728 x 90

تاریخ مشروطه ایران - خوانشی نو از انقلاب مشروطه (۳۳) - دشتگیر قره‌داغی

انقلاب مشروطه
انقلاب مشروطه

تبریز! مردان تو سرسختند و یک‌رنگ                با خون خود شویند از دامان خود ننگ

زحمتکش صلحند و هم دشمن کُش جنگ        خلق تو در مشروطه پرچمدار گردید

از نهضت تو ملتی بیدار گردید                       مدیون مردان تو شد ایران آزاد.

در شرح تاریخ مشروطه فصل نوینی را آغاز کردیم. فصل احیاء دوباره مشروطه به‌دست ستارخان، سردار ملی. از کتاب تاریخ خواندیم که «مشروطه از همه شهرهای ایران برخاسته، تنها در تبریز باز می‌ماند. از تبریز هم برخاسته تنها در کوی کوچک امیرخیز بازپسین ایستادگی را می‌نمود. در سایه دلیری و کاردانی ستارخان بار دیگر به همه کویهای تبریز بازگشته، سپس نیز به همه شهرهای ایران بازگردید». امروز پیش از شرح مقاومتها و جنگهای حماسی تبریز در برابر قشونهای استبداد و ارتجاع و استعمار، راجع به سردار ملی بگوییم. او که بود؟

 

زندگینامه ستارخان

فرستاده ویژه روزنامه تایم چاپ آمریکا ۲۳سپتامبر ۱۹۰۸(اول مهر ۱۲۸۷):

«ما ستارخان را با رئیس ستادش ملاقات کردیم. او در اتاق کوچکی زندگی می‌کرد که حتی فرش هم نداشت او مردی موقّر، خوش‌سیما و نافذ است؛ با چهره عام هر ایرانی. ۴۵ساله به‌نظر می‌رسد، با صورتی آراسته و اصلاح شده به‌جز سبیل‌های مشکی‌اش، اصل‌ترین شاخص او چشمانش می‌باشد او چشمان یک رهبر را دارد. با رنگ فولادی خاکستری و از زیر ابروان کشیده‌اش نگاه نافذ خود را به طرف مقابل می‌دوزد. ما او را هم در شرایط عادی دیده‌ایم و هم در شرایطی بحرانی. در هر دو حال جذابیت شخصیت او به‌خوبی بارز بود. او دارای شخصیتی خاص است».

ستار فرزند حاجی حسن بزاز خرده‌پای قره‌داغی در بیست‌وهشتم مهر ۱۲۴۵ شمسی در قره‌داغ یا ارسباران امروزی به دنیا آمد. پدرش حاج حسن از تبریز پارچه می‌خرید و در روستاهای قره‌داغ می‌فروخت.

۲برادر بزرگتر او، اسماعیل و غفار و برادر کوچکترش عظیم نام داشتند. اسماعیل فرزند ارشد، علاقه وافری به تفنگ و اسب داشت و شب و روزش به اسب‌تازی و تیراندازی، می‌گذشت.

اسماعیل، برادر ستارخان به یکی از عیاران به اسم فرهاد که علیه زور و حکام طغیان کرده بود، گرفتار شد. آن زمان مظفرالدین میرزا که ولیعهد بود و حاکم تبریز بود دستور داد اسماعیل را کشتند.

کشته شدن اسماعیل اثر عمیقی در روحیه ستار باقی گذاشت. از ۲برادر دیگر ستارخان، یکی غفار دکان کفش دوزی داشت. و دیگری عظیم، زارع و کاسب بود و بعد از قیام ستارخان به صف مجاهدان پیوست و در صفوف انقلاب جنگید.

پسران برادر بزرگتر یعنی اسماعیل نیز به نامهای محمد و کریم و ابراهیم هر سه در زیر پرچم ستارخان جنگ می‌کردند.

نام ستارخان پس از کوچ خانواده‌اش به تبریز، بر سر زبانها افتاد. ستارخان در همان جوانی به دفاع از مظلومانی که دچار ظلم مأموران ولیعهد بودند با مأموران درگیر و زخمی شد. سپس ستارخان را در یک دوره در زندان نارین قلعه اردبیل می‌یابیم.

کتاب دو مبارز جنبش مشروطه - ص ۱۱: «علت این حبس… معلوم نیست ولی نارین قلعه، با دیوارهای ستبر بلندش و با وسایل شکنجه مخصوص و با زیرزمین‌های مرطوبش، زندانی بود که محکومان سیاسی مهم را در آنجا به بند می‌کشیدند».

