پیامی که باید بازش یافت؟
در غوغای مرگباری که ارتجاع و بنیادگرایی اسلامی در منطقه و جهان بپا کرده،
و در گرگ و میش پیوستهای که آخوندها بر روز و شبمان، غالب کردهاند،
روز برانگیخته شدن حضرت محمد پسر عبداله، فرصتی است نیکو تا لحظاتی هم به پیامبر بیندیشیم.
به پیامبر و گفتهها و کردارش، آنگونه که بود، نه آنگونه که میگویند.
پیامبری که می شناسیم
و پیامبری که نمیشناسیم.
بعثت؟ پیام؟ پیامبر؟
روز شنبه 25فروردین 97 خورشیدی، برابر با 27رجب از ماههای قمری، سالگرد برانگیخته شدن حضرت محمد (ص) به پیامبری از سوی پروردگار برای مردم است.
اگر نخواهیم سرسری از روی کلمات بگذریم و هر کلمهای را با همان ضربآهنگ همیشگی و شناختهشدهترین معنیاش، بخوانیم و زود بگذریم، حتی لحظهای درنگ و تفکر در همین «شبهجمله» کوتاه زیرین
«مسئولیت رساندن پیامهای خالق هستی به جهانیان»
شوکهکننده است.
پیامرسانی که گرچه خود حتی خواندن و نوشتن هم نمیدانست! اما شگفتا که به جهانیان، خوانشی نو از جهان هستی و کل آفرینش آموخت؛
از کجا آمدهایم؟
چگونه بهوجود آمدهایم؟
چرا بهوجود آمدهایم؟
پیشینیان ما، که بوده و چه شدند؟
چگونه با خود و دیگران زندگی کنیم؟
به کجا میرویم؟
و... سوالهایی کوتاه و معدود از این دست که گاه تمام هستی ژرفاندیشترین دانشمندان، وقف یافتن پاسخ یکیشان میشود، تازه بیهیچ تضمینی درباره درستی یا نادرستی یافتهاش!
تا آن جا که مولای عرفان میگوید:
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
کـه چـرا غافـل از احـوال دل خـویـشـتنـم
از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود؟
به کجا میروم؟ آخر ننمایی وطنم
البته که سوق دادن «ذهن» اسیر «واقعیت نسبی» به سوی «مفهوم مطلق»، کاری است مشکل و شاید غيرممکن.
و از آن سختتر، ایمان به کسی است که میگوید رابطی است میان این نسبی (که تمام هستی ما را فراگرفته) و آن مطلق نادیده!
عربی «امی» که اگر نبود تاثیر «پیام»هایش بر هستی و تاریخ زندگی بشر، بسا که به سرعت در غبار زمان، فراموش میشد.
اما اینک و بهویژه در روزگار ما، آن پیامآور و پیامهایش بیشتر از هر لحظه دیگر تاریخ، پررنگتر، در برابر ما ایستادهاند تا بازشان بشناسیم.
از هجرت تا بازگشت پیامبر
روزگار غریبی است و از همه غریبتر، پیامبر خداست! امروز به حساب روزشمار خورشیدی، حدود 1397 سال خورشیدی از هجرت اجباری حضرت محمد از مکه (زادگاهش) به مدینه میگذرد. هجرتی تاریخساز که تقریباً بلافاصله مبدأ تاریخ مسلمانان شد.
از آنروز که پیامبر مخفیانه ترک شهر و دیار کرد و از کورهراههایی دشوار، خود را به مدینه رساند تا اینجای تاریخ که ما ایستادهایم بسی قرنها آمده و بسی حوادث بر بشریت رفته که نه در عدد گنجد، نه در بیان!
آنروز هم حضرت محمد مانند تمامی آنان که ناگزیر از ترک خانه و کاشانهٴ خود میشوند تا در سرزمینی دیگر، ماوا گزینند، با خاطری تلخ از غمی که در زادگاهش بر او گذشت و قلبی شکسته از آنچه که در شهر همسایهاش طائف بر او رفته بود، راه غربت در پیش گرفت. مورخین نوشتهاند پیامبر هرگز تلخی روزی را که از طائف رانده شد، فراموش نکرد.
