در یک دیدگاه تنزهطلبانه و خاماندیش به رویدادهای سیاسی ممکن است این تلقی پیش بیاید که یک نیروی انقلابی نیازی به برقراری ارتباط با شخصیتهای بینالمللی و اثرگذار در کشورهای خارجی ندارد؛ برخی از گروههایی که هنوز در ذهنیتهای کودکانهٔ جنگ چریکی ماندهاند، هر نوع ارتباطگیری برای معرفی اهداف مقاومت را پیشاپیش محکوم میکنند و به آن برچسب «وابستگی» میزنند.
در تبلیغات شیطانسازانهٔ فاشیسم دینی، یکی از برچسبهای ثابت مقاومت ایران، وابستگی به کشورهای غربی است. البته این برچسبها تازگی ندارد. از همان اوایل پیروزی انقلاب ضدسلطنتی آغاز شد و تاکنون ادامه یافته است. در بحبوحهٔ دستگیری مجاهد شهید محمدرضا سعادتی، به مجاهدین مارک وابستگی به شوروی زده شد. پس از آن ستون پنجم عراق نامیده شدند و مدتها گفته میشد که وابسته به صدام حسین هستند. بعد از سقوط دولت وقت عراق، مجاهدین وابسته به آمریکا و اسراییل شدند. جالب است این اتهامات درست در زمانی به مجاهدین زده میشد که آنها در لیستهای تروریستی آمریکا و اروپا قرار داشتند.
ما در دنیایی بهسر میبریم که بهدلیل درهمتنیدگی روابط کشورها با یکدیگر، یک کشور نمیتواند خود را از جغرافیایی جهانی ایزوله کند. استقلال به این معنا نیست که یک کشور تمام روابط خود را با دیگر کشورها قطع کند.
مقاومت ایران بهعنوان یک آلترناتیو جدی و قدرتمند نمیتواند روابط بینالمللی را در نظر نگیرد و در لاک تدافعی باقی بماند. این رژیم همزمان با شیطانسازی دیپلماسی انقلابی، از سیاست مماشات و زدوبند با قدرتهای جهانی استفاده میکند تا مقاومت ایران را خنثی و حتی نابود کند. تلاش برای زدوبند با دولت فرانسه برای استرداد مسعود رجوی به ایران، زمینهچینی برای بمباران قرارگاههای ارتش آزادیبخش در جریان جنگ آمریکا با عراق و نیز کودتای نافرجام در ۱۷ژوئن ۲۰۰۳ نمونههایی از این بهرهبرداریهای کثیف هستند.
این رژیم علاوه بر مجاری رسمی دیپلماتیک، از مجاری دیگری برای پیشبرد منافع تروریستی خود و ایزولهسازی مجاهدین و شورای ملی مقاومت سود میجوید و آن را «دیپلماسی همهجانبه» مینامد. زیر مجموعهٔ این نوع دپیلماسی را، «دیپلماسی پنهان»، «دیپلماسی مسیر دوم»، «دیپلماسی دیپلماسی فرهنگی» و «دیپلماسی ارزشی و مذهبی» و «دیپلماسی عمومی» میخواند (۱).
با توجه به آنچه گفته شد، مقاومت ایران نمیتواند و نباید دستبسته در کناری بنشیند و به تعامل با دنیای پیرامون خود نپردازد. باید با اتخاذ سیاستهای انقلابی، سیاستهای ضدانقلابی و وطنفروشانهٔ این رژیم را طرد و افشا نماید. علاوه بر آن سیاستهای بینالمللی را در راستای سرنگونی فاشیسم دینی و برقراری یک جمهوری دموکراتیک سمت و سو دهد.
فاشیسم دینی در تنظیم با دولتها از اهرمهای تهدید [گروگانگیری و تروریسم] و تطمیع [پیشکش و حراج منابع ملی ایران] استفاده میکند تا طرفحسابهای خارجی را به خود جلب نماید.
دیپلماسی انقلابی درست رو در روی سیاست مماشات قرار دارد. در این نوع دیپلماسی که از پایین و با اتکا به افکار عمومی شروع میشود، دولتها در زیر فشار افکار عمومی و شخصیتهای شناختهشده قرار میگیرند تا از معامله و زدوبند با فاشیسم دینی دست بردارند و در سمت درست تاریخ قرار گیرند.
دیپلماسی انقلابی مجاهدین و شورای ملی مقاومت با دیپلماسی ذلتبار و وابستگیآور بچهٔ شاه و آلترناتیوهای فیک نیز تفاوت بنیادین دارد. بچهٔ شاه و دیگر بازیگران بهدنبال برقراری ارتباط با دولتهای یا مهرههای دستچندم آنها هستند تا در ازای دادن وعدههای فریبنده از کیسه مردم ایران، حمایت آنها را به دست بیاورند. نقطهعزیمت این نوع کسب حمایتها به دستآوردن منابع مالی است. حال آنکه دیپلماسی انقلابی مجاهدین و شورای ملی مقاومت تنها سلاح کارآمد ارزشهای حقوقبشری و جهانشمول مانند آزادی مردم ایران، آزادیهای بنیادین، انتخابات آزاد، برابری زن و مرد، حقوق اقلیتها، محکومیت اعدام، سلامت محیطزیست، قضاییهٔ مستقل و... است.