ستارخان پس از ۲سال از نارین قلعه می‌گریزد‌... در خاطرات دختر ستارخان آمده که او در سال قحطی معروف تبریز به همدستی یارانش، درهای انبارهای غله محتکران را باز کرده تا گندم بین گرسنگان تقسیم کند.

ستار بعد از فرار از زندان مدتی پیش ایلات یورتچی و آلارلو زندگی کرد. او مثل یک یاغی علیه حکومت زندگی کرد.

ستارخان مدتی با عنوان قره‌سوران یا سردسته محافظین، مأمور حفاظت راه خوی-سلماس و مرند شد. اما کار خود را رها کرد و بعد از مدتی به نگهداری املاک حاج محمدتقی صراف در سلماس مشغول شده سرانجام به تبریز برگشت و به کار دشتگیری یا خریدوفروش اسب پرداخت.

از رشادت ستارخان داستانها در بین مردم هست. نجات دادن اموال یک بازرگان تبریزی به‌نام حاجی میرزا محمود، یکی از آنهاست. داستان از این قرار بوده که وقتی حتی مأموران حکومتی نتوانستنه بودند اموال دزدیده شده را از سارقان بگیرند دست به دامان ستارخان شدند، ستارخان هم اموال را برگرداند و هم ۲تا از سارقان را دستگیر کرد.

کتاب تاریخ مشروطیت ایران - م. س. ایوانف. ص ۵۳: «ستارخان از روزهای اول انقلاب مشروطه، فعالانه در آن شرکت کرد. به عضویت انجمن تبریز انتخاب شد، دسته‌های فدائیان را تشکیل داد و به‌زودی پیشوای مورد احترام انقلابیون تبریز گردید. شاه برای سر ستارخان ۱۰۰هزار روبل جایزه تعیین کرد. مطبوعات روسیه و اروپای غربی، ستارخان را «پوگاچف آذربایجان» و «گاریبالدی ایران» می‌نامیدند.

اسماعیل امیرخیزی از همرزمان سردار ملی در کتاب خود نام ۷۵۸تن از دانشجویان دارالفنون مسکو را آورده که «به ستارخان ادای احترام کرده و از وی خواسته‌اند که همچنین در صیانت از پرچم آزادی، جوانمردی به‌خرج دهد».

 

مشروطه پیشه‌وران به میدان می‌آید

در زمانی که محمدعلیشاه، برای برکندن آخرین بقایای مشروطه از تبریز، مرتباً به مزدوران خودش تلگراف می‌زد و نیرو به کمک آنها می‌فرستاد اما شعله مقاومت با دست ستارخان روشن نگه‌داشته شده بود.

در حقیقت باید گفت، مشروطه‌‌یی که از نو آغاز شد مشروطه پیشه‌وران محروم و توده‌های رنج‌کشیده و ستمدیده بود. یعنی دیگر گذشته بود دورانی که مهار اوضاع دست مجلس باشد و در مجلس هم برخی درباریان و ملایان وابسته به بازار و بازرگانان ساده‌اندیش باشند که به سیاست خواهش و تمنا، دل بسته باشند. حالا جنبش رهبران خودش را از میان اقشار محروم و از میان کسانی هم‌چون ستارخان دشتگیر و باقرخان بنا و مشهدی باقر بقال پیدا می‌کرد. و این وقتی بود که بسیاری از آنها که سابقا دم از مشروطه می‌زدند و به نمایندگی مجلس هم رسیده بودند، یا بزدلانه صحنه را خالی کرده بودند، یا به زیر قبای استبداد خزیده بودند.

 

مقاومت چگونه پیش رفت؟

با شروع مقاومت در تبریز به رهبری ستارخان، بسیاری از انقلابیون قفقاز و مجاهدان ارمنی نیز به یاری مشروطه‌خواهان آمدند و برای کمک به انقلاب در ایران پول و اسلحه و نیروهای رزمنده برای حفظ سنگر مقاومت به تبریز فرستادند.

مجاهدان قفقازی اسلحه و بمب را در محموله‌هایی مانند کیسه‌های برنج جاسازی می‌کردند. در یک گزارش، از توافقی در ۲۸آبان ۱۲۸۷ خبر داده شده که بین آزادی‌خواهان ارمنی حزب هنچاک و مجاهدان ایرانی صورت گرفت و نوشته این پیمان «برای اتحاد همه نیروهای مربوطه و انجام فداکاریهای لازم برای بازگشت مشروطیت به ایران» بسته شد.