و همین ”شبنورد“ رانده شده از منزلگه خویش، که حتی توان دفاع از خانه خود را هم نداشت، هشت سال بعد با بزرگترین نیروی نظامی منطقه، سرفراز و پیروز وارد مکه شد.
پیامبر در آن لحظه، بیشک قدرتمندترین فرد جزیرهالعرب بود و شاید درستتر آن باشد که گفته شود، او در آن لحظه، تجسم عینی ” قدرت“ بود. قدرت با تمام معنی سیاسی، نظامی و حتی معنوی آن.
باری، در ورود به مکه هنگامی که اهالی شهر جمع شدند تا ببینند تکلیفشان با این عموزادهای که به بدترین شکل و با بیشترین تحقیر، از خویش رانده بودند و اینک در کسوت قدرتمند ترین مرد منطقه، به شهرش بازگشته، به کجا خواهد کشید؟ هیچکس یا حداقل کمتر کسی امید به سلامت جستن از وضعیت پیش آمده را داشت!
واقدی نوشته: پیامبر به مضمونی چنین از مردم سؤال کرد:
خب تکلیف ما با شما چیست؟
و مردم با نومیدی پاسخ دادند:
اینک حکم، حکم توست! تو خود گو!
تاریخ نویسان در متونی تقریباً یکسان نوشتهاند: پیامبر اشک در چشمانش حلقه زد و گفت:
من با شما همان کنم که برادرم یوسف (حضرت یوسف پیامبر) با برادرانش (که او را به چاه افکنده بودند) کرد! به هرجا که میخواهید بروید، شما آزادید!
پیامبر و «قدرت»
راستی قدرت چیست؟ در تعریفهای کلاسیک و آکادمیک به بیشتر از آنچه که در زیر آمده، بر نمیخورید:
قدرت واژهای است نشاندهنده یک توانایی ویژه برای:
«ایجادتاثیر»
«ایجاد تغییر»
«نابود کردن کسی یا چیزی»
«تحمیل کردن چیزی یا امری برخلاف میل کسی بر او»
با استفاده از «زور» و «قهر» و یا «فریب»
و با بهکار بردن ابزار و وسایلی مانند:
نیروی سرکوبگر
زندان و...
شکنجه جسمی و روحی
یا تبلیغات یکسویه و سیستماتیک
یا قدرت پدیدهیی است مبتنی بر «پول»، «سلاح» و «نیرو»
اما ورای تمامی این تعریفها، همه داستان قدرت در یک مفهوم خلاصه میگردد: قدرت یعنی بهکار گیری «زور، اجبار و هر گونه تحمیل نرمافزاری و سختافزاری» در مراودات انسانی! برای به کرسی نشاندن امیال و شهوات خود.
کاری که حکام و سلاطین با شمشیر میکردند و هر آنکس که شمشیر کفاف کارش را نمیداد، آن را با «فریب» انجام میداد. کاری که پیشه پیامبران دروغین بوده و هست!
پیامبر اسلام در شمار معدود شخصیتهای تاریخی است که قدرتی همهجانبه داشت اما دستپاکی او در استفاده از قدرت، درسی است که هر مسلمانی چه خرد و چه کلان باید بیاموزد تا اگر بر مسند حاکم نشسته، بداند با مردم چگونه باید سلوک کند و اگر شهروندیست عادی و مالیات دهنده، بداند با حاکم جائر و دیگر مردم چگونه رفتار کند.
با این مقدمه نگاهی کنیم به پیامبر
پیامبر و «قدرت»
این داستان «پیام آوری» است که آمده بود تا به ما «زمینی»ها، درسی دهد.
پیامبری از جنس خودمان؛
آدمی، زاده انسان که همچون ما غذا میخورد، میخفت، کار میکرد و... آنهم در عقب افتاده ترین گوشهٴ جغرافیای منطقه و در تاریکترین رخنهٴ به جا مانده از تاریخ جاهلیت! افتاده مردی عامی که در کوتاهترین زمان ممکن، به قدرتمند ترین مرد منطقه تبدیل شد!
محمد در مقام پیامبری، صاحب قدرتی باور نکردنی بود؛
در قرآن حداقل 11بار ضرورت فرمانبرداری از «پیامبر» معادل فرمانبرداری از «خدا» و در ردیف آن، بیان شده، اما با اینهمه. او هرگز بر مردم «خدایی» نکرد!
هیچیک از محدثین و مورخین ِهیچکدام از مذاهب گوناگون اسلامی، از او به صفت دیکتاتور و خودرای، یاد نکردهاند سهل است، چنین وصفی را معادل بیحرمتی به پیامبر تلقی میکنند.
قدرت پیامبر آنگونه که خدا به او تفویض کرده بود، چنان خارج از حد و اندازه بود که در مورد مؤمنان، آیه نازل شد: (النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم...احزاب 6) اما او هرگز به جای کسی و در مقام «قیم» کسی تصمیم نگرفت.
حتی در کوران جنگ خطیر احزاب که به بود و نبود دین و رسالتش بستگی داشت، در بارهٴ تعیین محل جنگ با مردم مشورت کرد و چون رأی اکثریت، برخلاف نظر او بود، به رأی مردم گردن نهاد.
او با آنکه از سوی مردم، حرفش با میل و رغبت پذیرفته میشد اما در آخرین حجی که به جا آورد، وقتی که «امر» بر معرفی حضرت علی بهعنوان مولای مسلمانان، دایر شد، بر کسی «حکم» نکرد. به کسی فرمانی مبنی بر پذیرش زعامت علی علیهالسلام، نراند، حقیقت مقام علی را گفت و تصمیم نهایی را به خودشان واگذاشت.
به روایت حضرت علی، پیامبر حتی شخصاً به او سفارش کرده بود که:
پس از من و در قضیهٔ جانشینیام، چنانچه مردم بر تو اجتماع کردند، برای رهبریشان برخیز وگرنه آنها را بهحال خود بگذار تا... (ان اجتمعوا الیک فقم به امرهم...) و این چنین بود که علی 23سال، بر کنار از قدرت نشست تا سرانجام مردم بر او اقبال کردند و برای سپردن رهبری به او آنچنان ازدحام کردند که باز هم به نوشته مورخین، فرزندان علی زیر دست و پای مردم مانده بودند.
خدا، مردم و «قدرت»!
ما شگفتزدهایم که پیامبر با همه «قدرت» خدایی که داشت، هرگز بر مردم «خدایی» نکرد، غافل از آنکه حتی خدای محمد هم بر مردم خدایی نکرد! همان خدایی که به بندگانش آموخت که حرف و آیهٴ خدا را هم چشم و گوش بسته قبول نکنند!
«بندگان خدای بخشنده آنانند که... چون به آیات خدا، تذکر داده میشوند، کر و کور روی آن آیه نمیافتند( عبادالرحمن... َالَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْهَا صُمًّا وَعُمْیَانًا ﴿ فرقان آیات 63تا 73﴾»
همان خدایی که همه قدرتش بر بندگانش، نهفته در یک یادآوری بود!
یادآوری نظم وحساب و کتاب جهان و حتمیت حسابرسی اعمال انسانها و بس!
این راه، به بهشت میرسد و آن یکی راه به جهنم، دو مقصد کاملاً متفاوت با ویژگیهایی کاملاً متضاد و قابل فهم برای همگان! اینک انتخاب با توست، ای انسان!
مردم، مظلوم! خدا و پیامبر خدا هم مظلوم!
و این چنین است که حتی خدا و پیامبر خدا هم مظلوم واقع میشوند در جایی که در مقام خالق هستی و آفریدگار انسان و در مقام پیامبر پروردگار مقتدر هستی، انسانها را در انتخاب راه و روش زندگی خویش آزاد میگذارند ولی....
ولی با اینهمه تصریحات بیتفسیر، در میان انسانها، موجوداتی پیدا میشوند که خود را «قیم» یک ملت مینامند و همه یک ملت را مجنون و نادان و سفیه!
قیمی که خود را صاحب اختیار «دین و دنیا»ی دیگران مینامد و با مردم آن میکند که در تمامی این سالها، خمینی و بازماندگانش مرتکب شدهاند.
درودی بر پیامبر
در سالروز میلاد پیامبر، سلامی و درودی به محمد مصطفی که با تمامی قدرتی که نصیبش شده بود، یک لا قبا آمد و یک لا قبا رفت.
در تمامی دوران حیاتش، پاکدست زیست،
حتی یکبار طعامی سیر نخورد،
خودسری و دیکتاتوری، پیشه نکرد
اما همین پیامبر همواره و در هر حالتی با جاهلیت، در افتاد
درهم شکستن ساختار جامعهٔ کهن، همیشه اولویت کار و کلامش بود
و آنچنان به رستگاری مردم، حریص و غمخوارشان بهخاطر کفر و کاستیهایشان بود که بارها مورد خطاب وعتاب پروردگارش قرار گرفت که:
تو تنها یک بشارت دهندهای، کار تو تنها ابلاغ پیام خداست و نه بیشتر!
قرآن آکنده از اینگونه آیات روشن است تا جایی برای سوءاستفاده از قدرت برای آنان که پس از پیامبر میآیند، باقی نماند.
پیامبر و «قدرت»
چگونه میتوان اینهمه را نادیده گرفت؟
در سالروز بعثت پیامبر، چند آیه از کتابش را ببینیم که عموماً خطاب پروردگار است به فرستادهاش و در حقیقت، خطابی به مردم است تا با درک شأن پیامبر خدا، بدانند؛
آنکه پیغمبر بود، قدر و جایگاهش نزد پروردگار این بود، تا دیگر جایی برای دزدهای ایمان عوام، باقی نماند!
فما ارسلناک علیهم حفیظا (نساء 80) (ما تو را به نگهبانی آنان ـ مردم ـ نفرستادیم)
ما نرسل المرسلین الا مبشرین و منذرین(انعام 48) (ما پیامبران را جز برای مژده دادن و بیم دادن نمیفرستیم)
ما علیک من حسابهم من شی و ما من حسابک علیهم میشی فتطردهم فتکون من الظالمین(ا نعام 52) (نه چیزی از حساب آنها – مردم – برعهده توست و نه چیزی از حساب تو برعهده آنها پس اگر آنها را طرد کنی در زمره ستمکاران در آیی)
ما جعلناک علیهم حفیظا و ما انت علیهم بوکیل(انعام 106) (ما تو را نگهبان آنها قرار ندادهایم و تو وکیل آنها نیستی)
... ان انا الا نذیر و بشیر لقوم یؤمنون (اعراف 188) (من جز بیمدهنده و مژدهدهندهای برای قومی که ایمان بیاورد نیستم)
فانما علیک البلاغ و علینا الحساب (رعد 40) (به هرحال آنچه بر عهده توست، ابلاغ کردن – رساندن پیام – است و آنچه بر ماست حساب کردن - حساب کشیدن-)
انما انت منذر (رعد 7) (جز این نیست که تو یک هشداردهنده هستی)
فان تولوا فانما علیک البلاغ المبین (نحل 82) (اگر – مردم – رویگردان شدند جر این نیست که وظیفه تو تبلیغی روشنگر است)
ما ارسلناک علیهم وکیلا (الاسراء 54) (ما تو را وکیل آنها نفرستادیم)
هل کنت الا بشرا رسولا؟ (الاسرا 94) (آیا جز این است که من انسانی هستم که به رسالت آمدهام؟)
ما نرسل المرسلین الا مبشرین و مندرین...(کهف 56) (ما پیامبران را نفرستادیم مگر آنکه مژده دهنده و بیم دهنده باشند)
قل انما انا بشر مثلکم (کهف 110) (بگو همانا که من بشری مانند شما - و برابر شما- هستم)
ما انزلنا علیک القرآن لتشقی،الا تذکره لمن یخشی (طه 2) (ما قرآن را نازل نکردیم برای اینکه تو خود را به تعب اندازی و در راه تبلیغ آن و واداری مردم به قبول آن به ستوه آیی. چرا که این جز یادآوری برای کسی که بیم میکند نیست)
ما ارسلناک الا رحمه للعالمین(انبیاء 107) (نفرستادیم ترا جز آنکه میخواستیم به مردم جهان رحمتی ارزانی داریم)
قل یا ایها الناس! انما انا لکم نذیرو مبین (حج 49) (بگو ای مردم من برای شما بیمدهندهای آشکارم)