این ارزشها که در برنامهٔ ۱۰مادهای مریم رجوی متکاثف شده است، افکار عمومی را در سراسر جهان برمیانگیزد تا به حمایت از این مقاومت رو بیاورند.
بنابراین در عرصهٔ کنونی سیاستهای معطوف به ایران ما با چند نوع سیاست و دیپلماسی مواجه هستیم:
۱ـ سیاست مماشات با فاشیسم دینی
۲ـ سیاست وابستگی به کشورهای غربی که خود را در رویکرد بچهٔ شاه نشان داده است.
۳ـ سیاست انقلابی و مستقل شورای ملی مقاومت
دیپلماسی ذلت و التماس به قدرتهای بزرگ، اگر چه ممکن است در یک برههٔ زمانی با هیاهو و جنجال ژورنالیستی همراه بوده باشد اما هرگز بازیگران جدی و قابل اتکا نداشته است. هدف از بزرگنمایی آن به محاق بردن و از تأثیر انداختن دیپلماسی انقلابی است.
آنچه باقی میماند، سیاست کثیف مماشات است که در مصاف با سیاست انقلابی گاه پیشروی میکند، گاه به عقب رانده میشود. این نوع سیاست که تابع پراگماتیسم و منافع آنی است، با دیدن پیشرفتهای مقاومت و اوجگیری قیام عقب مینشیند و در لایههای پنهان ادامه مییابد.
دستآوردهای خیرهکنندهٔ مریم رجوی و مقاومت ایران در زمینهٔ احراز حمایت اکثریت پارلمانها، یک ضربه محکم و خردکننده به شاکلهٔ این سیاست است. بدیهی است که نباید قانع بود و باید با تمام قوا ادامه داد. این نبردی است تا پیروزی. پیروزی بیگمان از آن آزادی، دموکراسی، شرافت، انسانیت، و عدالت خواهد بود.
اجازه دهید از قول لرد کوربت فقید خطاب به فاشیسم دینی و بازیگران سیاست کثیف مماشات بگوییم:
«توفان تغییر دموکراتیک در سراسر ایران بهحرکت خواهد افتاد. تانکها قادر نخواهند بود، دموکراسی را بکشند. خواستها را نمیتوان بدار آویخت. شکنجه نمیتواند آنان را که خواستار احترام به حقوقبشر هستند، ساکت کند. دموکراسی، دیکتاتوری خشن شما را به لکهای کثیف در صفحات کتاب تاریخ ایران تبدیل خواهد کرد» (۲).
پانوشت: ـــــــــــــــــــــــــ
(۱) با پیچیدهتر شدن شرایط بینالمللی ورود بازیگران غیردولتی به حوزه روابط بینالملل، دیپلماسی اشکال و تقسیمبندیهای متنوعی یافته است. امروزه در کنار نمایندگان رسمی دولتها که در چارچوب دیپلماسی رسمی اقدام به تعامل در سطح رسمی مینمایند، نمایندگان غیررسمی دولتها نیز در امر القای دیدگاه دولت خود فعالیت میکنند. در میان نمایندگان رسمی دولتها میتوان به مسئولان دستگاههای اطلاعاتی اشاره کرد که گر چه کارمند رسمی دولت هستند اما در پوششهای غیررسمی وارد تعامل با همتایان خود رد قالب دیپلماسی پنهان میشوند. از سوی دیگر، افرادی نیز بهعنوان واسطه در بعد سیاسی بهصورت کاملاً غیررسمی اهداف دیپلماسی را در چارچوب دیپلماسی مسیر دوم دنبال مینمایند» (دیپلماسی چند جانبه، ۱۳۹۱).
در این کتاب، دیپلماسی عمومی بر دپیلماسی رسمی ارجح شمرده شده است: «با گسترش جهانی شدن و انقلاب ارتباطات، نقش دیپلماسی عمومی در جامعهٔ بینالمللی افزایش یافته است. بهگونهیی که یک دستگاه دیپلماسی ناگزیر است از حوزه روابط سنتی میان دولتها خارج شده و با افکار عمومی در حوزههای مختلف و با هدف افزایش منافع و نفوذ یک دولت و کاهش آسیبپذیریهای آن ارتباط برقرار کند» (همان منبع).
(۲) برگرفته از سخنرانی مریم رجوی، در جلسه اعلام بیانیه حمایت مجلسین بریتانیا از قیام ایران