محمدعلیشاه میگفت: «در محل شما هستید! باید دست و پا بکنید… فشنگ و تفنگ و گلوله و توپ با ۱۰۰سوار فرستاده شد… تکلیفِ آخری! است! که نوشتم»!
در شرح تاریخ مشروطه به نقطهای رسیدیم که تنها تبریز و تنها امیرخیزش مقاومت کرد و صفحه سرنوشت را به سود انقلاب و آزادی ورق زد. دوباره همه چیز زنده شد. مردم ایران دیدند که از پشت ابر ترس و وحشت، خورشیدی از غرور از آسمان تبریز میدرخشد. تبریز با سردارش ستارخان، ایستاد و تمامی نیروهای ارتجاع را یک به یک با پسگردنی عقب راند. و حالا عینالدوله اولتیماتوم داده است. ماجراها را پی میگیریم.
مجاهدان تبریز در پاسخ اولتیماتوم عینالدوله مبنی بر اینکه به شهر ریخته و به هیچکس رحم نخواهند کرد، به پیروی خود از امام حسین علیهالسلام پاسخی نوشته کلام آن سالار شهیدان را در نامه آورده و به باغ صاحبدیوان برای عینالدوله فرستادند.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۷۷۱: «در مقابل اظهارات حضرت والا! جز تکرار این فرمایش حضرت فخرُالمجاهدین، سیدالشهداء، علیه افضلُ الثناء جوابی نداریم که: « اذاکانتِ الابدان للموت اُنشِأت فقتل المرء لله بالسیفِ اجمل».
ترجمه: «اگر بدنها برای مرگ آفریده شده، چه خوشتر که آدمی در راه خدا با شمشیر کشته شود».
«از این قبیل التیماتومها گوش ملت پر شده! دیگر حالت پذیرایی این تهدیدات را ندارند. منتظر اقدامات فعلی هستیم.
آن که در بحر قُلْزُم است غریق چه تفاوت کند ز بارانش».
روز اول مهر تلگرامی از محمدعلیشاه به عینالدوله رسید که در آن تأکید شده بود که باید کار شهر ۲روزه خاتمه پذیرد.
محمدعلیشاه امید زیادی به این روز بسته بود و آن را آخرین روز ایستادگی تبریز میخواند. اما مردم تبریز که از مقاومت مجاهدان نیرو و روحیه گرفته بودند، بدون توجه به این تهدیدها، برای جانبازی هر چه بیشتر آماده میشدند.
ظهر روز پنجشنبه دوم مهر مهلت اولتیماتوم ۴۸ساعتهٔ عینالدوله پایان یافت. ستارخان برای یادآوری تمامشدن مهلت، چند تیر توپ به سنگرهای دولتی شلیک کرد ولی از آنها پاسخی نرسید.
فردا جمعه، سوم مهر، ۲روز قبل از فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، بمباران شهر تبریز آغاز شد و تا غروب ۵۴۰گلوله توپ بر شهر بارید.
یکی از سختترین جنگها و مقاومتهای تبریز همین جنگ سوم مهر ۱۲۸۷بود.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۷۷۳: «چهارده توپ از سه جایگاه، دشت شاطرانلو، دامنه کوه سرخاب، و آنور پل آجی، گلوله میبارانیدند. از اینسوی توپهای شهر نیز از چند جا به پاسخ پرداختند».
انقلاب مشروطیت ایران - م.س.ایوانف: ص ۵۵: «گارتوویک(karovik)، سفیر روسیه در ایران، روز ۲۱اکتبر سال ۱۹۰۸(۲۹مهر ۱۲۸۷) گزارش داد که “فرمانده توپخانه ستارخان، ملوان روسی کشتی زرهدار پاتومکین“ است که از راه رومانی و طرابوزان به ایران آمده است».
در این جنگ نیروهای دولتی نیز تماماً از همه سو به شهر حمله کردند. ابتدا توانستند از همه سو پیشروی کنند. کار بر مردم و مجاهدان تبریز سخت شد.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۷۷۳: «چهار ساعت کمابیش تنها گلولهباران توپ در کار بود… دو ساعت به ظهر آواز شیپور از دوچی آگاهی پیشرفت را داد. و ناگهان از سراسر سنگرها از سر خیابان گرفته تا پل آجی، جنگ و شلیک آغاز شده هنگامهای برپا گردید که کسی که ندیده با گفتن نخواهد دریافت».
از یکطرف شجاع نظام با پانصد سواره و سرباز مرندی و شاهسون، با طبل و شیپور به سنگرهای بازار حمله کردند، قزاقها هم از پشتبام بازار پیشروی میکردند. همزمان، لشکرگاههای دشت شاطرانلو از سر مارالان و از بالای خیابان فشار میآوردند.
آنروز میخواستند هرطور شده امیرخیز را از میان بردارند. یکی از سوی پل آجی، که سپاهیان ماکو چون سیل راهی شده بودند، دیگر از سوی دوچی از جلو و از چپ و راست دیوارها را شکافته تا نزدیکی انجمن حقیقت پیش آمده بودند.
آنچه زور میداشتند بکار میبردند. خود رحیمخان تفنگ برداشته به جنگ برخاسته بود و با سواران خود از راه دروازه دوچی تاخت آورده بود و توپ به سنگرهای مجاهدان میانداخت!
در گرماگرم این کشاکشها سالار ارفع با دستههای خود از سواره و سرباز، همراه تفنگداران قراملک، و “ اُسکو“، از راه “هُکماوار“ و “آخنی“ پیش میآمدند.
به هر کوچه که دست مییافتند، تاراج میکردند و پیش میرفتند.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۷۷۴: «سیهزار تن، از یکسو، پانزدههزار تن از سوی دیگر به جنگ پرداخته، گلوله بر سر یکدیگر میبارانند و گاهی آتشباران، تندی میگیرد. دستکم در هر دقیقه چهلهزار تفنگ تهی میشود و غرشهای توپ و آوای نارنجک نیز در آنها درمیآمیزد. چه بسا زخمی یا کشته که به دیده برمیخورد، چه بسا نالهها و گریهها که شنیده میشد، چهرهها برافروخته، چشمها از اینسو و آنسو در جستجوست. کسی نمیداند از پس آن کشاکش چه نمایان گردد».
براستی برای لحظاتی، این نگرانی در وجود هر کسی میافتاد که نزدیک است آخرین سنگر جنبش مشروطهخواهی هم جمع شود. از آنطرف دشمن هم نیرو گرفته سردستههای دشمن مژده پیروزی به عینالدوله و یا به سپهدار میفرستادند. ولی از اعماق بیم و ترس، شعله مقاومت، میدرخشید.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص۷۷۶: «نخستین مژده از رزمگاه بازار رسید… حسینخان با مجاهدان، دولتیان را شکسته و بازپس راندهاند!
شیپورهایی که دشمن بهنشانی فیروزی نواخته بود به دست مجاهدان افتاد.
بعد از آن، مژده چیرگی از خیابانیان رسید که دشمن را از هر سو بازپس راندهاند».
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۷۷۶: «سردار و همراهان او نیز در امیرخیز، با همه انبوهی که دشمن میداشت و آن پافشاریها که مینمود، در سایه دلیری و ایستادگی، همه را پس نشاندند. سپاه ماکو با آن دلیری که میجنگیدند و با آن گلولهباران سخت که مینمودند و با همه پیشرفتی که یافتند خود را به شهر نتوانستند رسانید... این است داستان یک روز دیگر از روزهای بیمناک تبریز. این است نتیجه اولتیماتوم عینالدوله».
مقاومت سرسختانهٔ مجاهدان باعث شد که نه تنها جلوی پیشرویهای آنها گرفته شود بلکه با شکست رسواکنندهای روبهرو شوند و با بیش از ۳۰۰تلفات عقبنشینی کنند. از مجاهدان حدود ۳۰تن بهشهادت رسیده بودند.
از این جنگ به بعد، در اثر شکست قوای دولت در سوم مهر، دورهٔ جدیدی در تاریخ جنگهای تبریز گشوده شد.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۷۷۸: «مردم تبریز از ترس درآمده این دانستند که یک شهری چون درفش مردانگی برافراشت، دستیافتن به آنجا کار بس دشواری میباشد.
هواداران دولت نومید شدند. نام عینالدوله خوار گردید...
انجمن سعادت از استانبول، به همه جا مژده فیروزی تلگراف کرد. از آنسوی همه امیدهای شاه و دربار برباد رفت».
سپهدار تنکابنی از دولت کناره میگیرد
از این پس، حملههای صاعقهآسای مجاهدین پیروزمند، یکی پس از دیگری، دشمن را درهمریختهتر و ناامیدتر میکرد. روز ۹یا ۱۰مهر بود که سپهدار تنکابنی از کار دولتی کناره گرفت و به ستارخان پیغام فرستاد که قصد دارد به تبریز وارد شده به این جنگ خانگی خاتمه دهد.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۷۸۰: «آزادیخواهان… گفتند این لشکرهای دولت که گرداگرد تبریز را گرفته، اگر چند برابر هم باشد به شهر دست نیابد. در شهر نیازی به یاری سپهدار نیست. اگر او میخواهد کاری انجام دهد، به تنکابن رفته از آنجا بیرق آزادیخواهی را بلند کند که یاری بهتر آن خواهد بود. این پاسخی است که سردار و سالار دادند».
شب جمعه ۱۷مهر مجاهدان به قلب سپاه عینالدوله شبیخون زدند و تا نزدیکی چادر خود او پیشروی کردند و پس از ۳ساعت نبرد پیروزمند، بدون آسیب، به قرارگاههای خود بازگشتند.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۷۸۲: «این پیروزی در نیروهای دولتی سخت تاثیر گذاشت و بهیکباره دلهای ایشان را پر از ترس و نومیدی گردانید».
بعد از این حملهٔ شبانه و بههمخوردن تعادل نیرو و توان رزمی به سود مجاهدان، اندیشهٔ فرار از جبهه در سر سرکردگان و سربازان قوای دولتی رخنه کرد.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۷۸۲: «هرشبی یک دسته از آنان گریخته خود را بیرون میانداختند. عینالدوله در کار خود درمانده، نومیدانه روز میگذاشت».
مجاهدان با یک شکست دیگر به سپاه ماکو، پیروزی بزرگتری را نصیب مشروطه خواهان کردند. سپاهیان ماکو دشمنان هراسانگیزی بودند که راه جلفا را گرفته و از ورود کالا و نفت به تبریز جلوگیری میکردند.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۷۸۲: «دستهای (از سپاه ماکو) یکهتازان پلِ (آجی) را گذشته در اینسو کاروانسرا و خانههای روسی را پناهگاه خود کرده بودند. دو ساعت از روز گذشته ناگهان جنگ آغاز شد. مجاهدان بستر جویها و سبزهزارها را سنگر گرفته و جنگکنان پیش میرفتند. این یکی از خونریزترین پیکارها بود. دویست یا سیصد مجاهد در برابر هزار تن میجنگیدند. هفت ساعت هنگامه برپا بود. هنگامهای که هر کس دیده هرگز فراموش نخواهد کرد. سرانجام مجاهدان توانستند نیروهای جرار سپاه ماکو را جاکن کرده و فراری دهند.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۷۸۳: «سیو هفت تن از سپاه ماکو از پا افتادند تنها ۴تن توانستند گریخته نیمه جانی بدر برند… چون اینان از میان برخاستند دستههای آن ور رود ایستادگی نتوانسته رو به گریز آوردند».
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۷۸۳: «سراسر لشکرگاه (سپاه ماکو) را ترس فراگرفت و یکساعت نکشید که از آنجا نیز رخت بربستند. در این گیرودار سردار خود را به رزمگاه رسانید از مژده فیروزی شادمان گردید. یک جوان مجاهد که حسین خان نام داشت در این جنگ بسیار دلیری و جانفشانی بخرج داد.
سردار به حسین خان که این فیروزی نتیجه دلیری او میبود مهربانی بسیار نمود».
جوانمردی ستارخان
یک نمونه رفتار مجاهدوار ستارخان در این صحنه گزارش شده این هست. ستارخان مانع غارت اموالی شد که سپاه ماکو از کاروانهای بازرگانان بهزور گرفته و انبار کرده بودند.
تهاجم بعدی به محله مرتجعان دوچی بود. روز ۲۰مهر مجاهدین به محلهٔ دوچی حمله بردند و سرانجام پس از چندین نبرد پیگیر محلهٔ دوچی را بهزانو درآوردند.