قل اطیعوا الله و اطیعوا الرسول فان تولوا فانما علیه ما حمل و علیکم ما حملتم و ان تطیعوه تهتدوا و ما علی الرسول الا البلاغ المبین (نور 54) (بگو از خدا اطاعت کنید و از پیامر اطاعت کنید پس اگر رویگردان شوید بر پیامبر است آنچه بدو تکلیف کردهاند و بر شماست آنچه بر شما تکلیف کردهاند و اگر از او اطاعت کنید هدایت یابید و بر پیامبر جز تبلیغ آشکار هیچ نیست)
و ما علی الرسول الا البلاغ المبین (عنکبوت 18) (و برعهده پیامبر جز تبلیغی روشنگر هیچ نیست)
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِیرًا ﴿احزاب ۴۵﴾ ای پیامبر ما تو را [بهعنوان] گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستادیم
وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ (سباء 28) و ما تو را جز [به سمت] بشارتگر و هشداردهنده برای تمام مردم نفرستادیم لیکن بیشتر مردم نمیدانند
إِنْ أَنتَ إِلَّا نَذِیر (فاطر 23) تو جز هشداردهندهای [بیش] نیستی إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِیهَا نَذِیر ﴿۲۴﴾ ما تو را بهحق [به سمت] بشارتگر و هشداردهنده گسیل داشتیم و هیچ امتی نبوده مگر اینکه در آن هشداردهندهای گذشته است
إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ (یس 3به بعد) قطعاً که تو در شمار پیامبران هستی
انک لمن المرسلین لتنذر قوما ما انذر آباؤهم... و ما علینا الا البلاغ المبین! لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أُنذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ ﴿۶﴾ تا قومی را که پدرانشان بیمداده نشدند و در غفلت ماندند هشدار دهی (۶)
قُلْ إِنَّمَا أَنَا مُنذِر... (سوره ص آیه 65) بگو من فقط هشداردهندهای هستم...
إِنَّا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ فَمَنِ اهْتَدَی فَلِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِوَکِیلٍ (زمر 41) ما این کتاب را برای [هدایت] مردم به حق بر تو فرو فرستادیم پس هر کس هدایت شود به سود خود اوست و هر کس بیراهه رود تنها به زیان خودش گمراه میشود و تو بر آنها وکیل نیستی (۴۱)
نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ وَمَا أَنتَ عَلَیْهِم بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَن یَخَافُ وَعِیدِ (ق 45)
ما به آنچه میگویند داناتریم و تو به جبر و زور وادارنده آنان نیستی پس به [وسیله] قرآن هر که را از تهدید [من] میترسد پند ده
إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا (نازعات 41به بعد) تو فقط کسی را که از آن میترسد هشدار میدهی (۴۵)
فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّر (غاشیه 21به بعد) پس تذکر ده که تو تنها تذکردهندهای (۲۱) لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ ﴿۲۲﴾ بر آنان تسلطی نداری إِلَّا مَن تَوَلَّی وَکَفَرَ ﴿۲۳﴾ مگر کسی که روی بگرداند و کفر ورزد فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الْأَکْبَرَ ﴿۲۴﴾ که خدا او را به آن عذاب بزرگتر عذاب کند إِنَّ إِلَیْنَا إِیَابَهُمْ ﴿۲۵﴾ در حقیقت بازگشت آنان به سوی ماست ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا حِسَابَهُمْ ﴿۲۶﴾ آنگاه حساب [خواستن از] آنان به عهده ماست
کفر مطلق! در فراق پیامبر
همه این آیات را که جمع کنیم یک جمله میشوند:
ای پیامبر! تو، تنها یک فرستاده و یک پیام آوری! وکیل وصی و قیم و صاحب اختیار مردم نیستی! حتی اجازه حسابرسی از مردم را نداری! گرچه که بر مؤمنان از خودشان هم «صاحباختیارتر»ی! اما در هرحال، تنها و تنها یک پیامآوری!
حتی اجازه حسابرسی از آنکه از دعوتت روی میگرداند و کفر میورزد! را هم نداری!
چه رسد به مسلمانی که با تو اختلافنظر داشته باشد!
پیام را برسان و به شنوندگانت هم بگو که آیات کتابت را چشم و گوش بسته قبول نکنند! (شگفتا!) در آنها اندیشه کنند! و... دیگر؟
هیچ!
آمدند فبها!
نیامدند؟
با تو تمام!
پس از آن را به خدا واگذار!
حال اینها همه را مقایسه کنید با جعلیات خمینی و خامنهای و رفسنجانی و تمامی آخوندهایی که پای نظریه شیطانی ولایت فقیه، نشسته و خون ملت را میخورند، هزاران هزار شهروند ایرانی را بهعلت رویگردانی از این جعلیات، بهقتل میرسانند، به زندان و شکنجهگاه و تبعید روانه میکنند و کار را به جایی می کشانند که دادستان خونآشام مشهد میگوید: اختیارات دادستان تنها یک بند انگشت از قدرت خدا کمتر است! (خبرگزاری حکومتی ایسنا ـ ۴ مهر ۱۳۹۶)
و درست به همین علت باید گفت که اگر نبود آن پرچمداری که رایت این پیام را به قیمت جان و هستی و تمامی داشتههای خود و یارانش برافراشته نگه دارند، پیامبر امروز در سالگرد پیامبر شدنش، در این سرزمین بیش ار هر زمان و هر مکان دیگری ناشناس، تحریف شده و ” غریب“ بود! چرا که همه اینها را گفت و نوشتهاش را هم برایمان در «کتابی میان دو جلد» به جا نهاد تا هیچکس نتواند از او و پیامش آن چنان که به نامش در زیر عبا و عمامه کردند، سوءاستفاده کنند.
تا هیچ کس نتواند به اسم خدا و پیامبر، متعرض جان و مال و ناموس و آزادی و آزادگی مردم شود!
تا هیچ کس نتواند خودش را جای پیامبر خدا بنشاند و به اسم خدا و پیغمبر بر گردهٴ مردم سوار شود!
تا هیچ کس نتواند به اسم ”ولایت“ خودش را قیم و مالک؟! دین و دنیای مردم بنامد! و تازه دعوایشان هم بشود که: مردم را من به بهشت ببرم یا تو ببری؟!
آنکه خودش پیامبر خدا بود، خدا بر زبانش نهاد و گفت، به مردم بگو:
من نمیگویم که گنجهای پنهان خدا نزد من است
من نمیگویم که علم غیب دارم
و نمیگویم که فرشتهای هستم
من تنها و تنها آنچه را که به من وحی میشود پیروی میکنم
و باز هم خدا بر زبان همان پیامبرش نهاد تا بگوید: آیا کور (آنکه بینش ندارد) با آنکه میداند و ژرف هم میداند (بصیر) برابر است؟ آیا نمیاندیشید؟ (انعام 50)
و باز دوباره همینجا به یاد آوریم آن آیه را که:
بندگان خدا آنانند که حتی آیهٴ قرآن و کلام خدا را هم کورکورانه قبول نمیکنند (فرقان 73)
یاد پیامبر، هدیه و «مشوقی» برای رزمندگان آزادی
در سالروز بعثت پیامبر رحمت و رهایی، خوبست کمی هم به گفتار و کردار آن پیامبر والا بیندیشیم تا برای جارو کردن زبالههایی که به اسم عالمان؟! دین، بر جان و مال و خون ملتمان دست دراز کردهاند، انرژی و توان بیشتری بگیریم.
سلام و درود خدا بر محمد و خاندانش!
لعنت بر خمینی و دودمانش!