زمان رودی است سرد
که پنهان میگذرد
و گلبرگهای سرخ را به دریا میبرد.
(حمید اسدیان. از شعر «تو چه فرقی داری با گل سرخ؟)
***
زمانی دراز نمیبایست تا خونهای شتک زده بر کف خیابان در قیام آبان۹۸، دوباره به جوش آیند، جاری شوند، به هم بپیوندند. کفآلود و داغ شوند و در قامت هزاران رودبار، بر هم بغلتند و شهرها را یکی پس از دیگری درنوردند و بروند تا گلبرگهای سرخ خود را به دریا بریزند.
قیام آبان، گرهخوردگی خشم و عصیان فرو خوردهٔ مردمی بود که همه چیز خود را از دست داده بودند و دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتند، جز جانی که آن را نیز بر سر دست گرفته بودند. خامنهای در توصیف آنان از اصطلاح «اشرار، کینهورزان و انسانهای ناباب» استفاده کرد و بعد یکی از جلادان خود به نام ابوالفضل بهرامپور را تحت عنوان «کارشناس دینی و مفسر قرآن» به شبکهٔ اول تلویزیون حکومتی فرستاد تا بگوید دستگیر شدگان سربازان مسلح آمریکا هستند و باید در همان نقطهٔ جنایت در جلوی چشم مردم زجرکش شوند!
اما اینک پژواک فریاد مادران، خواهران و همسران شهیدان قیام آبان است که زمین را در زیر پای خامنهای به لرزه درآورده است. صحبتهای آنها در روزهای عید بر سر مزار جگر گوشگانشان موجی عظیم از همبستگی و عواطف مردمی را برانگیخت. آنها به رساترین بیان مرگ قاتل فرزندانشان را آرزو کردند.
خانواده شهید آبان وحید دامور اعلام کردند: «ما به قاتلهای فرزندانمان رحم نمیکنیم. عید ما را سیاه کردید. خامنهای انشاالله عیدت سیاه بشود».
مادر شهید علیرضا انجوی: «علیرضا همه زندگی من بود و من قاتل او را میخواهم».
مادر شهید بهنود رمضانی: «۱۰ سال است ما را به عزا نشاندهاید تا شاید بتوانید بر مسندتان محکمتر بنشینید ولی کور خواندهاید. از خون جوانان وطن لالهها و جوانههایی میروید که خواب را برایتان حرام خواهند کرد و خودتان آرزوی مرگ خواهید کرد».
همسر علی فتوحی کوهساره از شهیدان قیام آبان: «عزیزان ما در آبان ماه ۱۳۹۸ به عمد با گلوله جنگی کشته شدند و ما امروز بیصبرانه منتظر روز انتقام هستیم».
و بسیاری فریادهای سوزان دیگر که هنوز در آسمان شورشی شهرهای ایران طنینانداز است.
خبرچینان بدانند!
قرار همیشهٔ ما همین جاست!
همین ساعت، با بغض، با خشم،
با بوسه بر این جسد که دستهایمان را خونین کرده است.
مثل دیروز،
و تا روزی که بر جسد خبرچینان برقصی
(حمید اسدیان. از شعر روزهای داغ در خیابانهای داغتر)
خونی که در آبان ۹۸ بر کف آسفالت دلمه بست، اینک جوشش آغازیده است. اینک سخن میگوید. قاتلان، کتمان این خون را بسیار تدبیرها اندیشیدند. بارها آمار شهیدان را دست به دست کردند تا در میان خبرهای سرگیجهآور و متناقض، اصل موضوع به فراموشی سپرده شود؛ اما این خون پاک نشد، مرور زمان روی آن تأثیری نگذاشت، ریشه دوانید، شکوفه کرد. در قامت فریادهای داغدار مادران وعدهٔ «روز انتقام» را به همه جا برد. موجهای عاصی اینکه به هم میپیوندند تا خیابانها را به دریا برسانند؛ تا خیابانها را در دریا بریزند.
خیابانها رود نیستند
تا به یکدیگر بریزند.
موجاند،
زاده شده از یکدیگر،
و در دریا
به دریا میرسند.
یعنی دریا میشوند.
(حمید اسدیان. از شعر خیابان با آسمان و اندوههایش)