سیرک بیرمق، رنگ و رو رفته و تکراری حکومت تحت عنوان «تنفیذ» در حالی برگزار شد که ایران در آتش قیامها سرخ و شعلهور است.
«تنفیذ» یا همان «انتصاب»
«تنفیذ»! کلمهای است که همراه با فقه خود ساختهٔ خمینی و ادبیات واپسگرایانهٔ او وارد زبان کاربردی حکومت شد. منظور از آن این است که طبق بند ۹ اصل ۱۱۰ قانون اساسی این رژیم تا ولیفقیه حکم رئیس جمهور را تنفیذ نکند، او اعتبار رسمی نخواهد داشت. صرفنظر از اینکه انتخابات در این نظام یک شوخی بیجا و بیمزه است اما در همین بهاصطلاح انتخابات نیز رأی رأیدهندگان وقتی اعتبار دارد که ولیفقیه آن را بهرسمیت بشناسد. یعنی رئیس جمهور را نصب کند. واژهٔ «نصب» دقیقاً در اولین حکم تنفیذ خمینی آمده است:
«بر اساس آن که مشروعیت آن (ریاست جمهوری) باید به نصب فقیه جامع الشرایط باشد، این جانب به موجب این حکم رأی ملت را تنفیذ، و ایشان را به این سمت منصوب نمودم» (صحیفهٔ خمینی. ج۱۱ص۲۶۰).
خامنهای نیز در این سیرک مضحک، با تقلید از همان تعابیر خمینی جلاد۶۷ را به گماشتگی خود منصوب کرد.
عنتر جدید نظام نیز از اینکه نتوانسته دست لوطی خود را هنگام دادن حکم تنفیذ ببوسد ابراز تأسف کرد. به این ترتیب در و تخته با هم جور شدند و دولت جوان حزباللهی سکان کشتی در هم شکستهٔ یک نظام تکپایه را به دست گرفت.
بیاعتنایی مردم به سیرک تنفیذ
بوقهای حکومتی اگر چه خواستند به این انتصاب حکومتی رنگ و لعاب بزنند و آن را بزرگ کنند اما این سیرک بیرمق مانند نمایش انتخابات مورد تنفر و بیاعتنایی مردم ایران قرار گرفت؛ تا جایی که گروگانگیر سابق، عباس عبدی نیز به آن اینگونه انعکاس داد:
«مردم تا چه اندازه پیگیر انجام این انتقال هستند؟ و از آن مهمتر اینکه چه درکی از آنچه قرار است در دولت و کشور رخ دهد، دارند؟ گرچه نمیتوانم نظر قطعی دهم، ولی معتقدم اگر نظرسنجی شود مردم زیادی پیگیر این رویداد نیستند».
چالشهای نخستین رئیسی
جلاد۶۷ در حالی به ساختمان پاستور رسید که بزرگترین دغدغهٔ نظام آدمخواران حل مسألهٔ بود و نبود است. در اولین قدم سلسلهای از چالش جدی در برابر رئیسی دهان باز کرده است. به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱ـ خیزشهای پیوسته به هم و دامنهدار، از نخستین روز آغاز قیام در خوزستان تاکنون ادامه داشته است و روزبهروز شاهد خیزشهای جدید دیگری هستیم؛ خیزشهایی که ناشی از بروز و ظهور یک پتانسیل انفجاری و یک نیروی عظیم اجتماعی در داخل ایران است و موجهای نخستین آن به این صورت نمود بیرونی مییابد.
۲ـ پیکهای پیدرپی کرونا در ایران در حال بازی با اعداد مرگ هستند. بهاعتراف روزنامهٔ حکومتی ایران «ظرفیت آرامستانها جوابگوی این میزان فوتیها در برخی استانها نیست... تصاویری از استان کرمان در شبکههای اجتماعی منتشر شد که نشان میداد کار به حفر گور دستهجمعی رسیده است». واکسیناسیون که به آرزوها و حسرتها پیوسته بود، اینکه بهصورت یک مطالبهٔ خشمگین عمومی درآمده است.
۳ـ هیچ چشماندازی در زمینهٔ برجام وجود ندارد. یک روزنامهٔ باند غالب در این زمینه آب پاکی روی دست رئیسی ریخته است.
