حرکات و واکنشهای سراسیمه رژیم نسبت به اقدام مردم در بزرگداشت کوروش در روز دوشنبه ۷آبان ۹۷، بسیار شتابزده و غیرعادی بود.
این البته اولین بار نیست که شاهد اینگونه واکنشهای شتابزده و نسنجیده رژیم هستیم، کما اینکه در همین روزها شاهد مواردی از وحشت و نگرانی رژیم از واکنشهای احتمالی مردم نسبت به شرایط اقتصادی و وضعیت انفجاری جامعه نیز بودهایم.
اینهمه وحشت از تجمع مردم برای شرکت در مراسم گرامیداشت کوروش و اقدامات گسترده رژیم برای جلوگیری از تجمع مردم برای چیست؟
چرا رژیم این طور واکنش نشان میدهد؟ مگر تجمع مردم در یک بیابان دورافتاده، چه خطری متوجه رژیم میکند که اینطور هیستریک نسبت به آن واکنش نشان میدهد و با بسیج نیروی گسترده سعی میکند جلو آن را بگیرد؟
علت وحشت رژیم
رژیم بهعلت شدت شکنندگی و ضعف و بهعلت پتانسیل عظیم انقلابی جامعه نمیتواند کمترین شکافی را در دیوار سرکوب و اختناق خود چه در خیابان و چه در بیابان بپذیرد. درست مثل سدی که آب عظیمی با فشار فوقالعاده در پشت آن انباشته شده و با کمترین شکافی احتمال فروپاشی تمامیت آن وجود دارد!
آخوندها در صحبتهایشان اخیراً بارها در توجیه این قبیل اقدامات سرکوبگرانه خودشان به این بیت سعدی استناد میکنند که:
سر چشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گذشتن به پیل
چون خودشان میدانند که چه بذری کاشتهاند و اگر جلوی رشد آن را نگیرند، میتوانند حدس بزنند که چه چیزی درو خواهند کرد!
دامنه وحشت رژیم، مساوی با دامنه سرکوبی است که به جامعه اعمال کرده
شاید سؤال شود که: ترس از بروز شکاف در دیوار اختناق در موارد سیاسی البته روشن است، ولی بزرگداشت کوروش که دیگر سیاسی نیست! چرا رژیم به دست خودش یک موضوع ساده را تبدیل به یک موضوع سیاسی میکند و خودش را اینطور با مردم درگیر میکند؟
در همین چارچوب میتوان سؤالهای متعددی مطرح کرد، مانند اینها:
- چرا رژیم با این همه رسوایی جلو حضور زنان در ورزشگاه آزادی را میگیرد؟
- چرا با این همه دافعه اجتماعی، از حجاب اجباری کوتاه نمیآید؟
- با زندگی خصوصی مردم و حمله به مهمانیها در چاردیواری خانهها چه کار دارد؟ و...
پاسخ البته روشن است، رژیم به این ترتیب:
اولاً خاکریز خود در برابر مردم ایران و سلب آزادیهای دموکراتیک مانند آزادی بیان، آزادی تشکلها و سندیکاهای صنفی، آزادی اجتماعات و احزاب و... را در مرز آزادیهای فردی کشیده و همگان میبینند که در بازی سوخته اصلاحطلب اصولگرا، اصلاحطلبان قلابی هم روی همین چیزها مانور میدهند.
ثانیاً بهخصوص در شرایط کنونی که رژیم در سرکوب رسمی و علنی سیاسی، دستش مثل دهه ۶۰ باز نیست. یعنی نمیتواند مثل آن سالها زندانیان سیاسی را قتلعام کند. مخالفان سیاسی را اعدام کند، در نتیجه با شیوههای غیرمستقیم و مخفیانه قصد و نقشه خود برای ایجاد ارعاب در جامعه را پیش میبرد. یعنی زندانیان عادی را اعدام میکند، نوجوانان را اعدام میکند، زنان را به بهانهٔ حجاب سرکوب میکند، مخالفان خود را بهجای اعدام، با شیوههای تروریستی ترور میکند. یعنی دستگاه سرکوب خود را روی سرکوب عام اجتماعی بنا کرده است.
و از طرف دیگر برای ارعاب اجتماعی و برای قدرتنمایی، با صرف هزینههای بسیار گزاف راهپیمایی یا بهقول خودشان رزمایش سیاسی اربعین بهراه میندازد.
رژیم توان سرکوب دارد یا ندارد؟
در تحلیلهای سیاسی، از یکسو گفته میشود که رژیم توان یا جرأت سرکوب مستقیم ندارد، ولی از سوی دیگر مشاهده میشود که بیدادگاه رژیم ۱۸کارگر را صرفاً به جرم اعتراض به اخراج، به زندان و شلاق محکوم کرده که واقعاً در دنیا بینظیر است! آیا این نشان نمیدهد که رژیم کماکان توان و ارادهٔ سرکوب آنهم با خشنترین شیوهها را دارد؟
در پاسخ باید گفت: اگر همین موارد را با گذشته(نه حتی دهه ۶۰ بلکه با چند سال پیش) مقایسه کنیم، میبینیم در سال ۹۵، حکم شلاق ۱۷کارگر معدن طلای آقدره تکاب به جرم ایجاد اغتشاش اجرا شد. این کارگران با شکایت پیمانکار علاوه بر شلاق به پرداخت جریمه نقدی نیز محکوم شده بودند.
پیش از آن هم در شهریور ۹۳، برای ۴کارگر پتروشیمی رازی، حکم زندان و ۵۰ضربه شلاق صادر شده بود.
اما این بار کارگران را به همان دلیل ضعفی که گفتم به حبس و شلاق تعلیقی محکوم کرده است و در حکم دادگاه هم آمده است: با توجه به شرایط خاص، اجرای حبس و شلاق آنها را به مدت ۵سال(از تاریخ ۱۴مهر ۹۷) تعلیق کرده است. یعنی این احکام در صورتیکه این کارگران طی ۵سال آینده بار دیگر دست به اعتراض بزنند، اعمال خواهد شد.
تابلوی نمایش ضعف رژیم
یعنی رژیم به این ترتیب خواسته است ضعف و دستبستگی خود در سرکوب و در عینحال وحشت از عواقب این اقدام سرکوبگرانه را با حکم تعلیقی بپوشاند:
به بیان روشن و خلاصه:
آخوندها در اوایل کار و دوران اقتدارشان، برای این موارد، نفر را اعدام میکردند!
سالگذشته که دیدند نمیتوانند اعدام کنند، حکم زندان داده و شلاق زدند!
امسال، حتی همین احکام را هم بهصورت تعلیقی صادر میکنند!
یعنی حتی جرأت اجرای همین احکام را هم ندارند!
رژیم میتواند یا نمیتواند؟
در استدلال بالا بهطور منطقی روی ناتوانی رژیم تأکید میشود، اما در عالم واقع سرانجام در همین واقعه روز دوشنبه ۷آبان و تجمع مردم در پاسارگاد رژیم توانست مانع تجمع مردم در اطراف آرامگاه کوروش بشود؟ این تناقض را چگونه باید حل کرد؟
طبعا رژیم میتواند بهطور تاکتیکی در اینجا یا آنجا در برابر این یا آن حرکت مردمی با همه عرض و طولش و با صرف یک نیروی عظیم و با بسیج گسترده نظامی و رزمایش و سرکوب دست به مقابله یا حتی مهار این یا آن تجمع بزند اما توان مقابله استراتژیک با مردم یعنی خاموش کردن این شعله را ندارد.
ضمن اینکه یک حکومت از ترس یک تجمع مردمی، چند راه مواصلاتی به یک منطقه بیابانی را ببندد نه تنها علامت قدرت نیست، بلکه علامت ضعف است. این کاری که رژیم کرد به مصداق هم چوب و هم پیاز، از ۲وجه تبدیل به ضربه و ضرر به رژیم شد:
از یکطرف ماهیت و خلق و خوی ضدملی و وحشی خود را بارز کرد و از طرف دیگر همان چیزی که از آن فرار میکرد، واقع شد و ابعاد نفرت مردم از رژیم و انگیزهٔ آنها را به مقابله با رژیم بیشازپیش عیان کرد.
بازتاب همین قدرتنمایی پوشالی درون نظام
قضیه آنقدر آشکار است که روز دوشنبه ۷آبان، عباس عبدی، از مهرههای رژیم، طی مقالهیی که در رسانههای حکومتی منعکس شده مینویسد:
«تمام آنچه طی سالهای گذشته در روز ۷آبان شاهد هستیم بهدلیل فشارهایی است که بهخصوص به نسل جوان وارد میشود و فکر میکنند با علمکردن چنین موضوعاتی و رفتن به پاسارگاد حرص خود را خالی میکنند و واکنش نشان میدهند».
و بعد میافزاید: « امروزه نیز با مانعتراشی و جلوگیری از برگزاری روز کوروش نمیتوان مشکلی را حل کرد... در این شرایط برخورد نه تنها فایدهای ندارد بلکه به ضرر کشور(نظام) تمام خواهد شد. با مانعتراشی، نردهکشیدن و متفرق کردن مردم از رفتن به پاسارگاد، مشکلی حل نخواهد شد».
به حرف عباس عبدی باید اضافه کرد: رژیم امروز جلوی تجمع مردم در پاسارگاد را گرفت، فردا با موارد دیگر در سایر شهرها و مناطق کشور چه خواهد کرد؟
از قضا این واقعه همان چیزی را که رژیم میکوشید مانع از نمایان شدن آن شود، بارز کرد. تجمع و ازدحام مخالفان رژیم بهطور بسیار چشمگیری به جای اطراف آرامگاه کورش در منطقه وسیعی بهصورت تراکم هزاران خودرو در جادهها نمایان شد.