سرکردههای دولتی مثل رحیمخان و شجاعنظام از همین محله دوچی، در محلات مشروطهنشین رخنه میکردند.
در اثر تهاجم مجاهدان، میرزاحسن مجتهد، میرهاشم، رحیمخان، شجاعنظام و باقی سران جریان مشروعه و سرکردگان دولتی مقیم این محله به باسمنج در چند فرسنگی تبریز گریختند و محله به تصرف مشروطهخواهان درآمد.
حالا شهر تبریز یکپارچه به دست آزادیخواهان افتاد.
نمونه دیگری از رفتار جوانمردانه و انسانی آزادیخواهان و سردارشان ستارخان بخشش و چشمپوشی و پرهیز از رفتار انتقامجویانه نسبت به مردم محلات دوچی و سرخاب بود.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۷۹۵: «ستارخان و باقرخان و انجمن ایالتی، دشمنیها که کسانی با آزادیخواهان کرده بودند، این زمان به همه آنها پرده کشیده، دنبال نکردند. با مردم دوچی و سرخاب و ششگِلان مهربانی بسیار نمودند. مردم قراملک که زینهار خواسته بودند، سردار زینهار داده از گذشته چشم پوشید».
جلوگیری از آزار مردم در جنگ
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۷۸۴: «گذشته از سپارشهای پیشین، در شهر جار کشیدند که هر کسی از آزادیخواهان که یکی را بیازارد کیفر سختی خواهد دید. نیز کسانی از سوی سردار و سالار به دوچی و ششگِلان گمارده شدند که مبادا از سردستگان در آنجا به مردمآزاری پردازد».
در سایه این رفتار انسانی بود که هرگاه ستارخان به جایی وارد میشد مردم با شادی بسیار به تماشایش میایستادند و در چند جا گوسفند زیر پایش سرمیبریدند.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۰۹: «یکی از پیشامدهای آبانماه بود که از استانبول، ایرانیان نشانی یا مدالی برای ستارخان فرستاده بودند و میرتقی قلج، با موزیک و شادی آن را به امیرخیز برده و به سینه او زد».
بهدنبال گریز عوامل ارتجاع و اشرار دولتی از تبریز، عینالدوله نیز که در باغ صاحبدیوان در نزدیکی شهر مستقر بود از ترس پیشروی احتمالی نیروهای آزادیخواه به باسمنج عقب نشست.
وقتی خبر این گریزها به محمدعلیشاه رسید، فردای آنروز(سهشنبه ۲۱مهر) تلگرامی به عینالدوله فرستاد و در آن تأکید نمود که یا آخوندها را به شهر برگردان و در اسلامیه بنشان و یا از والیگری آذربایجان کنارهگیری کن. عینالدوله که منتظر فرصت بود فوراً کنارهگیری کرد و نیروهای دولتی بدون سرکرده ماندند.
روز چهارشنبه ۲۲مهر، پس از کنارهگیری عینالدوله و رحیمخان و شجاعنظام مرندی اجازهٔ بازگشت از محمدعلیشاه خواستند؛ با این شرط که بهمحض نیاز به آنها، برگردند. آنان با کالاها و اموالی که غارت کرده بودند به خانههای خود بازگشتند.
برای والیگری آذربایجان (عبدالحسین میرزا) فرمانفرما برگزیده شد و چون آمدن او بهطول انجامید، فرماندهان دولتی از عینالدوله خواستند که تا آمدن او سپاه را بدون سرپرست نگذارد و او پذیرفت که دوباره به کار برگردد.
شهر تبریز که یکپارچه به دست مجاهدین درآمد، دوباره نظمیه، عدلیه، بلدیه و معارف باز شد. تلگرافخانه هم دوباره بکار افتاد.
به این ترتیب مقاومتی که در دل هزاران خوف و خطر با ۲۰مجاهد جانبرکف از محله امیرخیز آغاز شد، در پرتو ارادهٔ مجاهدان تبریز و سردارانشان ستارخان و باقرخان و کمکهای کارساز آزادیخواهان قفقاز، به چنان اوجی رسید که آن ۲۰تن به ۴۰هزار تن مجاهد رسیدند و ورق را برگرداندند.
مجازات شجاعنظام مرندی
بعد از آزاد کردن تبریز، نوبت تهاجمات مجاهدین به مزدوران استبداد و ارتجاع رسید. یکی از مزدوران خونریز استبداد و ارتجاع، که توسط حیدرخان عمواوغلی به سزای جنایات خود رسید، شجاعنظام مرندی بود. که پس از شکستهای مکرر نیروهای دولتی از مجاهدان تبریز، به مرند برگشت و در اطراف مرند به غارت کاروانها پرداخت.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۷۸۴: «شجاعنظام لشکرگاه زده از سراسر آن پیرامونها سوار گرد میکرد و چنین آگاهی داده که هر که نیاید خانهاش را تاراج خواهد کرد».
هر کاروانی که از تبریز یا جلفا میرسید، چهارپا و کالا همه را نگه میداشت و پروای خودی و بیگانه نمیکرد.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۷۸۴: «کسانی از بازرگانان انگلیسی و اتریشی به سراغ کالاهای خود رفتند. پاسخ میداد که با دستور تهران آن کار را میکند. پیداست که دربار قاجاری چه اندیشه شومی در سر میداشت.
محمدعلیشاه که در برابر جنبش تبریز عاجز شده بود، از طریق مزدورانی مثل شجاعنظام، به این قبیل اقدامات تحریکآمیز دست میزد تا بهانه دخالت به دست بیگانگان بدهد».
حیدرخان عمواوغلی که بعد از بمباران مجلس به قفقاز رفته و اکنون در تبریز به مجاهدین کمک میکرد با استفاده از مهر یکی از افراد دوچی که دوست شجاعنظام بود برای مجازات شجاعنظام خونریز و غارتگر، اقدام کرد.
یک جعبه که روی آن نوشته شده باشد، برسد به دست شجاعنظام؛ حیدرخان بمب را در جعبهای جاسازی کرد و بعد از بستهبندی و زدن مهر مزبور بر آن، آن را از طریق پست برای شجاعنظام فرستاد.
روز پنجم آبان جعبه به مرند رسید و با بازکردن آن، بمب منفجر شد و شجاعنظام و پسرش و یکی از سران قوای او کشته شدند. روز ۶آبان خبر به تبریز رسید و شهر یکپارچه شادی شد.
انقلاب بهپیش میتازد؛ پیشرویها و پیروزیهای مجاهدین
در ماه آبان، سلماس و مرند توسط قوایی که ستارخان برای تصرف آنها فرستاده بود تسخیر شدند. در شب ۱۷آذر، خوی نیز به تصرف نیروهای مشروطهخواه درآمد.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۰۵: «تبریز چند دسته بیرون فرستاد… دسته نخست بر سر سلماس رفته با فیروزی آنجا بگشادند. آرونق و انزاب که در پهلوی تبریز نهاده… سردار دستهای را از مجاهدان بر سر او فرستاد… و در آنجا بیرق آزادیخواهی برافراشتند. سلماس و خوی به دست اقبالالسلطنه خونریز بود و او امیر امجد را به حکمرانی آنجا فرستاده بود.
لیکن مجاهدان پروا ننموده یک ساعت پیش از سفیده بامداد، به سلماس تاخته جنگکنان به شهر درآمدند».
در این هنگام که خبر پیروزیها به تبریز میرسید شهر تبریز در حاکمیت مجاهدان، از ایمنترین شهرها و مردم آن در آسودگی و فراوانی بهسر میبردند.
کتاب آبی: گزارش مستر راتسلاو جنرال کنسول انگلیس در نامه به سفیر انگلیس در ۲۷آبان ۱۲۸۷:
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۰۸: «در درون شهر ایمنی هر چه بهتر برپاست. و راستی کوی مسیحیان و بیگانگان چندان ایمن و آسوده است که تا کنون هرگز نبوده… همه بیگانگان از رفتار و کردار آزادیخواهان خوشنودی مینمایند. جز روسیان کسی سخن از ترس نمیراند».
در تهران چه میگذشت
اکنون سری به تهران بزنیم و ببینیم مستبد خونریزی که تمامی لشکرها و مزدوران بیشمارش از مقاومت تبریز شکست خورده و زبونانه پا به فرار گذاشته بودند به چه کار مشغول بود.
با چرخیدن اوضاع به سود انقلاب و قدرت گرفتن تبریز و قطب سازشناپذیر انقلاب، باز میوهچینان و کارگزاران سیاست استعماری روس و انگلیس برای جلوگیری از تعمیق انقلاب و حفظ منافع خود در پی آن برآمدند که شاه را به اتخاذ رفرمهایی برای فرو نشاندن مخالفتها وادارند.
محمدعلیشاه نیز که حاکمیتش را رو به سقوط میدید باز به فکر استفاده از میوهچینان، بهویژه ملایان مرتجع افتاد و فتنه گشودن دارالشورای کبرا را بهراه انداخت.
سابقه امر این بود که وقتی در دوم تیرماه مجلس را توپباران کرد، قول داد که تا ۳ماه دیگر آن را باز خواهد کرد. بعد از ۳ماه، روز دوم مهر باز شاه فرمانی به نام صدراعظم منتشر کرد و درش اعلام کرده بود که مجلس روز ۲۳آبان باز خواهد شد. در آن فرمان تأکید شده بود که مشروطه ”بر وفق شرع انور” خواهد بود و تبریز در انتخابات مجلس شرکت نخواهد کرد مگر اینکه «اشرار آنجا قلع و قمع شوند».
روز ۱۶آبان برای گزینش نمایندگان مجلس نشستی در باغشاه برپا شد. وقتی در اینباره سخن آغاز شد شیخ فضلالله نوری، طبق بندوبست قبلی با شاه، فریاد برآورد که مشروطه ”با شریعت” سازگار نیست و مردم ایران چنین مشروطهای را نمیخواهند، سپس تلگرامهای زیادی را نشان داد که از شهرهای مختلف حتی تبریز به این مسأله اشاره کرده بودند.
شیخ نوری که در همهٔ حرکتهای آزادیستیزانه محمدعلیشاه همراه او بود، در اینجا نیز برای نجات او از معضل بازگشودن مجلس بر چلوار بزرگی ”عریضه”ای نوشت که در آن از شاه خواسته شده بود که ”از مشروطه چشم پوشد و به ایران بازنگرداند”. همهٔ حاضران در آن نشست عریضه را امضاء کردند.
در ۲۸آبان نیز نشستی با حضور عدهیی از اوباش وابسته به دربار و شیخ نوری تشکیل شد که محمدعلیشاه نیز در آن حضور داشت. در آن نشست نیز ”عریضه” مشابهی امضاء شد و به همراه دستخطی از شاه چاپ و منتشر گردید.
محمدعلیشاه با توسل به آن طومار و عریضه پاسخی نوشت و آن را بهچاپ رسانده و در شهر منتشر کردند:
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۲۸: «جنابان مستطابان حججِ اسلام سلمهم الله تعالی عزم ما همه وقت به تقویت اسلام و حمایت شریعت حضرت نبوی… بوده و هست. حال که مکشوف داشتید تأسیس مجلس با قواعد اسلامی منافیست و حکم به حرمت دادید و علمای ممالک هم به همین نحو کتباًً و تلگرافا حکم بر حرکت نمودهاید. در این صورت ما هم از این خیال بالمرّه منصرف و دیگر عنوان، همچو مجلس نخواهد شد. محمدعلیشاه قاجار».
ولی همزمان با صدور این نامه خوشخیالانه که گویی ملت درخواست کرده که مجلس شورا ضروری نیست، از آنجا که خود شاه و حامیان استعمارگر و مرتجعان همدستشان میفهمیدند که این حیله جز مایه ریشخند مردم نخواهد شد دجالگرانه تصمیم به ایجاد مجلسی به نام ”مجلس شورای کبرای دولتی” گرفتند که مرکب از اعیان و اشراف و درباریان باشد.
محمدعلیشاه در ۸آذر مجلسی به نام ”مجلس شورای کبرای دولتی” مرکب از اعیان و اشراف و درباریان بهوجود آورد تا جانشین مجلس شورای ملی شود این مجلس شاهفرموده تا مدتها هفتهیی ۲نشست داشت ولی بهعلت بیتاثیر بودن این ترفند بعد از مدتی تعطیل شد.
