در انتهای قسمت دوم، به رابطهی تنگاتنگ و متقابل انقلاب و تشکیلات در مجاهدین و دستآوردهای آن رسیدیم. اکنون بحث را در مفهوم و ضرورت تشکیلات و سازمانیافتگی در یک مبارزهی همهجانبه و حرفهیی،
دربارهی ریشهٔ بهتانها به تشکیلات مجاهدین،
دربارهی رسالت انسانی و تاریخی نسل ۳۰خرداد
و دربارهی موقعیت کنونی و وظیفهٔ مبرم ملی ادامه میدهیم.
رابطهی تنگاتنگ مبارزهی هدفمند و تشکیلات
طرح موضوع: پنج فرد را در نظر بگیرید که تصمیم میگیرند مبارزهیی تماموقت و حرفهیی را با یک حکومت دیکتاتوری پیش ببرند. اولین شرط، داشتن ارتباط مداوم و هماهنگی مداوم است. دومین شرط، تعیین مدار امنیتی و اطلاعاتیشان با دیکتاتور حاکم است. سومین شرط، تقسیم کار و پیش بردن کارها در هماهنگی با هم در قالب یک سازماندهی است. چهارمین شرط داشتن ظرف یا مکانی واحد برای تضمین ارتباط، امنیت و پیش بردن کارهاست. پنجمین شرط و مهمترین، مایهگذاری فردی و جمعی بهمعنی گذشتن از منافع شخصی بهطور ۲۴ ساعته برای پیش بردن امر مبارزه در چنین ظرف و تشکیلاتی است.
آیا استمرار یک مبارزه ــ با تمام ضرباتی که از طرف دشمن بر آن وارد میشود ــ با وجود چنین تشکیلاتی تضمین دارد یا با نبود چنین سازمانیافتگی؟ تجربههای ۴۵سال گذشته و نمونههای آن با توجه به سرنوشت هر دو نمونه، چه میگویند؟
مجاهدین بنا بر ضرورت مبارزاتشان با دو دیکتاتوری، ۵۸سال است ملزم به داشتن یک تشکیلات منسجم و منظم و هماهنگ بوده و هستند. این یکی از وجوه پرداخت بهای انسانی و تاریخی مجاهدین در مبارزه با دو دیکتاتوری بوده است که فهم و درک آن شاید جز با پاپیش گذاشتن در چنین مبارزهیی حرفهیی، قدری سخت و غیرممکن باشد. این همان وجه رسالت انسانی و تاریخی مجاهدین در وفاداری به آرمان آزادی بهطور خاص از ۳۰خرداد ۶۰ تاکنون بوده است.
تشکیلات برای مبارزهیی جدی و هدفمند ـ آن هم با چند هزار یا حتا چند صد نفر یا چند ده نفر ـ با یک کانون خانوادگی، محفل دوستانه، گردهمایی روشنفکرانه، شرکت خصوصی یا روابط در یک باشگاه ورزشی تفاوت بسیار دارد. یعنی قانونمندیهای ساختار و ارتباطات هر تشکیلاتی متناسب با هدفی که دارد، شکل و قوام میگیرد.
کیفیت مبارزهٔ مجاهدین و ماندگاریشان مرهون تشکیلات و نظم و انسجام و هماهنگی و هدفمندیشان است. رژیم ملایان و اضداد مجاهدین تمام هدفشان این بوده و هست که این تشکیلات را فروبپاشند؛ چرا که متأسفانه از پس تمامی گروههای سیاسی ایرانی برآمدهاند. این در حالی بوده است که بیشترین قتلعام، زندانیشدنها، ترورها، بمبارانها و گروگانگیریها علیه مجاهدین صورت گرفته است.
بنابراین در پمپاژ تبلیغاتی اتاق فکر نظام آخوندی و همسویانش با عناوینی مثل «قلعهٔ الموت»، «سکت»، «فرقه» و «تفتیش عقاید» علیه تشکیلات مجاهدین مواجه هستیم. حالا ببینیم واقعیت درون مجاهدین چیست و بهرهبرداری جهت شیطانسازی چگونه است.
نقد مداوم خود؛ تضمین استمرار مبارزه
در هر گروه سیاسی هدفمند که با تشکیلات شناخته میشود، ضرورت هماهنگی فکری و عملی و درک متقابل و مناسبات انتقادی، یک کار مداوم و همیشگی در بستر یک مبارزهٔ جدی همهجانبه است. این امر در مجاهدین با بیشترین نقد خود و دیگران جریان داشته و به یک امر رایج و روش جاری روزانه تبدیل شده است. مجاهدین این نقد را بر روی دو عنصر انجام میدهند: فردیت فروبرنده / اندیشهٔ جنسیتی.
این نقد و بررسی مداوم که پس از انقلاب درونی، شتاب و عمق بیشتری یافت، مجاهدین را انسانشناس و بسابسا بیش از همیشه آخوندشناس و دیکتاتورشناس نموده است. به همین سبب در تبلیغات توأم با دروغهای نجومی و حیرتانگیز کارگزاران اطلاعاتی و همسویان با جمهوری اسلامی، عناوین «فرقه» و «سکت» و «تفتیش عقاید» داده شده است!
ای کاش ایرانزمین پر از این «فرقه» ها و «سکت» ها بشود تا با هدف گرفتن ریشههای فساد و تباهی اخلاقی و سیاسی و اقتصادی نظام ولایت فقیه، معلوم شود که فردیت و جنسیت لجامگسیختهی ناشی از نگرش و تفکر پلید ارتجاع آخوندی چه به روز زندگی مردم و فرهنگ و مناسبات اجتماعی و انسانی در ایران آورده است.
