
سلسلهٔ «تبعیضها» و در پی آنها کاروان جنایت توسط دولت به دولت و مجلس به مجلس و قضاییه به قضاییه، دهه به دهه به سیاسیتر شدن جامعهٔ ایران انجامیده است. چه مجازاتی از این اتودینامیکتر:
«مطالبهگریهای صنفی سیاسی شدند، مذهبیها و قومیتیها سیاسی شدند. به این دلیل تعاملی بین دولت و ملت نیست. این وضعیت مرتباً در حال افزایش است. جامعه وقتی به اینجا برسد قطعاً شورشهای دامنگیر و کلان یا جنبشهای فراگیر در انواع خیزشها رخ میدهد و فروپاشی اتفاق میافتد. در آن صورت هیچچیزی و هیچ قدرتی جلودار فرو پاشیدگی و تحولی ناگزیر نخواهد بود».
کلنگ مجازات اتودینامیک را خمینی با «انحصارطلبی قدرت» از طریق تمامیتخواهی سیاسی و مذهبی زد. این تمامیتخواهی به تمامخواریِ اقتصادی هم سرایت یافت. کانون این مجازات اتودینامیک متوجه روحانیت حکومتی شده است که هماینک به پایان همیشگیِ روزگار مفتخوری از طریق بازارگرمیِ وراجیهای صد من یک قاز دجالگری سیاسی ــ مذهبی رسیده است؛ آنگونه که در میان نسل ۲دههٔ اخیر ایران هیچ جایگاه و پایگاهی جز سیبلی از «انحصارطلبی قدرت» ندارد. ببینید چه سیبلی بهوسعت ایران شده است که روزنامهٔ مشاور ولیفقیه هر کاری کرده نتوانسته است انکارش کند:
«امروز تلقی و شناخت کودکان و جوانان نسبت به روحانیان چقدر عوض شده است. چون تعابیری که پیدا شده بر اساس انحصارطلبی قدرت است».
با وجود وراجیهای دجالانهٔ امامنمایان ریایی جمعه و کارگزاران و سخنگویان نظام در باب اقتدارگرایی سیاسی و اقتصادی، تهی بودن صندوق مالی دولت برای تأمین کف زندگی مردم و خالی بودن پایگاه اجتماعی حاکمیت، گزارش ناگزیر رسانهٔ مشاور ولیفقیه به بیرون حاکمیت است:
«توجه به نیازمندیهای کف زندگی مردم، مثلاً توجه به نیاز به آب، نیاز به دارو، نیاز به غذا، نیاز به امنیت اجتماعی و ایمنیهای بهداشتی و درمانی، نیاز به شغل مطمئن و نیاز به تفریح و گردش و خوشحالی و... امروزه مردم در این حوزهها مشکل دارند».
در ادامه اعتراف میکند که رژیم آخوندی از پس ۴دهه مردمگراییِ مبتذل، اکنون دارد توسط «مردم» «تنبیه» میشود:
«در حقیقت وقتی پشت به مردم کنیم و حرف مردم را گوش نکنیم، تنبیه خواهیم شد».
اکنون این اکثریت قاطع مردم ایران در هیأت اقشار صنفی و اجتماعی، قیامآفرینان، زندانیان سیاسی، کانونهای شورشی و جنبش فراگیر برابریخواهی زنان است که مختصات سیاسی ــ اجتماعیِ نظام آخوندی و لاعلاجی در گریز از مجازات اتودینامیک را معرفی میکند:
«اگر پاییز و زمستان ۱۴۰۱ را در هم ادغام کنیم، امروز به نمونههایی از آن در فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۲ و به نوعی سازمانیافتگی تجمیعی رسیدهایم» (همان منبع).