میراث بران کودتای ۲۸مرداد و حسرت بدلهای ناکام سلطنت، روز ۲۸مرداد را به مثابهٔ خواست و ارادهٔ ملت برای بازگشت سلطنت موروثی تلقی و از آن واقعه بهعنوان روز رستاخیز ملی یاد میکنند. میگویند این روز توانست حاکمیت برباد رفته پهلوی را برگردانده و پایههای سلطنت موروثی! را برای مدت ۲۷سال دیگر تثبیت کند؛ اما از نگاه مردم ایران، ۲۸مرداد تداعی کنندهٔ روزی است که استعمار کهنه به همدستی استعمار نو! بر سر منافع و ثروت مردم تحت ستم یران، نرد عشق باختند و دولت مردمی مصدق را سرنگون کردند. آنها نه تنها چند صباحی بر عمر دیکتاتوری پهلوی افزودند بلکه مسیر ارتجاع سیاه را برای سالیان بعد، هموار کردند.
تاریخ آن روزگاران، برای نسل ما، که در مسیر رسیدن به آرمان آزادی، در انتهای راه قرار دارد، هر ورقش دفتری است و ناگفتهها دارد، سرگذشت تلخکامیها، قصهٔ امیدها و ناامیدیها، داستان باورها و اعتمادها. خودخواهیها و غرضورزیها و کوتهبینیها. سرگذشت تحریک و دسیسه و از پشت خنجر زدنها و خیانتها... و در همان حال درس ایستادگی و میهنپرستی پیشوای استقلال و آزادی ایران زمین اما تنها و بدون یک تشکیلات و نیروی ملی بهمثابه بازوی استوار و اقتدار ملی است.
هر جا، ندای وجدان بیداری، سکوت را شکسته و فریادی برآورده، ارتجاع و دربار دو یار همیشه گرمابه و گلستان هم این صداها را خاموش کرده، زبانها را بریده و قلمها را شکستهاند. ناگفته نماند که از امدادهای غیبی استعمار هم بیبهره نبودند. آنها امیدها را به شوره زار یأس و ناامیدی تبدیل کردهاند. چرا که درین میانه، آنچه البته نباید به جایی برسد، فریاد استقلال و آزادی ملت ایران بوده است. با این وجود آنها، هرگز نتوانستهاند امیدها را برای رسیدن به آزادیبخشکانند.
دربار و ارتجاع و استعمار، هر چه توانستند علیه دولت ملی مصدق انجام دادند. از ایجاد شقه و شکاف در بین یاران مصدق کبیر، از کشتن و سوختن، تا تهمت و لجنپراکنی، دروغ و تبلیغات و هیاهو و البته از وعده و وعید پست و مقام هم دریغ نداشتند. از آغاز اسفند ۱۳۳۱ روزی نبود که رویداد یا توطئهیی علیه دکتر مصدق آشکار نشود. آنتونی ایدن وزیر خارجه وقت انگلستان گفت که «به مصدق امان ندهیم و او را راحت نگذاریم». در همه محافل سیاسی و نظامی، حزب توده، جناح اکثریت مجلس، کانون آخوند کاشانی، افسران اخراجی ارتش، سفارتخانههای انگلستان و آمریکا، حزب زحمتکشان دکتر بقایی و مالکان و سرمایهداران بزرگ، همه مشغول طراحی توطئههایی برای سقوط دکتر مصدق بودند که یا سرنگونش کنند و یا به سازش و تسلیم وادارند.
چرا که تا به آن روز، در میان سیاستمداران و دولتمردان، غالباً جز کرنش و تسلیم و وادادگی بر سر حقوق ملت ایران، چیز دیگری ندیده بودند و همین هم باعث رنجش خاطرشان میشد. در قاموس و فرهنگ آنها، ایستادگی بر سر اصول بهمعنی «یکدندگی و لجاجت و عنود!» بود و لاجرم مذموم مینمود (روزنامهٔ داد شمارهٔ ۱۷ متعلق به حزب توده).
کوتاه نیامدن از حق و حقوق ملت ایران بهمعنی «کله شق» بودن بود. مقاومت و پایداری تا سر حد جان، به «تمارض و غش کردن مصلحتی!» تعبیر میشد. استقلال و عدم وابستگی به شرق و غرب را «خیانت» میگفتند (روزنامهٔ نوید آزادی وابسته به حزب توده در شمارهٔ ۱۶آذر).
وقتی چیزی برای اتهام و برچسب نمییافتند، مارک وابستگی و جاسوسی به شرق و غرب میزدند.
دکتر فاطمی در سرمقاله روزنامه «باختر امروز» نوشت: «مصدق تنها کسی است که در مبارزات اصولی خود سرسختی و مجاهدت ممتد و طولانی نشان داده و با نفوذ اجانب همیشه جنگیده است».