هر کس بخواهد مضمون حقیقی و رابطهی تنگاتنگ انقلاب و تشکیلات و اثرگذاری آن را بر مبارزه و پایداری روزمره درک کند، نخست باید از هر چه آخونداندیش، آخوندگفتار و آخوندنوشتار فاصله بگیرد و فقط به جوهر انسانی خویش مراجعه نماید.
رسالت انسانی و تاریخی نسل ۳۰خرداد
نسل ۳۰خرداد را با وفاداری به آرمان آزادی در یک مبارزهٔ طولانی،
پیشبرد مبارزه با تشکیلات و سازمانیافتگی،
فدای جان و هستیِ خود در میدانهای تیرباران و قتلعامها
گذشتن پیاپی از منافع شخصی خود
و «آری» گفتن به انتخابهای مستمر در آزمونهای ناگزیر میشناسیم.
نخستین برگ افتخار نسل ۳۰خرداد، شناخت توأمان مهیبترین نیروی ارتجاعی ــ مذهبیِ تاریخ ایران و نیز ضرورت آزادی بهعنوان فوریترین پاسخ برای رهایی ایران از دیکتاتوریهای موروثی است.
نسل ۳۰خرداد پاسخ به آزادی، برابری زن و مرد و تحقق دموکراسی در ایرانزمین را رسالت انسانی و تاریخی خود برگزید. این نسل با طولانیترین مبارزهٔ حرفهیی و تشکیلاتی در وفاداری به این رسالت، از بیشمار آزمونهای مهیب و جانکاه و مستمر، سرفراز بیرون آمده است.
نسل ۳۰خرداد در فاصلهٔ سالهای ۱۳۵۸ تا خرداد ۱۳۶۰ در هیأت تشکیلات مجاهدین، یک چتر سیاسی بر دیگر گروههای سیاسی مخالف دیکتاتوری ولایی ــ آخوندی افکند. یادآوری میشود که خمینی در دیدار با مسعود رجوی و موسی خیابانی از ایشان خواسته بود که علیه گروههای غیرمذهبی موضع داشته باشند ولی مجاهدین هرگز نپذیرفتند بلکه حضورشان بهعنوان بزرگترین و تشکیلاتیترین نیرو، چتری سیاسی بر فعالیت دیگر گروههای مذهبی و غیرمذهبی در مقابل سرکوبگری ارتجاع حاکم افکنده بود. باید گواهی داد که حتا حزب توده و جریان موسوم به اکثریت که خمینی امام ضدامپریالیستشان بود، بدون نقش محوری مجاهدین در خط مقدم ضدارتجاع، هرگز از جانب ارتجاع آخوندی در یک توازن سیاسی تحویل گرفته نمیشدند. کما اینکه دیدیم وقتی پس از همکاری با پاسداران علیه مجاهدین و تبریک گفتن اعدام و کشتار مجاهدین به خمینی و پاسداران، چند ماهی طول نکشید که خمینی دیگر تحویلشان نگرفت، رفت سراغشان و آنگونه خفتبار تعیین تکلیفشان نمود!
[هماکنون نیز میتوان با این معیار و نمونهٔ ذکرشده، جایگاه و اثرگذاری اپوزیسیونهای مختلف را در صحنهٔ سیاسی ایران، آن هم با میزان اهمیت استراتژیکشان از منظر اتاق فکر نظام ولایی بررسی نمود.]
گفتگوی نسلها فراخوان میدهد
اکنون در استمرار قیام ۱۴۰۱، نسل ۳۰خرداد و نسلهای دهههای بعد در معرض یک آزمایش ملی و میهنی و وظیفهٔ تاریخی واقع شدهاند. شاخص این وظیفهٔ ملی و تاریخی چیست؟
مسؤلیت و وظیفهٔ ملی و تاریخی را منافع ملی تعیین میکند. منافع ملی متناسب با ضرورتهای ناگزیر هر دورهیی از حیات اجتماعی یک ملت، نمود عینی مییابد. منافع ملی ایران در زمان مشروطیت، کوتاه کردن استیلای بیگانگان توأم با استقلال و آزادی ایران بود. در زمان مصدق، ملی کردن نفت و کوتاه کردن دخالت استعمار و ارتجاع دربار بود. هماکنون منافع ملی ایران با حفظ محورهای فوق، ضرورت آزادی و برابری و دموکراسی از طریق سرنگونی دیکتاتوری ولایت فقیهی است. پاسخ به این ضرورت، گفتمان و وظیفه و مسئولیت مشترک نسل به نسل ایرانزمین از ۳۰خرداد ۱۳۶۰ تا هماکنون بوده و هست.
نسل ۳۰خرداد ضرورت مبارزهٔ سازمانیافته را در مقابل دیکتاتوری آخوندی دریافت و به آن به قدمت ۴۳سال پاسخ داد. رمز ماندگاریاش هم با وجود انواع قتلعام طی این چهار دهه، در همین سازمانیافتگی بوده است. جمعبندیها و تجارب قیامهای یکدههٔ اخیر ایران نیز بر ضرورت سازمانیافتگی قیام برای سرنگونی دیکتاتوری ولایی تأکید میکنند.
تردیدی نیست گفتگوی این نسلها در تاریخ ۴۵سال گذشتهٔ میهنمان فراخوان میدهد که کافیست موجودی سرمایههای این نسلها را ــ که در نیروهای ضدارتجاع و ضدهرگونه دیکتاتوری متبلور میشود ــ به خود یادآوری کنیم و با شاخص منافع ملی ایران، به وظیفهٔ تاریخیمان پاسخی ملی و سراسری بدهیم.
بیشتر بخوانید: