ماجرای سیلی زدن یک نمایندهٔ مجلس ارتجاع به گوش یک سرباز راهور، انعکاسی قابل توجه در شبکههای اجتماعی و به تبع آن در جامعه یافت.
چرا؟
سؤال این است که چه واقعهیی در جامعه ایران رخ داده است که چنین رخدادی بهصورت مسلسلوار و تصاعدی، روح و روان مردم را درمینوردد و به خبر یک رسانهها تبدیل میشود؟ نمونهٔ چنین رخدادهایی در نظام آخوندسالار کم نبوده است. کم مأموران وحشی شهرداری بساط زحمتکشان دستفروش را در پیادهرو خیابانها به هم نریخته و آنان را در انظار عموم مورد ضرب و شتم قرار ندادهاند. کم جامعه ایران صحنههای موهن و چندشانگیز شلاق خوردن بیگناهان را در چهارراهها و میادین به چشم ندیده است. کم پاسداران در روز روشن جنایت مرتکب نشدهاند. کم تبعیض نهادینه شده، نمودهای خود را به رخ نکشیده و جامعه بهشدت طبقاتی شدهٔ ایران، کم در کنار کاخهای سر به فلک کشیده و برجهای لاکچری، شاهد کوخهای ویران خانمانباختگان و خاکنشینان نبوده است. کم لودرها و بولدوزها در پناه حفاظت نیروهای سرکوبگر انتظامی کپرها و خانههای خشتی محرومان را بر سرشان خراب نکردهاند و مردم از هر صنف و قشر و طبقه کم این ظلم فاحش را به چشم ندیدهاند. کم... اما چه اتفاقی در پیکرهٔ جامعه ایران افتاده است و به عبارت دیگر تحولات سیاسی ـ اجتماعی و اقتصادی به کدام برآمد بالغ شده است که جامعه در برابر سیلی یک نمایندهٔ ولایی مجلس ارتجاع بر بناگوش یک سرباز راهور اینچنین به غلیان درمیآید؟ تا جایی که روزنامه حکومتی وطن امروز (۷بهمن۹۹) در مورد اهمیت آن مینویسد:
«حادثهٔ درگیری میان یکی از نمایندگان مجلس با یکی از سربازان راهنمایی و رانندگی در خط ویژه اتوبوسرانی تبدیل به یکی از پرواکنشترین اخبار روزهای اخیر در فضای افکار عمومی شد بهگونهیی که شاید کمتر فردی را بتوان یافت که در ۳ شبانهروز گذشته با ویدئوی این حادثه یا اخباری که در حاشیه آن منتشر شد روبهرو نشده باشد».
و سایت حکومتی عصر ایران (۷بهمن۹۹) نیز مقر میآید:
«یادمان نرود، طرف دیگر این دعوا، یک سرباز راهنمایی و رانندگی بود که مردم دل خوشی از آنها ندارند اما در این ماجرا، بخش اعظمی از جامعه، پشت سرباز درآمدند و از نماینده مجلس پرسیدند چرا سرباز را زدی؟»
ترجمه این جمله به ادبیات غیرحکومتی این است که حواسمان باشد، سرباز راهور متعلق به نیروی سرکوبگری است که مردم خاطرهٔ خوبی از آنها ندارند. تا اسم نیروی انتظامی و ابواب جمعی آن میآید، سرکوب و چماق حکومت در ذهن مردم تداعی میشود ولی این بار چه شده است که جامعه تمام قد از طرف مورد ضرب و شتم قرار گرفته در مقابل یک نمایندهٔ مجلس ارتجاع دفاع میکند؟
فضای انفجاری و نارضایتی متکاثف
پاسخ را قبل از هر چیز باید در فضای انفجاری و نارضایتی متکاثف جامعه جستجو کرد. در خشمی که سالها، ماهها و روزهای متوالی بر روی هم تلانبار شده و به نقطهٔ جوش رسیده و اینک در هیأت یک آتشفشان خشم در سر و مترصد فوران، بهانهیی برای عرضاندام و غریدن میجوید. با اینکه نمایندهٔ مزبور در اثر فشار شبکههای اجتماعی و واکنش خشمگینانهٔ مردم وادار به غلط کردم شد ولی این موج فرونخوابید.
انقلاب تونس در بهار عربی با خودسوزی جوانی به نام محمد بوعزیزی شروع شد و به شورش مردمیانجامید. پلیس تونس به این جوان اجازه نداده بود که در خیابان سبزی و میوه بفروشد؛ قیام آبان ۹۸ نیز با اعلام ناگهانی سهبرابر شدن قیمت بنزین به وقوع پیوست.
«لایة دوم حادثه»!
موضوع شورش چندان مهم نیست، مهم موزیک متن و زمینهای است که شورش را موجب میشود. ایران امروز آبستن چنین اعتراضاتی است. صحبت از «لایة دوم حادثه»! است که باید در پساپشت حادثه، آن را شناخت و برجسته کرد.
«در شرایطی که کماکان طرفین این درگیری در حال انتشار روایت خود از صحنه حادثه هستند و عمده واکنشها و نقد و بررسیها معطوف به روایات طرفین است، پرداختن به لایه دوم حادثه چندان مورد توجه رسانهها و صاحبان قلم قرار نمیگیرد. به عبارت دیگر هر قدر تمرکز رسانهها بر پوشش جزئیات حادثه محدود شده است اما آنچه در بطن این حادثه و واکنشهای پس از آن مشهود بود، نشان از یک «خشم اجتماعی» بالقوه داشت که میتواند در هر بستری عینیت یابد». (وطن امروز. ۷بهمن۹۹)
زنگ خطر
نام دیگر این «خشم اجتماعی بالقوه»، همان «وضعیت انفجاری» است که نشان از آمادگی جامعه ایران برای یک قیام سراسری دارد. دیکتاتوری آخوندی هزینهها کرد تا بتواند شاخکهای حساس جامعه را از بین ببرد و مردم را در پاندمی کرونا درگیر بدبختیها و مشکلات خودشان نماید ولی دادهها حاکی از آن است که در زیر پوست واقعیت، یک جامعه حساس و ظلمستیز، آمادهٔ درافتادن با تمامیت ساختاری است که نابرابری طبقاتی، تبعیض، ریاپیشگی و حقکشی و جنایت در آن نهادینه شده است.
«در روزگاری که خیلی از اندیشمندان از پایان آرمانهای جمعی و روحیه حقطلبی مردم سخن میگویند، مردم ایران کماکان روحیه ظلمستیزی خود را حفظ کردهاند و در مواجهه با حادثهیی که در آن احساس میکنند طرفی از یک حادثه مورد ظلم قرار گرفته است خود را در کنار او میبینند و به حمایت از مظلوم میپردازند». (همان منبع)
این همان واقعیتی است که «زنگ خطر» را در گوش حاکمان ولایی به صدا درآورده است. آتشفشان، پیش از فوران با گدازهها و پرتابههای اولیه و نیز با صدا و دود فاجعه را اخطار میدهد؛ ولی وقتی فوران کرد هیچ نیرویی نمیتواند مانع از بروز خشم متکاثف آن شود.
به این اعتراف دقت کنید: «بترسید از روزی که کاسهٔ صبر مردم لبریز شود و یک جا به حساب همهٔ شما برسند!» (آخوند مسیح مهاجری-گردانندهٔ روزنامهٔ جمهوری-۷بهمن).