واکنشهای گسترده پیرامون مرگ ابراهیم رئیسی، هم اعجابانگیز است هم درسی تاریخی.[ اگر از جانب ساکنان دایرهی قدرت آموخته شود.]
باوجود تاریخچهی مرگ صدها رهبر سیاسی یا مقام رسمی دولتها در جهان، کجای تاریخ ثبتشدهی مناسبات دیپلماتیک میان دولتها را سراغ دارید که بابت پیام تسلیت در مرگ یک مقام دولتی ــ که یک عرف دیپلماتیک است ــ فرستندهی تسلیت مورد مؤاخذه و پرسش واقع شود؟
وزیر خارجه آمریکا در یک جلسهی استماع، مورد سؤال واقع میشود که چرا مرگ یک جلاد افشاشده را تسلیت گفته است؟
روز قبل از آن، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا توسط خبرنگاران تقریباً مؤاخذه شد که چرا وزارت خارجه تسلیت گفت؟
در دهههای اخیر، برای اولین بار سخنگوی دبیر کل سازمان متحد مورد پرسش واقع شد که چرا در مرگ یک رئیس جمهور بدنام تسلیت گفته شد؟
بعد از پیام تسلیت رئیس شورای اتحادیه اروپا، برخی نمایندگان پارلمانهای کشورهای اروپایی هشتگ #notinmyname (از طرف من نیست) را در حسابهای ایکس خود در انتقاد به تسلیت مرگ ابراهیم رئیسی منتشر کردند.
در تاریخچهی دولتها، اینها بینظیرند. عجالتاً اینها را داشته باشید تا واکنشهای ایرانیان را هم بررسی کنیم.
در کانالهای تلگرامی شاهد بودیم که ۴۶۷هزار پست در واکنش ایرانیان به خبر مرگ ابراهیم رئیسی گذاشته شد و بازدید از این پستها به ۲میلیارد رسید. این رکوردی جدید طی دو سال گذشته است.
خبر مرگ رئیسی در شبکه ایکس (توئیتر) طی ۴۸ساعت، بالاتر از ۹میلیون بار لایک خورده و نزدیک به ۱میلیون بار بازنشر شده است.
حاصل این واکنش گستردهی بینظیر ایرانیان، منجر به ترند نخست جستوجو در موتور گوگل طی یک بازهی زمانیِ ۱۰ساعته شده است.
این واکنشها که خیلی خلاصه و چکیده به آنها اشاره شد، گویای ابعاد نفرت داخلی و بینالمللی نسبت به ابراهیم رئیسی هستند. این واکنشها، کوهی هستند برآمده و برخاسته از یک تاریخچه. کوهی بسان مشتی از ارادهی اکثریت ملتی و نیز وجدان بیدار و شاهد جهانی.
این واکنشها میگویند مردمان باوجود مشغولیات سنگین زندگی، حواسشان از قضا به دولتمردان هست و کارنامهی آنان را مد نظر دارند. این واکنشها میگویند که اکثریت مردم ایران با تمام تبلیغات دیوانهوار حاکمیت طی چهار دههی گذشته، از دامهای فریب دجالگرانهی مذهبی آن جسته و سمت درست تاریخ را در یک نفرت ملی، مقابل حاکمیت گذاشتهاند.
این واکنشها بهطور خاص در مورد حاکمیت آخوندی، تبلوری از یک رفراندوم غیر رسمی هستند که منفوریت از یک نظام در هیأت یک جلاد را آشکار کرده است.
این منفوریت در این ابعاد داخلی و بینالمللی از کجا آمده است؟ از مبارزه و پایداری و وفاداریِ چندین نسل در عشق به محبوب آزادی و کهکشان خونرنگ ستارهگان آن. اکنون این مبارزه و پایداری و فداهای بیکران و بساناشناختهی نسلاندرنسل چهار دههی گذشته است که اصالت و مشروعیت مقاومت برای آزادی و برابری را به نفرتی حداکثر از جلادان قاتل آنان، در ساحتی میهنی و جهانی تجلی بخشیده است.
اکنون سروهای سربهدار قتل عام تابستان ۶۷ و قیامهای دو دههی اخیر هستند که نفرت از ابراهیم رئیسی را در ترند جهانی و واکنشهای میلیاردی و نیز مؤاخذه از برخی رهبران سیاسی متبلور میکنند.
اکنون حافظهی جمعیِ اکثریت مطلق ایرانیان بهعنوان ذخیرهی ملی و مردمی ــ حتا جهانیِ ــ جنبش دادخواهی است که یک جبههی نبرد را برای تجلی بخشیدن ایرانی تهی از هرگونه دیکتاتوری، در انظار جهانیان گذاشته و آن را معیار سیاست درست در پاسخ به مطالبات قیامها و انقلابها در ایران، تعیین نموده است.
اکنون این استعداد زنده و پویا و وجدان بیدار و مطالبات اکثریت مردم ایران هستند که سرنگونیخواهیِ بیبازگشت حاکمیت آخوندی را در پیوند با شقایقهای آزادی و نفرت از نمایندهی جلادان حاکم، نمایندهگی میکنند.