تلگرام انجمن:
«صدوچهل تن از استبدادیان مقتول، مغلوبین مراجعت! ملتْ غالب! انجمن!»
در شرح تاریخ مشروطه، مقاومتهای مجاهدان تبریز را از توپباران مجلس در تیر ماه ۱۲۸۷تا دیماه همان سال شرح دادیم. دیدیم که چگونه مجاهدین تبریز، ۷رشته تهاجم بزرگ تمامی نیروهای استبداد را با مقاومتی حماسی در جنگهای خونین دفع کردند. در شماره گذشته به جان گرفتن مجدد قوای استبداد و آغاز یک رشته تهاجم جدید رسیدیم و خواندیم که صمدخان شجاعالدوله از تهران به سوی تبریز روانه شد و با شکستی که به مجاهدان داد، به نیروهای استبداد روحیه تازهیی بخشید. به این ترتیب قوای استبداد برای حملهیی دیگری به تبریز آمادگی یافتند.
پیوستن ارمنیان به ستارخان
در جبهه آزادیخواهان نیز آمادگیهایی برای مقابله با مزدوران استبداد صورت گرفت. از یکطرف دستههایی از روستاییان از شهرهای مختلف آذربایجان مثل سلماس و خوی و تبریز سلاح گرفته و به مجاهدان پیوسته بودند از طرف دیگر، فداییان ارمنی نیز برای تقویت مجاهدان به تبریز آمده بودند.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۲۵: «در همین روزها یک دسته ارمنی که کمیته «داشتاقسیون» به پیروی از کمیته سوسیالدموکرات روسی، از قفقاز فرستاده بود به سردستگی کریخان به تبریز رسیدند...».
بهدنبال ضربه سختی که روز هفدهم دی، مجاهدان تبریز و نیروهای ارمنی به نیروهای صمدخان شجاعالدوله وارد آوردند، روز ۱۹دیماه صمدخان با تمامی نیروهایش به تبریز حمله کرد.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۳۸: «صمدخان روز شنبه همه نیروی خود را بهکار انداخته، نزدیک نیمروز… به تاخت میپردازد. جنگ بس بزرگ میگردد و خود سردار سوار شده به رزمگاه میشتابد.
یکساعت به غروب مجاهدان به یکبار بیرون تاختند و جنگکنان آنان را پسنشانده ۱۱سنگر از دست ایشان گرفتند.
روز شانزدهم بهمن باز نیروهای صمدخان حملهٔ سختی را آغاز کردند.
در این جنگ، عینالدوله سپاهیان باسمنج را هم به یاری صمدخان فرستاده بود. سواران رحیمخان چلیپانلو هم در آن همدستی داشتند».
این تهاجم بزرگ از سوی قوای دولتی به تبریز نیز، با کشتهشدن ۱۴۰نفر از دولتیان پایان یافت. در ابتدای این جنگ، گروههایی از مجاهدان در منطقهیی بهنام خطیب، در محاصره نیروهای دولتی قرار گرفتند.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۴۲: «لیکن همان هنگام، ناگهان دو سپهسالار آزادی، (سردار و سالار) با دستهای از جنگجویان گرجی و ارمنی از راه رسیده بیآنکه فرصتی دهند سپاهیان دشمن را که تیپ تیپ پراکنده و هر صد و یا پنجاه تن از ایشان چند مجاهدی را گرد فراگرفته بودند، به باد گلوله گرفتند و باز پس راندند. بدینسان لشکری که چیره بود اکنون خود را زبون میدید.
تلگرام انجمن: «صدوچهل تن از استبدادیان مقتول، مغلوبین مراجعت! ملت غالب! انجمن!»
در این روزها هیچ خوار و بار به شهر در نمیآمد. دولتیها راه را بسته بودند رحیمخان راه جلفا را بسته بود. گندم و جو و برنج بسیار گران شده بود.
رحیمخان که در منطقه الوار اردو زده بود هم راه جلفا را میبست و هم به مردم ساو الآن و مایان و آبادیهای نزدیک آزار میرساند. به همین دلیل ستارخان تصمیم گرفت به اردوی رحیمخان حمله کند.
یک روز سخت و خطرناک برای ستارخان و مجاهدان
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۴۶: «روز سوم اسفند سردار همراه کسانی از دلیران گرجی و ارمنی، با دستههایی از مجاهدان از شهر روانه گردیدند و به جنگ پرداختند.
امروز روز خطرناکی بود. ستارخان در جنگ به محاصره افتاد در تنگنا مانده بود. اما بار دیگر یک گُردی(یعنی قهرمانی) از ستارخان نمودار گردید».
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۴۷: «سردار با دسته اندکی از دلیران ارمنی و گرجی از دیگران دور افتاده در تنگنا مانده بوده. سواران(دشمن) میخواستهاند راه او را ببندند. و هر گاه توانستندی دستگیرش گردانند».
خونریزی سختی رخ میداد. اما سردار با رشادت از مخمصه بیرون آمد.
روز ششم اسفند یکی از خویشان محمدعلیشاه بهنام ارشدالدوله به دستور محمدعلیشاه بهعنوان فرماندهٔ قشون دولتی به نزدیکی تبریز رسید و با کمک صمدخان از روز پنجشنبه ششم اسفند، تهاجم تازهیی را به تبریز آغاز کردند. در ابتدا با توپباران سنگین بر روی شهر، نیروهای دشمن پیروزی بهدست آورده و با طبل و دهل وارد شهر شدند و پیشروی در شهر را آغاز کردند
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۵۰: «مجاهدان پراکنده و پریشان تا چهار بخش (یکی از کویهای تبریز) پس نشستند کمکم خبر در شهر پراکنده شده آشفتگی در کارها پدید آمد».
از حاج محمدعلی بادامچی شنیدند گفت: «آنروز من پیش ستارخان بودم. چون جنگ برخاست او با دوربین خطیب را میپایید یکبار دیدم بانگ برآورد: ”اوشاقلری قیر دیلر” (بچهها را کشتند). این گفته، داد زد: رشید زودباش اسب بیار… سوار شده به تاخت روانه گردید.
در هر گوشهیی که سردار خود را میرساند، فریاد ”سردار گلدی”(سردار آمد) که برمیخاست خونها میجوشید».
نیروبخشی ستارخان به مجاهدان جبهههای نبرد
قهرمانی ستارخان در آن روز، صحنه را چرخاند و بهتدریج نیروهای مجاهد به شور و خروش خودشان افزودند تا بالاخره جنگ به سود مجاهدان به پایان رسید.
روز جمعه چهاردهم اسفند بار دیگر همهٔ نیروهای دولتی بهطور متحد به تبریز حمله کردند.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۵۸: «امروز جنگ از هر سو آغاز شده بود. از شام غازان و سردْرود نیز سپاهیان صمدخان پیش آمده جنگ میکردند، از بارنج و باسمنج ارشدالدوله و عینالدوله به کار پرداخته بودند، همچنین رحیمخان از سوی پل آجی جنگ میکرد، از شش جا توپهای دولتی گلوله به شهر میبارانید».
تا نیمروز، هُکمآوار و آخونی و خطیب، همگی به دست کسان صمدخان افتاد.
در این صحنه هم جانفشانی ستارخان و بیباکی او بر مردم و یاران مجاهدش تاثیر کرد و دیگران را به جانبازی و مقاومت واداشت.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۶۲: «پیش آمدن صمدخان، نزد ستارخان چندان بیمناک نمیبود و شاید مایه خوشنودیش نیز میشد… این خود شیوه جنگی او میبود که دولتیان را به درون شهر کشانیده در پیچ و خم کوچهها و کوچهباغها، به تنگنا انداخته از آنها کشتار کند و چنان که دیدهایم بارها این کار را کرد».
برخی از سایر جانبازان دلیر
در اثر جانبازیهای مجاهدانی که از سردارشان جرأت و شجاعت میگرفتند و در نتیجه دلیریهای مجاهدانی همچون حاجی «علی عمو»ی کهنسال، و مشهدی محمدعلیخان و اسدآقا و حاج حسن آقا کوزهکنانی، و صدها مجاهد دیگر، سرانجام صمدخان و قوایش و همچنین شجاعالدوله و تمامی سرکردگانش، با خفت و خواری شتابزده پا به گریز نهادند.
آنروز مشروطهخواهان همگی به تلاش برخاستند... از آنان، نامهای حاج شیخ علی اصغر لیلاوایی و شیخ محمد خیابانی و میرزا اسماعیل نوبری و میرزا محمدتقی طباطبایی و میرزا احمد قزوینی در ناله ملت شمارده.
از پیشتازان و دلیران نیز نامهای بسیاری در ناله ملت آورده: حاجیخان فرزند علی مسیو، نایب محمد خیابانی، مشهدی میرکریم مجاهد، حسین نام، جوانی از تفنگچیان ارگ، آقای ابوالسادات، مشهدی محمدعلی ناطق، یارمحمدخان کرمانشاهی، حسینخان کرمانشاهی، عباسقلیخان سرتیپ، علیاکبر خان مینالو.
بعد از این پیروزی آزادیخواهان و شکست نیروهای دشمن بهویژه صمدخان، دشمن به این نتیجه رسید که فتح تبریز امکان ندارد، بنابراین باید که راههای ورود خواروبار و کالا به شهر را کاملاًً ببندند و شهر را از گرسنگی به ستوه بیاورند.
مردم تبریز هم به جنب و جوش بیشتری درآمدند و برای مقاومت در برابر دشمن، به مشق نظامی مشغول شدند.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۶۹: «از هیجدهم اسفند ۱۲۸۷پسینها بازارها را بسته خواهندگان گروهگروه در سرباز خانه گرد میآمدند».
در همین روزها یکی از معلمان آزادیخواه و پرشور مدرسه آمریکایی تبریز بهنام مستر باسکرویل، که شیفته مبارزه جانانه مجاهدان تبریز بود با شاگردانش که زبان انگلیسی میآموختند، به سرباز خانه آمدند تا در کار مشق نظامی کمک کنند.
در اواسط اسفند سال ۱۲۸۷شهرهای مرند و جلفا از دست آزادیخواهان خارج شد.
رحیمخان چلیپانلو صوفیان با اشرار خود اول صوفیان را گرفت، بعد به سوی مرند آمد، پسر شجاع نظام هم که در ماکو بود از سوی دیگر به سوی مرند آمد. عده آزادیخواهان کم بود ایستادگی نتوانستند.
دو تن از سران آزادیخواهان مرند فرج آقا و بلوری دستگیر افتادند. بلوری بهدست پسر رحیمخان به شکنجه بیاندازه دچار گردید.
جنگهای سلماس و خوی
در سلماس، یکی از آزادیخواهان بهنام حاجی پیشنماز و در خوی حیدرخان عمواوغلی با دشمنان مشروطه میجنگیدند. در نبردهای بین نیروهای حیدرخان با نیروهای اقبالالسلطنه، جنگهای خونینی درگرفت.
پانصد ششصد تن از دو سو کشته شدند.
یکی از آزادیخواهان پرشوری که در جنگهای خوی دلیرانه جنگید و قهرمانانه بهشهادت رسید، سعید سلماسی بود. که در میان مردم بسیار محبوب بود.
شهادت سعید سلماسی
سعید سلماسی خطیب و مبارز شهید مشروطیت بود. پدر وی برای تجارت در بادکوبه بهسر میبرد. سعید در سفر برای دیدار پدرش با اندیشههای آزادیخواهانه آشنا شد. او یک چاپخانه سربی را با خود به تبریز آورد و به ترویج آزادیخواهی پرداخت. با به توپ بسته شدن مجلس سعید به استانبول رفت و در آنجا با حزب جوانان اتحاد و ترقی آشنا شد. سپس با گروهی از جوانان روشنفکر به آذربایجان برگشت و به مجاهدان مشروطه پیوست.
در قریه سعدآباد، در کنار خوی، اردویی از مجاهدین تحت ریاست مرحوم ابراهیم آقا تشکیل یافته بود. قوای مستبدین در نزدیکی آن در هشرود(hash rood) میبودند. شب هیجدهم اسفند مجاهدین به دستور ابراهیم آقا به مستبدین هشرود هجوم آوردند.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۷۶: «سعید از بس خونش جوش میزد آرامش نتوانسته گاهی آواز به «یاشاسون حریت» بلند میکرد. گاهی با مجاهدان به سخن پرداخته میگفت: برادران… خونبهای ما پایداری مشروطه است. نام نیک ما را در تاریخها خواهند نوشت. آنقدر از دشمن کشته و زخمدار افتاده بوده که از جریان خون آنها رنگ آب تغییر داشت».
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۶۹: «شادروان سعید(سلماسی) به آرزوی خود رسیده خونش را در راه آزادی به خاک ریخت».
اسماعیل امیرخیزی: قیام آذربایجان و ستارخان: «مرحوم سعید را جوانان آزادیخواه سلماس از ته دل دوست میداشتند. تا زنده بود، غالب سوگندهای ایشان به جان سعید بود و بعد از مرگش به روح او».
از اولین روزهای فروردین، گرسنگی در تبریز شدت گرفت. نیروهای استبداد تمامی راههای منتهی به تبریز را بسته و مانع ورود هر گونه خواروبار به شهر میشدند. تبریز با قحطی روبهرو شد گرسنگی بیداد میکرد و مردم ناچار به استفاده از یونجه شدند.
مصرف یونجه بهجای نان
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۶۹: «در این هنگام سبزهها سرافراشته بود. کمکم گرسنگان به سبزهخواری پرداختند. به باغها ریخته، گیاههای خوردنی بهویژه یونجه را چیده میخوردند تا سی و چند روز دیگر که راهها باز شد یونجه خوراک بینوایان میبود.
هر روز زنان و بچگان دستهدسته دستمالها را پر یونجه ساخته برمیگشتند.
حاجی جواد در میدان انگج دکان نانوایی میداشت. روزانه از انبار خود ده خروار کمابیش نان پخته به همان بهای پیشین(منی دوازده عباسی) به بینوایان میفروخت.
این نیکی او کمتر از جانبازی مجاهدان نبود. دشمنان آزادی پول گزافی به حاج جواد پیشنهاد کردند که بگیرد و گندم خود را نهانی به ایشان واگذارد حاج جواد فریب پول را نخورد.
سردار، حاج جواد را به خانه خود خواند و با بودن نمایندگان انجمن به او سپاس گزارد و گفت:
«حاج جواد! شما کاری کردهاید که نه تنها مرا، سراسر مردم ایران را سپاسگزار خود ساختهاید».
حاجی جواد گفته بود: «تا گندم دارم نان کرده به مردم خواهم داد. سپس هم تفنگ برداشته با جان خود در راه مشروطه کوشش خواهم کرد».
زمینه انقلاب مشروطیت ـ سه خطابه: سیدحسن تقیزاده ص ۷۹: «تاجری مشروطهطلب… یک روز گفت که در کوچه خودمان دیدم شخص فقیری را که نشسته و یونجه میخورد… که آن هم به آسانی بهدست نمیآمد. از وی پرسیدم که داداش چه میکنی؟ گفت حاجیآقا یونجه میخوریم و اگر یونجه هم تمام شد برگ درختها را میخوریم و اگر آن هم تمام شد پوست درخت را میخوریم و دمار از روزگار محمدعلیشاه در میآوریم».
دولت مرکزی بر این گمان بود که اگر قحطی ادامه یابد مجاهدان وادار به تسلیم خواهند شد.
انگلیس که از قدرت گرفتن نیروهای انقلابی و قرار گرفتن حاکمیت در دست آزادیخواهان مشروطه بیم داشت، بعد از قرارداد ۱۹۰۷با روسیه مشترکاًً علیه آزادیخواهان عمل میکرد. در ماجرای قحطی تبریز، روس و انگلیس به این فکر افتادند که فشار قحطی بر اتباعشان در تبریز را روبهانه دخالت در ایران و اشغال تبریز توسط روسیه کنند.
آزادیخواهان که دخالت خارجی در ایران را نمیخواستند، تلاش میکردند با هجوم به قوای استبداد راه خواروبار شهر را باز کنند و بهانه را از خارجیان بگیرند.
سراسر روزهای فروردین ۱۲۸۸بین آزادیخواهان و مستبدان جنگ و درگیری بود.
جنگ روز ۳۰فروردین که به جنگ شام غازان معروف شد از جمله همان تلاشهای مجاهدان برای باز کردن راه خواروبار تبریز بود. اما از آنسو هم نیروهای صمدخان و دستههایی از لشکرگاه عینالدوله و رحیمخان برای شکست تبریز تهاجم میکردند.
در این جنگ هم قوای دولتی در برابر دفاع قهرمانانهٔ مجاهدان نه تنها به پیشروی دست نیافتند بلکه به ناگزیر وادار به فرار شدند.
شهادت مستر باسکرویل آمریکایی
در جریان همین جنگ بود که مستر باسکرویل آمریکایی در راه آزادی و مشروطیت ایران بهشهادت رسید.
باسکرویل جوان ۲۵سالهای بود فارغالتحصیل دانشگاه پرینستون آمریکا، که پیش از جنگهای تبریز برای آموزگاری در مدرسه آمریکاییان در مدرسه مموریال تبریز به ایران فرستاده شده بود.
باسکرویل از جنب و جوش مجاهدان به جوش آمد و به آزادیخواهان دلبستگی پیدا کرد.
باسکرویل که در آمریکا سپاهیگری آموخته بود، تقاضا کرد که به جوانان هواخواه مشروطه آموزش نظامیدهد.
کنسول آمریکا از کار باسکرویل آگاهی یافته دلگیر گردید؛ به او یادآوری کرد که درآمدن به کارهای ایران نافرمانی از قانون آمریکاست،
باسکرویل آشکارا پاسخ داد چون ایرانیان در راه آزادی میکوشند، من به ایشان پیوستهام و باک از قانون آمریکا نمیدارم.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۹۳: «از این هنگام (باسکرویل) از مدرسه آمریکاییان بریده یکباره به ایرانیان پیوست.
سیصدوپنجاه کس تحت آموزش باسکرویل قرار داشتند».
در هنگامی که نیروهای ستارخان برای تهاجم به شام غازان که یکی از لشکرگاههای صمدخان بود آماده میشدند، باسکرویل تقاضا کرد که در این جنگ جلودار باشد.
ستارخان که از کشته شدن جوان آمریکایی بیم داشت، تنها به ستایش از او میپرداخت و نمیخواست که او را در تهاجمات جنگی نیروهای خود وارد کند. اما او از شوری که برای جنگ با دشمنان آزادی داشت، بیاطلاع سردار به نیروهایش فرمان تهاجم داد.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۹۴: «روز دوشنبه سیام فروردین همه مجاهدان در قره آغاج و آخونی گردآمده، از چند سو با شام غازان به کارزار پرداختند. در این روز مجاهدان با شور تازهیی بکار درآمده بر آن بودند تا دشمن را از جا نکنند از پا ننشینند.
ولی افسوس که در گام نخست، باسکرویل، جوان آمریکایی را از دست دادیم و این خود مایه دلشکستگی گردید.
نزدیک به نیمشب از شهربانی روانه قرآغاج شدیم. باسکرویل دمی آرام نمینشست درون مسجد نیز ما را به مشق و ورزش وامیداشت... هنوز آفتاب ندمیده بود که به دشمن نزدیک شدیم… همین که به دهنه کشتزار نزدیک شدیم، باسکرویل فرمان دو داده خویشتن در جلو رو به سوی سنگر قزاقان دویدن گرفت. اما همین که تیری انداخت، قزاقی آماج گلولهاش گردانید».
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۸۹۹: «این کار باسکرویل و آن تاختی که میخواست بسیار پردلانه میبود. ولی بیباکی را هم در بر میداشت… روز سهشنبه سراسر راه را از شهر تا گورستان آمریکاییان، مجاهدان اینسو و آنسو رده کشیده و با تفنگهای وارونه ایستادند. شاگردان باسکرویل و دسته فداییان او و ارمنیان و گرجیان و آمریکاییان و همه آزادیخواهان از بزرگ و کوچک با دستههای گل بهدست پیرامون جنازه را گرفته و روانه شدند همه را اندوه گرفته پژمرده و افسرده میبودند».
از جمله کسانی که به گفتار پرداختند، بارون سدراک از آزادیخواهان ارمنی بود و چنین گفت: «من اکنون بیگمان شدم که مشروطه ایران پیش خواهد رفت زیرا خون پاک این جوان بیگناه در راه آن ریخته گردید».
براستی هم که مشروطه ایران پیش رفت. در همان جنگ شام غازان، که آخرین جنگ بود هم با دلاوری مجاهدان دشمن را عقب راندند و این مقاومت بالاخره همه را متقاعد کرد که به مشروطه باید سر خم کنند.
گفتگوهای پشتپردهٔ روس و انگلیس
در این جنگ آخرین، در همان حال که درگیریها همچنان ادامه داشت، کنسولهای روس و انگلیس به انجمن تبریز آمده و اعلام کردند که برای آتشبس با محمدعلیمیرزا گفتگو کردهاند.
کنسول روس گفت پیشنهاد شده است که شش روز جنگ در میان نباشد تا دولتیان راه خواروبار را بروی شهر باز کنند.
ستارخان که به هر پیشنهاد آشتی و صلحی خوشنودی نشان میداد، دستور داد مجاهدان بیدرنگ از جنگ بازایستند.
از این نقطه به بعد، از آنجا که مقاومت یازده ماهه و قهرمانانه تبریز، شهرهای دیگر ایران را نیز به جوش و خروش مشروطهخواهی انداخته بود، یک رشته توافقهای پشتپرده میان روس و انگلیس برای جلوگیری از قدرت گرفتن نیروهای انقلابی صورت میگیرد. توافقاتی که سرانجام به ورود قوای روسیهٔ تزاری به تبریز در ۱۹اردیبهشت ۱۲۸۸انجامید.
نگاهی به ۱۱ماه مقاومت مجاهدین تبریز
در نگاه به ۱۱ماه مقاومت خونبار و قهرمانانه و جانبازانه مجاهدان به رهبری ستارخان و در ا ثر جانبازیهای نیروهای آزادیخواه تبریز و یاوران و پشتیبانان این مقاومت، میبینیم که این مقاومت ستایشانگیز، مشروطهای را که نابود شده بود دوباره زنده کرد و شاه مستبدی را که آنطور گردنکشانه سران آزادی را اعدام کرده و در همه جا استبداد را حاکم کرده بود وادار کرد که دوباره با خفت و خواری به مشروطه تن بدهد. این مقاومت که از ۲۰مجاهد شروع شد و به ۴۰هزار مجاهد در سراسر آذربایجان رسید، اگر با توطئه استعمارگران و خیانت میوهچینان، کنار زده نمیشد، در سراسر ایران هر روز گسترده میشد و همین خطر بود که استعمار را وادار به چارهاندیشی و توطئه کرد.
اما توطئه از چه قرار بود، چگونه توانستند جلوی پیشرفت چنان انقلابیون سازشناپذیری را بگیرند، چیزی هست که در نوشته آینده به آن میپردازیم.