«امروز اقتصاد کشور گروگان برجام و تعیینتکلیف آن است... هیچ کشوری وارد همکاری جدی اقتصادی با ما نخواهد شد و ایران همچنان بهشت دلالان و کاسبکاران تحریم خواهد بود... بدون توافق پایدار با آمریکا، سالهایی دشوارتر و شوکهایی بهمراتب مخربتر پیشروی اقتصاد کشور خواهد بود؛ چالشهایی که زنگ خطری جدی برای دولت رئیسی و طبعاً کشور است» (شرق. ۱۲مرداد ۱۴۰۰).
۴ـ و سلسلهای از بحرانها که تورم افسارگسیخته، بیکاری، شکافهای عظیم طبقاتی، بالارفتن ضریب جینی، بحران نبود آب و برق و نیز فجایع زیستمحیطی و بودجهیی حبابی و بنا شده بر هیچ موزیک متن آن بهشمار میروند.
۵ـ قرار گرفتن جلاد۶۷ در رأس قوه مجریهٔ این نظام، از هماکنون جنبش دادخواهی را وارد فاز جدیدی کرده است. در سالگرد قتلعام زندانیان سیاسی، این جنبش با جنبش عظیم مردم ایران یکی شده و با شتاب تمام نظام آدمخواران را به پرتگاه سرنگونی نزدیک و نزدیکتر میسازد.
مهابت اتفاقات آینده!
در چنین وضعیتی تمسک مجلس ارتجاع به طرح محدود کردن و بستن اینترنت، چالش جدیدی در برابر کل نظام قرار داده است. ارائهدهندگان این طرح چنین تصوری از آن نداشتند. این طرح که قرار بود راهبرون رفتی از «مجاهدین کامنتگذار»! در فضای مجازی باشد و خیزشها را سد کند، خود به سوختبار آتش قیام تبدیل شده است.
«شاید مهابت اتفاقات آینده و ترس از کرونا و نگرانی از فقر موجب شده مجلس برای پیشگیری از گسترش اعتراضات آینده دست به ارائهٔ طرح «صیانت» بزند. قطعاً کشوری با این همه مشکلات ریز و درشت آنهم در بحبوحه منازعه بزرگ با جامعه جهانی بر سر حل و فصل مسأله هستهیی آماده انفجار است. رئیسجمهور جدید چگونه و با چه مکانیسمی میخواهد از عهده حل معضلات برآید؟» (مستقل. ۱۲مرداد۱۴۰۰)
خشم گر گرفته
تنفیذ جلاد۶۷ در حالی صورت گرفت که حکومت نتوانسته است قیامها را فروبنشاند و از ترس سرنگونی به تب «جنبشهای مدنی» راضی شده است. بروز نارضایتیهای انفجاری و سرکشیدن آن از نقاط مختلف ایران، بهصورت ناگهانی و غیرقابل مهار، واقعیتی است که در ادبیات حکومتی «عصبانی کردن ملت»! نام گرفته است.
«بدیهی است اگر روند عصبانی کردن ملت از سوی مسئولان با همین سرعت پیش برود، این خشم و عصبانیت روزی دهان باز میکند و مشکلات حاد امنیتی را ایجاد خواهد کرد... مسئولانی که گوشی برای شنیدن خواستههای مردم نداشته باشند و به اعتراضات مردم برچسب اغتشاش و به منتقدان انگ منافق، بزنند، در تنور عصبانیت و خشم ملت میدمند. خشمی که گر گرفته است و هر آن ممکن است شعله بکشد... اگر روند کشورداری به همین منوال پیش برود و مطالبات ملت در آن لحاظ نشود، بر خشم و عصبانیت مردم افزوده میشود و کیست که نداند خشم از شیوه اداره کشور میتواند اتفاقات غیرقابل پیشبینی را رقم بزند» (همدلی. ۱۲مرداد۱۴۰۰).
این «خشم گر گرفته»، در نخستین روز رسیدن رئیسی به ساختمان پاستور از دامن قبای او بالا رفت. بیگمان تا خاکستر کردن جلاد و ولینعمت او، راه درازی در پیش ندارد.