در این میان، آنچه را که باید از مصدق کبیر آموخت، این است که او همین مکتب، روش و رسم تازه را به جوانهای ایران آموخت. با سازشناپذیری و ایستادگی و سرسختی و استمرار مجاهدت بر سر منافع ملت ایران، روح یأس و شکست و مغلوب شدن را در میان جوانان، تبدیل به امید و استقامت و پایداری کرد. با دستان خالی و بدون پشتوانهٔ ابر قدرتها و تنها و تنها با تکیه بر اراده و خواست ملت ایران، برای رسیدن به استقلال و آزادی، نه تنها توانست بر کارشکنیها و خیانتهای دربار و ارتجاع فائق آید، بلکه پنجه در پنجهٔ دولت استعماری و فخیمهٔ روزگار خود انداخت؛ دولتی که آفتاب در مستعمراتش غروب نمیکرد. در این مورد چرچیل گفت: «ما از هیتلر شکست نخوردیم. اما یک آریایی با خودنویسش ما را شکست داد و از سرزمینش بیرونمان کرد!»
دکتر فاطمی، یار وفادار مصدق در بارهٔ او نوشته است:
«آنچه را که بعد از مصدق غارت کردند، آتش زدند و نابود کردند، باقی ماند و تنها نقطه امیدواری است، بیداری و هوشیاری مردم ایران است... . اگر از کارهای بزرگ و تاریخی دیگر او مثل ملی کردن نفت جنوب، بیرون کردن چهار هزار انگلیسی از خوزستان دفاع رشیدانهاش از حقوق ملت در شورای امنیت و دیوان لاهه و ملی کردن شیلات بحر خزر و بسیاری از اقدامات آزادیخواهانه و اصلاح طلبانه او بگذریم و چشم دشمنانش حاضر برای دیدن این آثار جاویدان نباشد همین یک خدمت بزرگ و جنگ با یأس مغلوبیت کافی است که تا قرنها در تاریخ وطن ما دکتر مصدق یک مصلح حقیقی و خوشنام و مترقی را داشته باشد» (با تلخیص از یادداشتهای منتشر نشدهٔ دکتر فاطمی، فصلنامهٔ مطالعات تاریخی).
بله؛ دربار و استعمار، به همدستی اوباش و اراذل آن روزگار، خانه مصدق را به آتش کشیدند تا امیدها را به یأس تبدیل کنند ولی شعلههای آن خانه در تاریخ ایران، مشعلی به دست جوانان ایرانزمین شد. مشعل قیام تا رسیدن به مقصد آزادی و استقلال.
مصدق کبیر گفته بود: «چه زنده باشم و چه نباشم، امیدوارم و بلکه یقین دارم که این آتش خاموش نخواهد شد و مردان بیدار کشور، این مبارزهٔ ملی را آنقدر دنبال میکنند تا به نتیجه برسد»...
مشعلی که مصدق کبیر در آرزوی آن بود، امروزه به دست جوانان قیام و کانونهای شورشی، همچنان زنده و فروزان است. این مشعل، از یکسو مظاهر حاکمیت جهل و جنایت و خیانت را در سراسر ایران به آتش میکشد، سیرک ۲۸ مردادی شاه و شیخ برای سد کردن قیام خلق را افشا ومفتضح میکند، پردهٔ سیاه اختناق و طلسم حاکمیت را میسوزاند و خاکستر میکند و از سوی دیگر نور امید و اعتماد را در دلهای هموطنان و همیاران مقاومت سراسری در سرتاسر جهان روشن نگه میدارد.
صبح روشن آزادی در پرتو مبارزه بنبستشکنانه و آیندهنگریهای او نزدیک است. روشن نگهداشتن مشعل قیام، تحقق همان امید و آرزوی مصدق کبیر بود.
مصدق کبیر در پیام تودیع خود، مردم رشید و عزیز ایران، از مرد و زن را مخاطب قرار داد و گفت: تأکید مینمایم که در راه پر افتخاری که قدم برداشتهاید از هیچ حادثهیی نهراسید و یقین بدانید که خدا یار و مددکار شماست (از آخرین دفاعیات مصدق کتاب مصدق، مردی برای تمام تاریخ).
بیشک رؤیای مردم ایران برای تحقق آزادی محقق خواهد شد و مردم ایران در آن روز، شکرگزار این نسل از زنان و مردان خواهند بود که در مداری بسا متعالیتر از مبارزات آن روزگاران، از همه چیز خود گذشتند. مسیر آزادی را قدم به قدم با خون و رنج طی کردند. با اتکا به سازمان پیشتاز و رهبری کننده خود، به استقبال حادثهها و ابتلائات شتافنند. در مقابل گلوله سینه سپر کردند و فریاد کشیدند: «مردم! سرخم قدغن!»
آیندگان از این نسل بسیار خواهند گفت و نوشت؛ نسلی در چهار دهه شبهای تار این میهن، مدام نغمه صبح امید را سرود:
الا ای صبح آزادی! بیاد آور در آن شادی
کزین شبهای ناباور منت آواز میدادم