در این توافق که شامل تدارک تحویل اسلحه و مشارکت داوطلبان در نبرد با نیروهای استبداد بود، حدود ۸۰قبضه تفنگ از سوی این حزب به ستارخان تحویل داده شد. همچنین دیگر گروه‌های قفقازی هم موظف شده بودند که داوطلبانی برای جنگ در رکاب ستارخان تأمین کنند.

مثلاً یک گروه گرجی ۲۳نفر تقبل کرده بود؛ حزب هنچاک ۲۱نفر و گروه دیگر ۵۰نفر مسلح، حزب داشناک ۱۷نفر به ریاست یپرم خان و یک گروه دیگر که نام ستار بر خود نهاده بودند ۴۵نفر تقبل کردند که بفرستند. مقاومتی که صورت می‌گرفت با این یاری‌ها و تلاشها برای گردآوردن نیرو و سلاح پیش می‌رفت و این یاری‌ها و جانبازیها تبریز را برای مقاومت تقویت کرد.

 

عافیت‌جویان صحنه را خالی می‌کنند

اما در همان زمان که نیروهای انقلابی با جان و دل به تبریز یاری می‌رساندند و آماده جانبازی می‌شدند، برعکس گروهی از مدعیان پیشین، بزدلانه صحنه را خالی کرده و فرار می‌کردند.

تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۵۷۰: «کسانی از نمایندگان مجلس… که با آن پیمان و سوگند از تبریز روانه گردیده و با آن شکوه و پذیرایی به تهران رسیده بودند، برخی از آنان نامردی‌هایی از خود می‌نمودند: یکی آن است که چند روز پیش از بمباران مجلس، به‌نام مرخصی، روانه تبریز گردید و راستی از تهران گریخت و چون به تبریز رسید با آن که این شهر ایستادگی می‌نمود، نماینده در اینجا نیز نایستاد و همراه چند تن تفنگچی خود را به جلفا انداخت و از آنجا روانه قفقاز و استانبول و اروپا گردید. آن دیگری خود را افزار کار بیگانگان گردانیده جز با دستور فلان سفارت کار نمی‌کرد. آن دیگری نهانی با دربار راه می‌داشت».

اینها نشانه تعمیق جنبش بود. یعنی ماهیت سازشکار نمایندگان بازار و بورژوازی نوپا، با کودتای استبداد، برملا شد. و توده‌هایی که تاکنون به خطا، دنبال ملایان وابسته به دربار و یا بازار می‌رفتند، به ماهیت آنها آگاهی یافتند و توانستند پایداری سران واقعی جنبش را ببینند و آنها را بشناسند و به ایشان گرایش پیدا کنند.

 

یورش به انقلاب آغاز شد

روز دوشنبه ۲۹تیر قوای رحیم‌خان به سردستگی خود او، از چند سو به محلهٔ امیرخیز، که محل استقرار ستارخان و یارانش بود، با توپ و تفنگ حمله کردند.

محمدعلیشاه پیغام داده بود که باید هر چه زودتر کار تبریز را یکسره کنید. اما کار یکسره نمی‌شد.

یکسره کی توان نمود قوم دلیر جان به کف

کو سر و جان خود نهاد فدیه وصلت هدف

ز بهر آزادی خلق گرفته پرچم شرف

روز شنبه سوم مرداد بعد از پیغام شدید‌اللحن محمدعلیشاه، هجوم به محلهٔ امیرخیز با شدت و فشردگی بیشتر ادامه یافت.

تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۶۹۹: «امروز دولتیان درباره ستارخان نقشه کشیده بودند و از این‌رو از چند راهی، خانه‌ها را شکافته و جلو آمدند و انجمن حقیقت را که جایگاه ستارخان می‌بود از چند سو فروگرفتند... در همان هنگام توپها نیز می‌غرید و گلوله بر سر امیرخیز می‌بارانید».

سواران دولتی توپی آورده بودند که از نزدیک سنگرهای ستارخان را می‌کوبیدند.

تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۶۹۹: «امروز به آن می‌بودند که باری، امیرخیز را از میان بردارند. و بدینسان بی‌باکی می‌نمودند. ولی ستارخان هم‌چنان پا می‌فشرد و از این سنگر به آن سنگر رفته گلوله‌ها می‌انداخت و تا شام می‌کوشید. تا سواران کاری نتوانسته بازگردیدند».

پس از این جنگ که ۷۰ تا ۸۰تن از نیروهای دولتی در آن کشته شدند، شدت جنگ کمی کاهش یافت اما هر روز هجومی تازه به مجاهدان صورت می‌گرفت. با این وجود تلاشهای نیروهای استبداد به‌رغم تلگرام‌های بی‌تابانه محمدعلیشاه به هیچ نتیجه‌یی نمی‌رسید.

 

شکست تهاجم

نه از مقتدرالدوله کاری برآمد! نه از میرهاشم دوچی مرتجع! و نه از رحیم‌خان خونخوار! نتیجه مقاومت مجاهدان تبریز این بود که در بین مزدوران محمدعلیشاه اختلاف هم به وجود آمد.

نام مجاهد آن زمان،       فخر وطن‌پرست شد

پیش شکوه عزم او،       کوه بلند پست شد.

تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۷۰۷: «از تلگرافها پیداست که چه رنجش‌هایی در میان سران دولتیان می‌بود که هر یکی از دیگری بد می‌گفته و هر یکی خود را کاردان‌تر می‌شمارده. در تلگرافها از بی‌پولی و بی‌فشنگی می‌نالیده‌اند تا اندازه‌‌یی دروغ بوده و چنین می‌خواستند که در برابر نافیروزی‌ها، دستاویزی یاد کنند».

 

اقدامات ستارخان

در این مدت ستارخان به چند اقدام مهم دست یازید که سروسامانی به جبهه مقاومت داد و امیدها و انگیزه‌ها را دوباره زنده‌ کرد. یکی از آن اقدامات برپاکردن مجدد انجمن ایالتی بود.

انجمن از اولین روز جنگ بسته بود. لوتیان دوچی همه چیزش را تاراج کردند. بیرقش را هم خوابانده بودند. اما ستارخان بیرقی فرستاد بالای درش افراشتند. حسین‌خان باغبان را هم با یک دسته از مجاهدان به نگهداری بیرق گماشت.

در این روز طی انتخاباتی نمایندگان جدیدی برای انجمن برگزیدند و انجمن برای این‌که ”به کارها دیده‌بانی کند” دوباره آغاز بکار کرد.

اقدام دیگر ایجاد ”کمیسیون اعانه” برای جمع‌آوری اعانه و کمک برای هزینه‌های جنگ بود.

درست است که مجاهد تا این زمان پول نمی‌گرفت و بی‌چشمداشت جانفشانی می‌کرد. اما برای دررفت معاش و فشنگ و تفنگش پول لازم بود.

کمیسیون اعانه تشکیل شد که رسیدهایی چاپ کردند و از روی دفتر و حساب از توانگران پول می‌گرفتند برای حقوق مجاهدان.

در امیرخیز و خیابان، نانوایی باز کردند که مجاهدان از آن نان بگیرند.

 

سازماندهی مجاهدان

اقدام بعدی تعیین فرماندهان و ایجاد سلسله مراتبی بود که از صلاحیت‌های رزمی افراد به‌نحو احسن استفاده شود.

تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۷۰۷: «هر گروهی را دسته‌دسته گردانیده به هر ۱۰ یا ۲۰تن، یک فرمانده‌‌یی از همانان که در سایه دلیریها وکاردانی‌های خود برتری یافته بودند برگزیدند.

بتدریج از سوم مرداد ۱۲۸۷ به بعد، سازمان رزم سامانی پیدا کرد و دستگاه آزادی‌خواهان که بسیار ناتوان شده بود مجدداً به توانایی خود افزود».

 

یارمحمدخان می‌پیوندد

در جنگهای سخت تبریز، برخی از مبارزان هم که از شهرهای دیگر آمده بودند و به ستارخان پیوسته بودند در سنگرها علیه استبداد می‌جنگیدند. یکی از اینان یارمحمدخان نام داشت که از کرمانشاه آمده بود.

در ایام پیش از بمباران مجلس، ملک‌المتکلمین و برخی دیگر از سران انقلاب، با ارسال تلگرام به انجمنهای اصفهان، انجمن شیراز و انجمن کرمانشاهان و انجمن رشت، درخواست کمک کرده بودند. یکی از کسانی که به این درخواست پاسخ داد، یارمحمدخان کرمانشاهی بود.

تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۶۷۳: «یارمحمدخان با یک برادر و یک دوست خود که نامهای هر دو حسین‌خان می‌بود تفنگ و اسب خریدند و با یک نوکر آهنگ تهران کردند».

یارمحمدخان در قم از کودتای ارتجاعی و بمباران مجلس خبردار شد و از همانجا به سوی تبریز حرکت کرد و تا پایان جنگهای تبریز در آنجا با نیروهای استبداد و ارتجاع می‌جنگید.

یارمحمدخان به همراهی آزادیخواهانی هم‌چون احمدخان معتضدالدوله وزیری و میرزا علی‌خان وزیری و ابوالفتح میرزا دولتشاهی و ابوالحسن خان زنگنه به فعالیت پرداخته بود و در صف مشروطه‌خواهان قرار گرفته بود.

 

بازگشت روحیه مقاومت

پیروزیهایی که با مقاومت سخت و جانبازانه ستارخان و یارانش صورت گرفت، امیدها را به دلها برگرداند. جبهه مقاومت سامان و نیرو گرفت.

تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۷۱۱: «بسیاری از کسانی که رو نهان کرده و یا به کنسول‌خانه‌ها پناهیده بودند بیرون آمده دوباره در کوشش همدستی می‌نمودند. چون دولتیان توپ بکار بردند اینان نیز توپها از ارک بیرون آوردند و بکارگزاردند... مجاهدان از قفقاز آمده که سردسته‌شان مشهدی حاجی می‌بود و در این جنگها دلیری و چابکی بسیار نشان می‌دادند گاهی بمب یا نارنجک می‌ساختند و چون سواران و سربازان دولتی تا آن روز بمب ندیده بودند از آن بسیار می‌ترسیدند».

 

یورش دوم استبداد

روز شنبه ۱۷مرداد رحیم‌خان، شجاع‌نظام و چند تن از فرماندهان نیروهای دولتی با ۶-۷هزار جنگجو که برخی از آنها از جمله نیروهای شاهسون و مراغه تازه از راه رسیده بودند، از همه سو به محلهٔ امیرخیز یورش بردند.

آنها می‌خواستند که پیش از رسیدن عین‌الدوله به تبریز، کار را فیصله دهند تا پیروزی به نام خودشان تمام شود.

تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۷۱۳: «نخست یک دسته را به خیابان فرستادند که نگذارند باقرخان به یاوری بیاید و بازمانده را به‌ سر امیرخیز روانه کردند. …هنگامه بزرگی می‌بود. سرکردگان بی‌گمان بودند که کار را یکسره خواهند کرد و آخرین زور خود را می‌زدند. در چنین هنگامی ستارخان بیش از ۱۲تن بر سر خود نداشته، با این حال خم به ابرو نیاورده مردانه می‌کوشید و پاسخ گلوله‌ها را داده فرصت پیش آمدن به دشمن نمی‌داد. امروز یکی از روزهایی بود که دلیری بی‌اندازه از ستارخان پدید آمد. این کار هر کس نیست که بدانسان دشمنان گردش را گیرند و او خود را نبازد و گامی پس نگذارد».

حاجی محمدباقر نویسنده بلوای تبریز: «من با چند تن در سر ویجویه ایستاده بودیم. مرد و زن و کوچک و بزرگ که از جنگ‌گاه گریخته، شتابان و نالان رو به سوی ویجویه آورده بودند. سواران دم دروازه استانبول ۸کاروانسرای بزرگ را به‌دست آورده و گلوله‌ها به‌ سر سنگرهای ستارخان می‌باریدند».

 

حسین‌خان باغبان، یک سردار شجاع

«ناگهان حسین‌خان باغبان با دسته خود به یاری رسید و از آنسوی مجاهدان ویجویه که از دروازه استانبول گریخته بودند با یکدسته دیگری آمدند».(بلوای تبریز: نوشته حاجی محمدباقر)

«امروز ۱۰ساعت درست جنگ برپا بود. ۲۰تن کمابیش از مجاهدان و ۷۰تن از دولتیان کشته گردیدند. از کسانی که امروز دلاوری کردند اینان بودند. مشهدی سیف‌الله، کربلایی عبدالعلی، مشهدی حسین، حاج حمدالله از کور در لویان بودند».(ص ۷۱۵ مشروطه کسروی)

یکشنبه ۱۸مرداد نیز جنگ ادامه یافت. در این روز از محمدعلیشاه تلگرام‌هایی رسید که در آنها تأکید کرده بود هر چه زودتر به جنگ پایان دهند. در پایان روز، با وجود این‌که محلهٔ امیرخیز از همه‌سو محاصره شده بود و گلوله مثل تگرگ بر آن می‌بارید نه تنها به‌زانو در نیامد، بلکه ستارخان دلیر، قلب تپنده و بازوی مقاوم جنبش و یاران همرزمش با از بین بردن ۲۴۲تن از نیروهای مهاجم، آنها را وادار به عقب‌نشینی کردند.

 

شرح مشروطه و تاریخ غرورانگیز مبارزه مجاهدان تبریز و سردار دلاور آنان ادامه دارد...

 


 
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/9d8b02df-5551-4f90-a635-a7ab1a52d364"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات