از زمانهای دور بلوچستان مترادف رنج و محرومیت و ستمدیدگی بود. در برابر این تصویر، نمای مقابل آن نیز تداعی میگردد: ایستادگی و غرور و مقاومت. آنقدر ستم و بیعدالتی در این خطه محروم، عادی و متداول مینمود که بنا بهگفته یک سازمان حقوق بشری، در زمان شاه «انتشار کتاب، مجله و روزنامهٔ بلوچی ممنوع بود و اولین باری که به نشریات بلوچی اجازهٔ انتشار داده شد، پس از انقلاب ۱۳۵۷ بود. عمر این نشریات اما به یک سال نکشید و حکومت جدید سه نشریهٔ بلوچی «مهتک»، «گِراند» و «روشنل» را که تازه آغاز به کار کرده بودند، بهسرعت تعطیل کرد» (آسو ـ ۲۹تیر۱۴۰۰)
دهها سال در ایران تحت ستم شاهان تبلیغ میشد که وارث دوهزاروپانصد سال حکومتهای سلطنتی هستند اما حتی پس از چهل سال که رژیم آخوندی جانشین سلطان قبلی شده است همچنان «حدود ۸۱درصد از مردم روستایی منطقهٔ بلوچستان بهصورت سقایی آبرسانی میشوند و هر روز با سهمیهٔ پانزده لیتری آب روزگار سپری میکنند. شهرهای جنوبی سیستان و بلوچستان به شبکهٔ آب و فاضلاب شهری متصل نیستند» (ایلنا۱۱شهریور۱۳۹۹)
در منطقهیی که مسلمانان اهل سنت در آن اکثریت دارند، تبعیض مذهبی چنان آشکار است که حتی اذان اهل سنت از رسانههای رسمی پخش نمیشود. تلاش آخوندهای دینفروش حکومتی برای تغییر مذهب مردم بلوچستان البته شکست خورد اما قیمت سنگینی برای ساکنان این بخش از ایران داشت. برای نمونه در مرداد ۱۳۸۷ عوامل سرکوبگر نظام ولایت فقیه مدرسه علوم دینی اهل سنت را در زابل تخریب کردند. ده سال بعد مسجدی را در چاه بهار بههمین بلا دچار ساخته و برای روحانیان اهل سنت محدودیتهای زجرآور بهوجود آوردند. تعجبآور اینکه از زمان شاه تا دوره سلطنت آخوندها ۳۹ استاندار بلوچستان غیربلوچ بودهاند!
آسیملاسیون شاهی، همرنگ کردن شیخی
حاکمان پیشین و فعلی ایران نگاهشان به مردم بلوچ همچون سایر اقوام تحت ستم، بیهویت سازی و انکار فرهنگ «دیگری» و یا ادغام اجباری با فرهنگ کارگزاران حاکمان مرتجع بوده است. در زمانه شاهان پهلوی سیاست آسیمیلاسیون (همگون سازی) تلاش داشت فرهنگ و هویت بلوچ ها را طرد و مضمحل سازد. پس از آن دودمان، سیاست سرکوبگرانه نظام ولایت فقیه با روپوش مذهبی، آن تلاشهای ناکام را ادامه داد و یک استعمار داخلی را شکل داد که به قیمت خون و رنج مردم بلوچ صورت گرفت.
محرومسازی عامدانهٔ بلوچستان
صدها سال محرومیت و عقب نگهداشتن بلوچ و بلوچستان، باعث گردید این خطه از میهن اسیرمان، تابلویی از شرم ساری و خجلتی باشد که محصول سیاست ستمگرانه حاکمان مستبد و مردم آزار نشسته بر تخت فرمانروایی است.