حقیقت این بود که در اثر مقاومتهای تبریز در برابر محمدعلیشاه، و اینکه هیچیک از نیروهایش نتوانسته بودند از پس مشروطه خواهان تبریز بر بیایند، تغییر تعادلقوا در تهران نیز تأثیر کرده بود.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۲۹: «محمدعلیمیرزا خوار شده و هوادارانش نیز از سستی کار او آگاه گردیدهاند… سید علی آقا یزدی که از ملایان بدخواه مشروطه بود، در آذرماه به عبدالعظیم رفته در آنجا بست نشست و بیرق مشروطه خواهی افراشته… همچنین صدرالعلماء و دستههای دیگری به شیوه دیرین خود به سفارت عثمانی پناهیدند و در آنجا انبوه شده به بازگشتن مشروطه کوشیدند».
نفرت از شیخ فضلالله نوری که در این دوره با تمام قوا به همدستی با محمدعلیمیرزا میپرداخت و بیش از هر کسی در جنایات او دست داشت، به جرم همدستیهای جنایتکارانهاش با دربار روز ۱۹دی از سوی یکی از آزادیخواهان تهران به نام کریم دواتگر مورد تهاجم قرار گرفت.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۳۰: «روز آدینه حاجی شیخ فضلالله بهدیدن کسانی رفته بود، شب چون به جلو خان عضدالملک رسیده پیاده گردید، یکی از سوی جلو پیش میآمد ششلول خود را کشیده تیری بسوی او انداخت».
« چند تیر دیگر هم انداخت که به میرزا حاجی دماوندی رسید. همراهان شیخ فضلالله به سر ضارب ریختند، او هم یک گلوله از زیر گلوی خود زد. که از استخوان گونه بیرون جهید».
هر چه نامش را پرسیدند پاسخ نداد. تنها از مُهرش دانستند که کریم است. فردا جستجوهایی کرده دانستند که پیشه دواتگری داشته است.
اما شیخ فضلالله نوری از این مهلکه جان به در برد و تیر کارساز نشد. کریم دواتگر نیز تا زمان فتح تهران در زندان بود.
اما در آذربایجان، پس از یک دوره پیروزیهایی که آزادیخواهان بهدست آوردند، باز تهاجم نیروهای دولتی به تبریز آغاز شد. استبداد بهخوبی دریافته بود که مقاومت تبریز دیگر شهرها را نیز علیه استبداد برمیانگیزد. از اینرو تمام نیرویش را برای خاموش کردن تبریز بکار گرفت.
در حقیقت محمدعلیشاه از هر نیرویی که امکان داشت برای سرکوبی مقاومت تبریز استفاده کرد. این بار نوبت صمدخان بود که بختش را بیازماید.
دومین مرحلهٔ جنگهای تبریز با تهاجم صمدخان شجاعالدوله به تبریز شروع شد.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۱۸: «صمدخان و خاندانش سالها در مراغه فرمانفرمایی داشته سواران و سربازان آن پیرامونها سپرده به ایشان میبود… محمدعلیمیرزا به او لقب شجاعالدوله داده از تهران فرستاده بود که بیاید و سواران و سربازان مراغه و آن پیرامونها را گردآورد و به سر تبریز برد و ریشه مشروطه را براندازد».
اولین جنگ آزادیخواهان با نیروهای صمدخان در یکم دیماه در کوههای پیرامون خانیان رخ داد. نیروهای صمدخان بیش از ۴هزار تن و سپاه مجاهدان، به سرکردگی محمد قلیخان آغبلاغی و حاجیخان قفقازی، هزار تن بودند. در این جنگ نیروهای آزادیخواهان شکست خوردند.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۲۱: «این شکست نخستی بود که مجاهدان از صمدخان یافتند. چون آگاهی از آن به تبریز رسید به آزادیخواهان بسیار گران افتاد.از آنسوی بدخواهان مشروطه که در شهر فراوان میبودند باز به جنب و جوش افتادند… در همین روزها رحیمخان چلیپانلو هم با سواران و سربازان قرهداغ، به لشکرگاه عینالدوله پیوسته بود.
از تهران هم محمدعلیشاه، سپاه و قورخانه به باسمنج میفرستاد. بدینسان مجدداً نیروهای استبداد گرد آمده و برای حملهیی دیگری به تبریز آمادگی مییافتند».
آیا مقاومت آزادیخواهان این بار هم از پس تهاجمات نیروهای استبداد بر خواهد آمد؟ این سؤالی است که در نوشته آینده به پاسخ آن میپردازیم.