در تحقیقاتی که مجلس ارتجاع در سال۱۴۰۰ با همکاری وزارت کار در مورد پایش فقر و نابرابری در بلوچستان انجام داده، چنین آمده است: «محروم ترین استان از نظر شاخص ترکیبی استان سیستان و بلوچستان است. با نرخی معادل ۶۲درصد که بالاترین نرخ محرومیت در کشور بوده است. همچنین در سطح شهرستان نیز ۱۱شهرستان از استان سیستان و بلوچستان در جمع محرومترین استانها قرار دارند. پایینترین نرخ بیسوادی و پایینترین شاخص توسعهٔ فناوری اطلاعات، رتبهٔ آخر امید به زندگی، بالاترین آمار کودکان بازمانده از تحصیل، رتبهٔ بیستو هشتم بیکاری و بیشترین درصد جمعیت زیر خط فقر در مناطق شهری کشور را دارد. بالا بودن نرخ مرگومیر مادران و نوزادان بهعلت عدم دسترسی کافی به بیمارستانها و مراکز درمانی، از جمله این موارد است. قلم از شرح هوتکهایی که کودکان معصوم برای برداشتن آب میبایست با گاندوها و تمساح ها (؟!) بجنگند و در بسیاری موارد دست و پا و جان خود را از دست میدهند عاجز است»
نبرد برای آزادی و عدالت
شرح نحوهٔ کار و زندگی مردم بلوچ و جوانان تحصیل کردهای که سوختبری میکنند، فرصتی دیگر میطلبد ولی تاریخ مبارزات مردم بلوچ گواهی میدهد که زنان و مردان آگاه و دلیر این خطه هیچگاه دست از مبارزه و پیکار برای آزادی و عدالت نکشیدهاند. در قیام شکوهمند سال۱۴۰۱ دلاوران بلوچی چنان مشعل نبرد با ارتجاع قهار آخوندهای دینفروش و پاسداران جنایتکار را شعلهور نگاه داشتند که فریاد «از زاهدان تا تهران جانم فدای ایران» به گوش مردم جهان نیز رسید.
دشمن خلق بلوچ هم بیکار ننشست. یک نمونه آن قتلعام نمازگزاران مسجد مکی زاهدان در ۸مهر ۱۴۰۱ بود. پس از آن نیز شماری از رزمندگان آزادی مردم بلوچستان در قیام سراسری جان خود را فدای رهایی خلق در زنجیرشان نمودند. حتی کودکان و سالمندان محترم بلوچ نیز از اعمال جنایت پاسداران و بسیجیها بی نصیب نماندند. همچنین بیش از ۱۰تن از نمازگزاران خاش در آبان همان سال در اثر تیراندازی مزدوران رژیم بهشهادت رسیدند. در تمام این مدت و تا آخرین نماز جمعه سال، در این استان و بهخصوص زاهدان سرفراز، مردم بلوچ همچنان برای طلب حقوق خود، در ادامهٔ قیام سراسری به خیابان آمدهاند.
روز جمعه ۲۶ اسفند در صد و هشتاد و سومین روز قیام سراسری، بار دیگر مردم دلیر زاهدان بهرغم اقدامات سرکوبگرانه و توطئههای سازشکاران، پس از نماز جمعه در خیابانها دست به تظاهرات زدند. آنها شعار میدادند: «امسال سال خونه، سیدعلی سرنگونه»، «خامنهای حیا کن، مملکتو رها کن»، «سلطنت، ولایت، یکصد سال جنایت»، «مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر»، «اینهمه سال جنایت، مرگ بر این ولایت»؛ «حکومت بچهکش، نمیخوایم نمیخوایم»؛ «بسیجی سپاهی، داعش ما شمایی»، «مرگ بر دیکتاتور»، «میکشم میکشم، آن که برادرم کشت»، «قسم به خون یاران، ایستادهایم تا پایان»، «میمیریم، میمیریم، ذلت نمیپذیریم»، «ایرانی باغیرت حمایت حمایت»، «هموطن باغیرت، حمایت حمایت»، «برادر شهیدم، خونتو پس میگیرم»، «از زاهدان تا تهران، جانم فدای ایران»
جای شگفتی نیست اگر در قیام شکوهمند مردم ایران، مردم بلوچستان بهقول آقای مسعود رجوی «بالاترین بهای خونین در سراسر ایران را پرداختهاند» چرا که خلقی که صدها سال است بیشترین محرومیتها را کشیده، در دامن خود رشیدترین و مقاومترین فرزندان جان بر کف را پرورش داده است، تا با سیاهی شب و زمستان استخوانسوز این میهن بجنگند و بهاران پیروزی و بهروزی را تقدیم نسلهای فردا کنند.
آری بلوچستان آنقدر ایستادگی کرد تا بهار آمد.